دانلود و خرید کتاب کوچه‌ ابرهای گمشده کورش اسدی
تصویر جلد کتاب کوچه‌ ابرهای گمشده

کتاب کوچه‌ ابرهای گمشده

نویسنده:کورش اسدی
انتشارات:نشر نیماژ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کوچه‌ ابرهای گمشده

«کوچه‌ی ابرهای گم‌شده» نام رمانی از نویسنده معاصر ایرانی کورش اسدی (۱۳۹۶- ۱۳۴۳) است. اسدی نویسنده، ویراستار و مدرس داستان‌نویسی بود. وی نگاهی جدی به داستان کوتاه داشت و در اغلب داستان‌هایش فضای بکری را تجربه می‌کرد. او از جمله نویسندگانی است که با توجه به زبان و چگونگی قصه‌گویی، از نویسندگان هم نسل خود متمایز شده است. او اغلب به خلق فضاهایی نامعلوم می‌پردازد که مشخصه جغرافیایی شهر خاصی را در خود آشکار ندارد. علاوه بر آن آدم‌ها نیز اغلب بی‌نام‌اند. نامشخص بودن مکان‌ها و نام آدم‌ها با درون‌مایه آثار همخوان و متناسب است. گویی نویسنده تعمد دارد تا ضمن بهره بردن از فضاهای زندگی شهری انسان امروز، قصه معاصر را در حالتی ازلی و ابدی بازگو کند. کارون، شخصیت اصلی این رمان، جوان کتاب­فروشی است که بعد از انقلاب و با شروع جنگ، از شهر خود مهاجرت می‌­کند و با پشتیبانی شخصی متمول به نام ممشاد روزگار می‌گذراند. داستان، روایت یک صبح تا شبی ست که کارون به دنبال کتابی به نام (کوچه ابرهای گمشده )، برای دختری به نام شیده می‌گردد. از ویژگی‌های اصلی این رمان می‌‌توان به زبان آن اشاره کرد؛ زبانی پر از تصویر و شاعرانگی و استفاده از امکانات دستگاه بلاغی زبان. اسدی زبان را مناسب حال راوی سرگشته و پریشان خود، سیال و در هم ریخته می‌کند، گاه از ظاهر واژگان و چینش به هم ریخته کلمات سود می‌ جوید و پریشان فکری راوی حساس را با بیانی مملو از شاعرانگی به قلم می‌ کشد. شکل گرفتنِ در لحظه زبان و توجه به ادبیات متن نیز، از نمودهای رمان نوست. بخشی از داستان: چه می‌شود که یکی بچه‌ی خودش را جن خطاب می‌کند؟ جانوری بوده این آدم! چه مرگش بوده؟ یعنی آدم آن‌طور از زنِ خودش متنفر می‌شود؟ یک رجِ دیگر رفت و بلند شد. کاغذها را از روی میز برداشت. برگشت نشست. من همه‌اش توی گذشته‌ام. گیر کرده‌ام توی گذشته گیر کرده‌ام. مثلِ میخ که گیر کرده توی چوب. خوابِ میخ دیده بودم. همان که توی چوب گیر کرده بود. من درد داشتم. میخ توی چوب فرو رفته بود و همه‌جا چراغانی بود.
حسین احمدی
۱۴۰۱/۰۶/۱۴

کتاب فوق العاده ست... یک شاهکار فقط باید با حوصله بخونید و البته دو بار بخونید بهتره... حیفه که یه همچین نویسنده ای رو نداریم دیگه...

علی امیدیان
۱۴۰۰/۰۹/۲۷

ابتدا ریتم کندی داره ولی بعد روایت جذاب می‌شه، زبان شاعرانه‌ی کار ممکنه کمی سخت و زمخت به نظر بیاد ولی در ادامه لطیف‌تر میشه

alireza
۱۳۹۷/۰۴/۳۰

یک کتاب از مرحوم بیشتر نخوندم (باغ ملی) زیاد مقبول سلیقه من نبود. ابن یکی رو نمی دانم

hananeh
۱۳۹۶/۱۲/۱۰

پارسال نمایشگاه کتاب خریدم، خیلی دوست نداشتم😶

«من با ذهنِ ایرانی جماعت عشرتی می‌کنم. با این آش‌ِ درهم‌جوش. آش‌رشته. می‌دانی، نویسنده‌های این مملکت تکلیف‌شان روشن نیست. نه تکلیف‌شان با خودشان روشن است نه با دنیای‌شان. این تخم لق را کی گذاشت؟ ببینم، به نظرت بهترین کارِ هدایت کدام است؟» «بوف کور.» «بهترین اثر هدایت وغ‌وغ‌صاحاب است.» «نمی‌فهممش. هیچ‌وقت نتوانسته‌ام همه‌اش را بخوانم.» و چای ته لیوان را ریخت توی حلقش ــ تلخ تلخ. «شاهکارِ هدایت وغ‌وغ‌صاحاب است. برای این‌که راه دستش همین است. هدایت ذاتاً آدم طنازی بود. ولی به طنز نچسبید. فکر می‌کرد کافی نیست. هی نوک زد به این‌ور و آن‌ور. سیاست. شوخی با مذهب. تصحیحِ متون. داستانِ عامیانه. هر کار که فکر می‌کنی کرد.
حسین احمدی
در هوای پاییز چیزی هست شبیه قدیمِ آدم.
حسین احمدی
در هوای پاییز چیزی هست شبیه قدیمِ آدم. برگی که جدا می‌شود از چنار و چرخ می‌خورَد، آدم را می‌چرخاند سمتِ چیزهای خواب مانده در کنجِ ضمیر و زمان.
حسین احمدی
کاش می‌شد با هر حمام آدم از داخل هم پاک شود.
znargesa
در غیبت درازِ پریا، خودش را گم کرد توی کتاب‌ها. اول‌ها، کتاب بیشتر چیزی بود برای فروش. برای درآوردنِ پول. بعد یواش‌یواش شروع کرد به خواندن. و عادت کرد به جمع کردنِ کتاب برای خودش. کتابخانه‌ی شخصی شما را خریداریم روی یک تکه‌کاغذ می‌نوشت می‌گذاشت سرِ بساط. برخی نشانی خانه‌شان را می‌دادند. یک عمر کتاب خریده بودند. جلدجلد چیده بودند کنارِ هم تا یک کتابخانه‌ی کامل شکل گرفته بود. و حالا یک‌جا همه را می‌فروختند و می‌رفتند. می‌رفتند لابد تا خودشان را گم کنند توی یک چیزِ دیگر در جای دیگری. می‌رفتند تا در جایی دیگر باز از سر آغاز کنند. خودش که پا گذاشت توی این شهر مگر چه داشت؟ خودش بود و لباس‌های تنش. کنده شده بود. پرت شده بود.
حسین احمدی
بعدش گلستان. چوبک آل‌احمد همین راه را ادامه دادند. این‌ها همه شاگردِ هدایت هستند. نگاه‌شان کن! همه‌شان می‌خواسته‌اند هم نویسنده باشند هم عالمِ دهر. هم مترجم هم منتقد هم نویسنده هم روشن‌فکر هم، خلاصه، همه‌چیز.
حسین احمدی
جمله‌ها باز شده‌اند. حالم بهتر شده. واژه‌ها رهایند و می‌ریزند ــ درست شد حرف، جایی‌ست بین مغز و دست. فضایی که خیالِ ناب آن‌جاست. حرف‌های خیال آن‌جاست، پشتِ یک دیوارِ سهم. جایی میانِ مغز و دست. میانِ صدا و شکل. و من فقط یک شب‌هایی به آن‌جا می‌رسم! و صبح که نوشته‌هایم را می‌خوانم نمی‌فهمم این زبانِ کیست؟
حسین احمدی
ازدواج مثلِ میخ زنگ‌زده توی چوب است. که نوکش توی چوب کج شده و زنگ زده. آدم زنگ می‌زند توش و بیرون نمی‌آید دیگر.
حسین احمدی
و کی بود؟ من کی‌ام؟ این آدم کیست که رابطه‌اش با زنش شبیه شکنجه است؟ آدم‌ها آدم چیست؟
حسین احمدی
استفراغ: قی کردن. بالا آوردنِ غذای خورده‌شده از معده. تهی شدنِ بدن از فضلات. و نیز، به معنی توانایی خود را در امری به کار بردن. این معنای آخری را من اول درست نفهمیدم. ولی خودش بود. خودِ خودش بود. و چیزی نگذشت که فهمیدم منظور از «توانایی انجامِ کار» چیست. پیش‌تر از این‌ها، گاهی می‌شنیدم یکی به یکی می‌گوید: «حالم به هم می‌خوره دیگه از دیدنت.» یا «صدات دیگه حالمو به هم می‌زنه.» یا چیزهایی شبیه این‌ها. تمامِ بار و سنگینی این حرف‌ها روی واژه‌ی «دیگر» است. تأکید و سنگینی توی کلمه‌ی ‌«دیگر» است. استفراغ، یا به زبان خودمانی‌تر، بالاآوردن، یک‌جور واکنشِ طبیعی‌ست در قبالِ اشباع شدن.
حسین احمدی

حجم

۲۳۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۳۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۲۱,۰۰۰
۷۰%
تومان