دانلود و خرید کتاب داماهی مهدی افروزمنش
تصویر جلد کتاب داماهی

کتاب داماهی

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب داماهی

کتاب داماهی نوشتهٔ مهدی افروزمنش است. نشر چشمه این رمان ایرانی را منتشر کرده است. این رمان جنایی از مجموعهٔ «کتاب‌های قفسهٔ آبی» است.

درباره کتاب داماهی

کتاب داماهی رمانی ایرانی نوشتهٔ مهدی افروزمنش است. نویسنده این رمان را در هشت فصل به رشتهٔ تحریر درآورده است. این رمان در دستهٔ آثار جنایی قرار می‌گیرد و نویسنده در آن داستان پلیسی را روایت کرده که با یک پروندهٔ قتل روبه‌رو می‌شود؛ پرونده‌ای که رازورمزهای بسیاری دارد. داستان بسیاری از آثار مهدی افروزمنش در محله‌های جنوبی شهر تهران می‌گذرد، اما او در این رمان به سراغ جنوب کشور رفته است. واژهٔ «داماهی» از افسانه‌های قدیمی جنوبی گرفته شده است. در افسانه‌های مردم جنوب ایران، «داماهی» یک ماهی عظیم‌الجثه‌ است که در خلیج فارس می‌زیسته و در بطن خود یک آرمانشهر نهان داشته‌است. داماهی نام محله‌ای قدیمی در بندرعباس نیز هست.

خواندن کتاب داماهی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب داماهی

«هفته‌ها از ورودش به جزیره می‌گذشت و چیزی که بیش‌تر از همه آزارش می‌داد نه گرمای خورشید که سوزش سؤال‌ها بود. سؤال‌های بی‌جواب توی مغزش می‌چرخیدند. چرخش‌شان حرارت تولید می‌کرد و گرما مغزش را به مرز انفجار رسانده بود. به خودش قوت‌قلب می‌داد که معما را حل کرده و دلیل بیش‌تری برای درگیر شدن وجود ندارد، اما هنوز چیزی نشده فکرش بخار می‌شد و دوباره سؤال‌ها خودنمایی می‌کردند. مراد همه‌جا بود. شنیده بود ارواح مرده‌های دریا آرام‌وقرار ندارند، اما باور نداشت. تمام یک هفتهٔ گذشته‌اش را مراد برای خودش برداشته بود. با او خوابیده بود، با او بیدار شده بود، با هم شنا کرده بودند و حتی غذاش را با او خورده بود. وقت مستی، وقتی هوشیاری، با ملیله، شب‌ها وقت خیره شدن به ماه، روزها زیر گرمای خورشید، همه‌جا، مراد همه‌جا بود. می‌ترسید دیگر هیچ‌وقت از ذهنش بیرون نرود.

همه‌چیز از تماشای یک عکس شروع شد. عکس جسدِ مراد در ساحل عمان. مردی که مچ دست چپ نداشت. از همان لحظه سؤال‌ها مثل خوره به جانش افتادند. اگر مراد قاتل نباشد چی؟ اول همین یکی بود، اما این سؤال مثل نسیمی که شروع‌کنندهٔ توفان باشد باقی سؤال‌ها را دور خودش جمع می‌کرد.

مدارک و گزارش‌ها را هزاربار زیرورو کرد. همه‌چیز با هم جور می‌آمد. به قول استوار قطب‌نمای پیداشدهٔ مقتول در خانهٔ مراد همه‌چیز را روشن می‌کرد. حتی گزارش قایق‌ران هم سند دیگری دال بر گناهکاری او بود. شروان پیشنهاد کرد سخت نگیرد. بعد هم با همان آرامش همیشگی به سروان گفت اگر کار یارو نمی‌لنگید، چرا باید هول‌هولکی وسیله جمع می‌کرد و شبانه فرار می‌کرد، آن هم درست بعد از پیدا شدن کوره و حرف‌های پیرمرد؟ هر طرف را نگاه می‌کرد پر از مدرک بود. اما بعد از فهرست کردن تمام این‌ها با خودش می‌گفت ولی او دست چپ نداشت. اگر قاتل نباشد چه؟ این سؤال هم پیامدهای خودش را داشت. با خودش گفت «مگه نه این‌که یکی از همسایه‌هاش گفته شب اون رو خوشحال و خندون دیده که می‌رفته.» یادش می‌آمد مرد گفته بود در قیافهٔ مراد ردونشانی از ترس ندیده بود. گفته بود من ترس را می‌شناسم، او نترسیده بود، حتی خوشحال هم بود؛ آدم فراری که خوشحال نمی‌شود. از خودش می‌پرسید «اگه کس دیگه‌ای قاتل باشه چی؟ یه هم‌دست؟ مسخره‌ست، سروان.»

ممکن بود. واقعاً ممکن بود حرفش مسخره باشد، اما اگر پای کس دیگری هم در میان باشد چه؟ کسی که اتفاقاً همهٔ قتل‌ها را انجام داده، کسی که دست چپ داشته و توانسته بشیر را از پا بیندازد، گردن مرتضی را ببرد و حتی حلقهٔ دور پای چپ کارآگاه هم جای دست او باشد. اگر دلیلش فقط این بوده باشد که از چیزی خبر داشته و از ترس دچار شدن به سرنوشت مرتضی فرار کرده باشد، چه؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۱۵ صفحه

حجم

۲۶۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۱۵ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰
۵۰%
تومان