دانلود و خرید کتاب بازی دوستانه آنا گاوالدا ترجمه الهام توانا
تصویر جلد کتاب بازی دوستانه

کتاب بازی دوستانه

نویسنده:آنا گاوالدا
امتیاز:
۳.۴از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بازی دوستانه

«او همیشه از مرگ می‌گفت. همیشه... برای این‌که این مرگ پتیاره را به مبارزه بطلبد، برای اینکه به ستوهش آورَد. چون می‌دانست که همه با آن روبه‌رو خواهند شد، دانستنِ این برایش حیاتی بود. و به همین دلیل باید یکدیگر را لمس کرد، دوست داشت، باید نوشید، جَوید، لذت برد و همه‌چیز را فراموش کرد. «بچه‌ها آتش به پا کنید. بگذارید همه‌چیز را آتش بزنم.» این صدای اوست و من... هنوز آن را می‌شنوم. صدای وحشی‌اش را...» چارلز، قهرمان کتاب «بازی دوستانه»‌ی آنا گاوالدا (-۱۹۷۰)، یک معمار موفق است و پیوسته در حال سفر از جایی به جایی دیگر، تا این که یک روز اتفاقی نامه‌ای به دستش می‌رسد که تنها دو جمله درون آن نوشته‌است: آنوک مرده است و زندگی‌اش نابود شده‌است. آنوک، مادر نزدیک‌ترین دوست دوران بچگی چارلز، پرستاری باهوش و دوست‌داشتنی و برای او همچون الهه و مادری مقدس بود. چارلز و الکسیس با هم تا ۶ سالگی نزدیک و صمیمی بودند تا این که فاجعه‌ای که در کتاب خواهید خواند رخ داد. ماجرایی که با درآمیختگی‌اش میان حال و گذشته، آنها را از هم جدا کرد... آنا گاوالدا این داستان را بسیار گرم و گیرا آفریده‌است؛ اندیشمندانه و سرشار از احساسات.
معرفی نویسنده
عکس آنا گاوالدا
آنا گاوالدا

آنا گاوالدا نویسنده معاصر ادبیات فرانسه است؛ نویسنده داستان‌های کوتاه و رمان‌هایی عاشقانه. او در ۱۹۷۰ در غرب پاریس متولد شد. پدربزرگش جواهرساز بود و در سن پترزبورگ زندگی می‌کرد. زمانی که کارش را از دست داد از کشور خارج شد و همین شد که نسل‌های بعدی خانواده گاوالدا در فرانسه زندگی کردند. سال‌های زیاد زندگی در فرانسه آن‌ها را از ریشه روسی خود دور نکرد.

سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۲/۰۶

با توجه به اینکه مشخصات این کتاب فعلا در سایت خانه کتاب نیست و طاقچه هم شناسنامه کتاب رو در فایل ها قرار نمی ده متاسفانه، برای دوستانی که همزمان با ترجمه به زبان اصلی هم کتاب ها را می

- بیشتر
نهال
۱۳۹۷/۰۲/۱۱

یا ترجمه خیلی ضعیفه ،یا قلم نویسنده خیلی خاصه ،خیلی طول می کشه تا بفهمی داستان از چه قرار .....با وجودی که در خوندن کتاب، کنجکاو و صبورم ولی این کتاب حوصله ام رو سر برد ...نمی دونم می تونم

- بیشتر
jiminiiiiiiiiii
۱۳۹۷/۰۲/۲۶

عالی.اثار خانم گاوالدا همیشه متفاوتن

Negar CHegeni Nezhad
۱۴۰۰/۰۴/۲۰

متاسفانه ی ترجمه ی ضعیف و عدم درک مترجم از متن باعث آسیب زیادی به بستر داستان شده

Zeina🌸💕
۱۳۹۹/۰۶/۳۱

نمی‌دونم چرا اصلا نمیشه خوندش چندبار تلاش کردم خیلی گیج کننده است من آثار دیگه خانم گاوالدا رو‌خونده بودم و همه درجه یک روون و عالی بودن نمی‌دونم این بار مشکل از کجاست... شاید از ترجمه

Azadeh Noroozi
۱۳۹۹/۰۹/۰۸

ترجه بسیار بد

maryam
۱۳۹۸/۰۲/۳۰

سلام ممنون از طاقچه

وقتی به خیابان سِور، روبه‌روی مغازۀ بزرگ مسخره‌ای که از پیش ناامیدم می‌کرد، رسیدیم، راهم را به سمت یک کافه کج کردم. «اجازه می‌دی؟ من قبل از جنگ به یک قهوه نیاز دارم...» با اخم به دنبالم راه افتاد. وقتی که دوباره با آیپدش ور می‌رفت به سختی جلوی خودم را می‌گرفتم که چیزی نگویم. «شارل؟» «بله.» «به من می‌گی این چی می‌خونه... چون من یه چیزهایی می‌فهمم، اما همه‌ش رو نه...» «باشه.»
امیرحسین
«و همان‌طور که روی زبان، در دهان و در شکم زنبورهای عسل ثبت شده است که باید عسل خودشان را تولید کنند، در چشم‌ها، گوش‌ها، مغزهای استخوان، لُب‌های مغز و همۀ سیستم‌های عصبی بدن ما هم ثبت شده است که آفریده شده‌ایم تا آنچه را که از فرآورده‌های زمین می‌خوریم به یک انرژی ویژه و با کیفیتی منحصربه‌فرد روی کرۀ زمین تبدیل کنیم. هیچ موجودی، تا آنجا که من می‌دانم، تنظیم نشده است برای اینکه مانند ما این جریان عجیب را تولید کند، که آن را تفکر، هوش، عقل، منطق، روح، ذهن، توانایی ذهنی، تقوا، نیکی، عدالت و دانش می‌نامیم؛ زیرا با وجود تنها یک ماهیت، هزار نام دارد. همه‌چیز در وجود ما قربانی آن شده است. ماهیچه‌ها، سلامتی، چابکی اعضا، تعادل عملکردهای زیستی و آرامش زندگی‌مان تحت سلطۀ آن هستند. این ارزشمندترین و دشوارترین حالت پرورش‌دادن جسم است. شعله، گرما، نور، حتی زندگی، سپس، غریزه‌ای لطیف‌تر از زندگی و اکثر نیروهای غیرقابل‌درکی که قبل از ورود ما دنیا را به اوج می‌رساندند، در برخورد با این جریان جدید رنگ باختند. نمی‌دانیم که ما را به کجا می‌برد، از ما چه خواهد ساخت، ما از آن چه خواهیم ساخت.»
sogol
هرگز نخواهم فهمید این دختربچه از چه خطری جسته، نه اینکه واقعاً شایستۀ چه چیزی بود، اما می‌دانم که چقدر کار را برایم آسان کرد... پس از آن آخرین «جلسۀ داخل ساختمان»، دیگر خبری از او نداشتم. دیگر نمی‌آمد، در دسترس نبود، حتی بدتر از آن، ممکن بود دیگر همدیگر را نبینیم و آخرین پیشنهادهایم را بیهوده فرستادم. اما با این وجود ذهنم را به خودش مشغول می‌کرد.
امیرحسین
او را صدا زدند، وانمود کرد که تعجب کرده است، با مرواریدهای گردنبندش بازی کرد، جذاب بود، بی‌اعتنا و... اوه، چقدر ظالمانه بود... اما آرامشم را حفظ و دعوتش کردم که شنبۀ آینده به آژانس بیاید. و، وقتی، بچه‌اش هدیه‌ام، یعنی هدیه‌اش، را دید، و به او نشان دادم که چطور زیباترین خانۀ عروسکی دنیا را روشن کند، فهمیدم که قضیه خوب پیش می‌رود. اما پس از اظهار شگفتی‌های معمول، مامانش تقریباً مدت زیادی در حالت زانو زده باقی ماند. ابتدا شگفت‌زده، بعد گرفته و ساکت، از خودش می‌پرسید قیمت این همه ساعت امید طاقت‌فرسا چقدر بود.
امیرحسین
و این، می‌فهمی، اولین‌باریه که چنین چیزی برامون اتفاق می‌افته... اولین‌بار... و در این مورد، همه‌مون وضعیتی یکسان داریم... رئیس و کارگر نداره... همه نابود می‌شن... مرگ میاد سراغمون. این دختر هرزه ما رو پودر می‌کنه... هیچ تکه‌ای باقی نمی‌ذاره. همه در برابرش ناتوانن. می‌دونی... من چشم‌هام رو به روش بستم و تا الان زندگیم این‌طوری بوده... بله، البته، تو من رو می‌شناسی... همیشه این رنج رو تحمل کردم
ghazl
«زیباترین جشن‌ها به محض اینکه صبح شود فراموش می‌شوند، زیباترین جشن‌ها فقط در زمان جشن، جشن هستند
Aa

حجم

۵۰۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۵۵ صفحه

حجم

۵۰۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۵۵ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان