دانلود و خرید کتاب بادیگارد کاترین سنتر ترجمه محمدمهدی سروش
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بادیگارد اثر کاترین سنتر

کتاب بادیگارد

نویسنده:کاترین سنتر
ویراستار:بتول مقدادی
امتیاز:
۳.۷از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بادیگارد

کتاب بادیگارد نوشتهٔ کاترین سنتر و ترجمهٔ محمدمهدی سروش و ویراستهٔ بتول مقدادی است. کتاب کوله پشتی این رمان آمریکایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب بادیگارد

کتاب بادیگارد (The Bodyguard) حاوی یک رمان آمریکایی است که ۳۳ فصل دارد. این رمان نامزد دریافت جایزهٔ بهترین کتاب عاشقانه در سال ۲۰۲۲ در وب‌سایت گودریدز شده است. داستان «هانا بروکس» را می‌خوانید؛ یک مأمور حفاظت اجرایی (یا همان بادیگارد) که وظیفه دارد از سوپراستار نام‌آشنا «جک استیپلتن» در برابر مزاحم سرسختش محافظت کند. داستان از جایی شروع می‌شود که هانا بروکس مادر خود را از دست داده است و تنها چیزی که برایی آرامش می‌آورد، ادامه‌دادن کارش به‌عنوان یک بادیگارد است. وقتی هانا می‌فهمد رئیسش «گِلن» او را از مأموریت آتی در مادرید برکنار کرده، اوضاع بد می‌شود. از سوی دیگر، شب بعد از تشییع جنازهٔ مادرش، دوست‌پسرش «رابی» او نیز محافظ است، از هانا جدا می‌شود و در طول مأموریت مادرید با بهترین دوستش «تیلور» شروع به قرارگذاشتن می‌کند. هانا درحالی‌که سه غمِ بزرگِ از دست دادن مادرش، دوست‌پسرش و بهترین دوستش را تجربه می‌کند، مأموریت بعدی خود را دریافت می‌کند؛ ماموریتی که او را ملزم به ماندن در هیوستون می‌کند؛ جایی که هانا دیگر از آن تنفر دارد.

خواندن کتاب بادیگارد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بادیگارد

«آن شب از آنجا رفتم، ولی به خانه نرفتم.

خانه همان آپارتمان قدیمی‌ام بود، یک ملکِ کوچک و دل‌انگیز قدیمی در مجموعه‌ای چهارواحده در قسمت نه‌چندان خوب شهر. راهرویی داشت که به پذیرایی ختم می‌شد و طاقچه‌ای مخصوص تلفن در سالنش قرار داشت. خانه جایی بود که سه سال – قبل از اقدام به فرار مأیوسانه‌ام برای اینکه هیچ‌وقت مجبور نباشم تیلر را در خانهٔ بغلی ببینم – در آن زندگی کرده بودم.

آپارتمانی که حالا به آن برگشتم همانی بود که ندیده در طبقهٔ هشتم مجتمعی کاملاً جدید، فوق مدرن و کاملاً عامه‌پسند اجاره کرده بودم؛ باز هم در قسمت نه‌چندان خوب شهر.

لازم است به این نکتهٔ خنده‌دار اشاره کنم؟ اولین بار که راهم را پیدا کردم و به درِ خانه رسیدم، چه کسی به‌عنوان محافظ جلوی در ایستاده بود؟

تیلر.

البته که باید آنجا می‌بود.

درحالی‌که با دسته‌کلیدم کلنجار می‌رفتم، گفتم: «باید تو می‌بودی، ها؟» بعد گفتم:‌ «گلن باید یه سادیست واقعی باشه.»

سرش را برنگرداند. «من خودم این مأموریت رو خواستم.»

باید به این حرفش جوابی می‌دادم؟ باید به‌خاطر چیزی از او تشکر می‌کردم؟ نه. امکان نداشت. او می‌توانست خیلی کارها با من بکند، ولی نمی‌توانست مجبورم کند با او گپ بزنم. وارد خانه شدم و در را پشت سرم بستم. این تنها جوابی بود که نصیب تیلر شد: یک صدای تَق توخالی و بلند.

بعد تنها بودم، واقعاً تنها، برای اولین بار در عرض چندین هفته.

خانه پر از جعبه بود و کارکنان باربری با شیوهٔ «فقط یه جایی بذارش زمین»، با وسایل برخورد کرده بودند؛ مثلاً تخت وسط اتاق‌خواب بود، مثل جزیره.

ولی مشکلی نداشت.

به‌سمت بالکن حرکت کردم و بیرون رفتم تا چشم‌انداز را ببینم.

به خودم گفتم که خوب است. این فرصتی برای خودم بود. فرصتی برای تجدید قوا و تفکر. قبل از رفتن به کره کمی فرصت داشتم. شاید شروع به نوشتن دفتر شکرگزاری۷۷ می‌کردم. شاید خوش‌نویسی یاد می‌گرفتم. حتماً راهی وجود داشت که بیشترین استفاده را از این فرصت بکنم. شاید این تنبیه نبود، بلکه فرصت بود.

ولی فرصت برای چه؟

برای شام، از بیرون غذای کره‌ای سفارش دادم و وقتی پیک پیدایش شد، مختصری سر تکان دادم و با گرم‌ترین لحنی که برایم ممکن بود به او گفتم:‌ «کامسامنیدا.»»

نظرات کاربران

کتاب خور
۱۴۰۳/۰۵/۲۳

خیلی خیلی تینیجری، اتفاقات هرگز توی واقعیت نمیفته و فقط شبیه تخیلات یک دختر نوجوونه

artemis
۱۴۰۳/۰۵/۲۱

کتاب عاشقانه زیبایی بود. برای استراحت خوبه

پریسا همانی
۱۴۰۳/۰۵/۲۸

خیلی کتاب منو یاد فیلم ترکیه ای ها انداخت. ولی در کل دوستش داشتم.و برام جالب بود یک نکته مثبت کتاب این بود که نشان میداد آدم ها فارغ از شغل و جنسیت و... ترس هایی دارن که شاید برای دیگران

- بیشتر
دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۴۰۳/۰۵/۲۵

داستان تینیجری بود و خب طبیعتا سیر وقایع منطقی نخواهد بود😂 ولی حال خوب کن بود

کاربر 8833778
۱۴۰۳/۰۵/۱۶

تنها چیزی که میتونم بگم اینه که عالی بوددد و به جوون ها و نوجوون ها واقعا پیشنهادش میکنم

yas
۱۴۰۳/۰۵/۱۲

کتاب دوست داشتنی هستش👌🏻

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۸)
«من فقط به‌خاطر اینکه کسی دوستم نداره، از خودم شدیداً متنفرم.»
پریسا همانی
چون یه سری چیزها که خراب می‌شن، دیگه نمی‌شه درستشون کرد.»
artemis
زندگی واقعاً ناعادلانه‌ست. جدید نیست.
artemis
«این زندگیه و اگه باهوش باشی، ازش استفاده می‌کنی تا قوی‌تر بشی.»
artemis
حدس می‌زنم تنها راهی که درد می‌توانست خود را به بیرون هدایت کند این بود که ذوب و به اشک تبدیل شود. حس کردم که چشمانم را می‌سوزاند.
n re
او کتاب‌خوانی با سرعت برق‌وباد بود و می‌توانست کل یک کتاب را یک‌روزه تمام کند.
n re
خیلی ساده است که فکر کنید بقیه هیچ مشکلی در زندگی‌شان ندارند.
n re
تو دوستی‌مون رو غارت کردی. اعتمادی رو که بهت داشتم بمب‌بارون کردی. تو مثل بمب هسته‌ای اعتمادم رو به انسانیت منفجر کردی.
n re
چیزی که می‌خوای و چیزی که به دست می‌آری زیاد یکی نیستن
n re
او بی‌نقص نیست. ولی برای اینکه دوست‌داشتنی باشید، مجبور نیستید بی‌نقص باشید.
پریسا همانی
چیزی که می‌خوای و چیزی که به دست می‌آری زیاد یکی نیستن
پریسا همانی
چطور می‌توانید از کسی محافظت کنید که مضطربتان می‌کند؟
پریسا همانی
مگر ستارگان سینمایی به همین دلیل ساخته نمی‌شدند؟ تا فانتزی بقیهٔ ما باشند؟ تا روی کاپ‌کیکِ زندگی دراژه‌های خیالی بریزند.
پریسا همانی
منظورم این است که او بی‌نقص نیست. ولی برای اینکه دوست‌داشتنی باشید، مجبور نیستید بی‌نقص باشید.
n re
او می‌گوید که گم شدن در تاریکی مجبورش کرده به دنبال نور بگردد.
n re
«اوضاع بهتر می‌شه ویلبر. اوضاع بهتر می‌شه، بعد به هم می‌ریزه و بعد دوباره بهتر می‌شه. این ریتم زندگیه. برای همه همین‌طوره.»
n re
«تظاهر به تنفر ازت خیلی خسته‌کننده‌ست.»
artemis
معمولاً وقتی کسی را برای آخرین بار می‌بینید، نمی‌دانید که آخرین بار است.
n re
عشق شما را گیج می‌کند. عشق قدرت تصمیم‌گیری‌تان را تضعیف می‌کند. عشق شما را به‌واسطهٔ اشتیاق زیاد از مسیر خارج می‌کند؛ یا این‌طور می‌گویند.
n re
«من این رو دوست دارم که همیشه ازم تشکر می‌کنه. برای همه‌جور چیزی. چیزهایی که هیچ‌وقت انتظار نداشتم کسی بابتشون ازم تشکر کنه.»
n re

حجم

۲۸۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۸۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۵۳,۰۰۰
تومان