دانلود و خرید کتاب شوهر حسود فئودور داستایفسکی ترجمه سبحان اسماعیلی سیگارودی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب شوهر حسود

کتاب شوهر حسود

معرفی کتاب شوهر حسود

کتاب شوهر حسود (و «رمانی در نه نامه») نوشتهٔ فیودور داستایفسکی و ترجمهٔ سبحان اسماعیلی سیگارودی است. نشر ثالث این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب دو داستان طنز کلاسیک از روسیه را در بر دارد و از مجموعهٔ «ادبیات ترجمه» است.

درباره کتاب شوهر حسود

کتاب شوهر حسود (و «رمانی در نه نامه») حاوی دو داستان کلاسیک روسی است که به قلم یکی از بزرگ‌ترین نویسنده‌های جهان نوشته شده است. فیودور داستایفسکی در این دو داستان، نقد و طنز اجتماعی پررنگ و چشمگیری را به هم آمیخته است. داستایفسکی در این داستان‌ها، قریحۀ طنزپرداز و نگاه نقادانۀ خود به جامعه و نیز دغدغه‌ها و اضطراب‌ها و تشویش‌های انسانی و روان‌شناختی را به نمایش می‌گذارد. دو داستانِ کتاب «شوهر حسود و رمانی در نه نامه» قصه‌هایی طنزآمیز و نقادانه‌اند که در عین نقد جامعه‌ای که داستایفسکی در آن می‌زیست، مسائلی را پیش می‌کشند که هر انسانی فارغ از زمان و مکان، با آن‌ها آشنا و چه‌بسا به‌نحوی با درگیر است. گفته شده است که داستایفسکی در داستان «شوهر حسود»، از بعضی تکنیک‌های نمایش موسوم به «وودویل» استفاده کرده که نوعی نمایش مفرح و سرگرم‌کننده بوده است.

خواندن کتاب شوهر حسود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب داستان طنز پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فئودور داستایفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربه‌فرد آثار او، روان‌کاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. بسیاری او را بزرگ‌ترین نویسندۀ روان‌شناختی جهان به شمار می‌آورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. بیشتر داستان‌های داستایفسکی، سرگذشت مردمی عصیان‌زده و بیمار و روان‌پریش است. در بیشترِ داستان‌های او، مثلث عشقی دیده می‌شود؛ به این معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار می‌گیرد. در این گره‌افکنی‌ها است که بسیاری از مسائل روان‌شناسانه (که امروز تحت‌عنوان روانکاوی معرفی می‌شود) بیان شده است. منتقدان، این شخصیت‌های زنده و طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آن‌ها را ستایش کرده‌اند.

رمان‌ها و رمان‌های کوتاه این نویسنده عبارتند از: (۱۸۴۶) بیچارگان (یا «مردمان فرودست»)، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهین‌شدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشت‌های زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جن‌زدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.

داستان‌های کوتاه و بلند او نیز عبارتند از: در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمانی در نه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شب‌های روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچه‌های فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال، قلب ضعیف (۱۸۴۸)، بوبوک (۱۸۷۳).

مقاله‌های او عبارتند از: Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشت‌های روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،

ترجمه‌های او عبارتند از: (۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،

فئودور داستایفسکی نامه‌های شخصی و نوشته‌هایی را که پس از مرگش منتشر شده، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد. او در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.

بخشی از کتاب شوهر حسود

«ایوان آندریویچ دستخط را نشناخت، اما شکی نبود که قرار ملاقاتی گذاشته شده بود. اولین فکری که به سر ایوان آندریویچ زد این بود: «غافلگیر کردن، به دام انداختن و در نطفه خفه کردنِ شر.» به ذهنش خطور کرده بود که همین حالا، همین‌جا همه‌چیز را فاش کند. اما چطور؟ ایوان آندریویچ حتی شتابان به طبقهٔ دوم هم رفت، اما به حکم عقل بازگشت. درست نمی‌دانست کجا برود. بلاتکلیف به سمت دیگر تالار دوید و از لای دری که باز بود به لژی دیگر در سمت مخالف نگاهی انداخت. خب، خب! بالا تا پایین کل پنج طبقه مردان و زنان جوانی نشسته بودند. نوشته می‌توانست از هر کدام از پنج طبقه افتاده باشد و از این رو ایوان آندریویچ به همهٔ طبقه‌ها، برای توطئه‌ای که علیهش شده بود، شدیداً مشکوک بود. ولی هیچ‌چیز آرامش نمی‌کرد، هیچ برهانی! کل مدتِ پردهٔ دوم نمایش را در راهروها دوید و هیچ‌جا آرام نگرفت. به امید این‌که صندوقدار اسامی افراد همهٔ چهار طبقه را بداند، به باجهٔ بلیت‌فروشی سر زد، اما باجه دیگر بسته شده بود. سرانجام صدای تشویق و فریادهای پرجوش‌وخروش بلند شد. نمایش به پایان رسیده بود. اظهارنظرها آغاز شد و به ویژه دو صدا ــ صدای رهبران دو گروه نمایش ــ به گوش رسید. اما ایوان آندریویچ کاری به این کارها نداشت. حالا دیگر نقشهٔ بعدی در ذهنش جرقه زده بود. پالتویش را پوشید و راه افتاد به سمت خیابان «گ...» تا آن‌جا مچشان را بگیرد، گیرشان بیندازد، افشاگری کند و پته‌شان را روی آب بریزد و فرزتر از دیروز عمل کند. خیلی زود ساختمان را پیدا کرد و تازه به ورودی‌اش پا گذاشته بود که مرد شیکِ پالتوپوشی به سرعت و درست از کنارش رد شد و از پله‌ها به سمت طبقهٔ سوم رفت. ایوان آندریویچ فکر کرد که این همان مرد شیک‌پوش داخل تئاتر بود، هرچند آن موقع در تئاتر هم صورت مرد شیک‌پوش را خوب ندیده بود. قلبش ایستاد. مرد شیک‌پوش دو طبقه از او پیش افتاده بود. شنید که چطور بدون بلند شدن صدای زنگی، انگار از پیش منتظر تازه‌وارد بوده باشند، دری در طبقهٔ سوم باز شد و مرد جوان داخل آپارتمان ناپدید شد. هنوز در را نبسته بودند که ایوان آندریویچ به طبقهٔ سوم رسید. می‌خواست کنار در بایستد، گام بعدی خود را عاقلانه بسنجد، کمی سبک و سنگین کند، سپس حرکتی قاطعانه بکند. اما درست در همین لحظه صدای کالسکه‌ای از جلوی ساختمان آمد. در با سروصدا باز شد و کسی با هن‌وهن و سرفه، با قدم‌هایی سنگین به سمت طبقهٔ بالا رفت. ایوان آندریویچ طاقت نیاورد، در را باز کرد و مانند شوهری که شرفش رفته باشد، مقتدرانه پا به آپارتمان گذاشت. زن مستخدم هراسان و شتابان به سوی او دوید. سپس یک نفر دیگر هم ظاهر شد، اما منصرف کردن ایوان آندریویچ ناممکن بود. مثل اجل معلق وارد خانه شد و پس از گذشتن از دو اتاق تاریک، ناگهان خود را مقابل زن زیبایی دید که از شدت ترس سراپا می‌لرزید و وحشت‌زده، گویی نمی‌فهمید در اطرافش چه می‌گذرد، ایوان آندریویچ را نگاه می‌کرد. در همین لحظه، از اتاق کناری قدم‌هایی سنگین به گوش رسید که یک‌راست به سمت اتاق‌خواب می‌آمد؛ صدای قدم‌های همان کسی بود که از پله‌ها بالا می‌آمد.»

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۳ صفحه

حجم

۱۱۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۳ صفحه

قیمت:
۴۶,۵۰۰
۳۷,۲۰۰
۲۰%
تومان