کتاب بادیگارد
معرفی کتاب بادیگارد
کتاب بادیگارد نوشتهٔ کاترین سنتر و ترجمهٔ محمدمهدی سروش و ویراستهٔ بتول مقدادی است. کتاب کوله پشتی این رمان آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب بادیگارد
کتاب بادیگارد (The Bodyguard) حاوی یک رمان آمریکایی است که ۳۳ فصل دارد. این رمان نامزد دریافت جایزهٔ بهترین کتاب عاشقانه در سال ۲۰۲۲ در وبسایت گودریدز شده است. داستان «هانا بروکس» را میخوانید؛ یک مأمور حفاظت اجرایی (یا همان بادیگارد) که وظیفه دارد از سوپراستار نامآشنا «جک استیپلتن» در برابر مزاحم سرسختش محافظت کند. داستان از جایی شروع میشود که هانا بروکس مادر خود را از دست داده است و تنها چیزی که برایی آرامش میآورد، ادامهدادن کارش بهعنوان یک بادیگارد است. وقتی هانا میفهمد رئیسش «گِلن» او را از مأموریت آتی در مادرید برکنار کرده، اوضاع بد میشود. از سوی دیگر، شب بعد از تشییع جنازهٔ مادرش، دوستپسرش «رابی» او نیز محافظ است، از هانا جدا میشود و در طول مأموریت مادرید با بهترین دوستش «تیلور» شروع به قرارگذاشتن میکند. هانا درحالیکه سه غمِ بزرگِ از دست دادن مادرش، دوستپسرش و بهترین دوستش را تجربه میکند، مأموریت بعدی خود را دریافت میکند؛ ماموریتی که او را ملزم به ماندن در هیوستون میکند؛ جایی که هانا دیگر از آن تنفر دارد.
خواندن کتاب بادیگارد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بادیگارد
«آن شب از آنجا رفتم، ولی به خانه نرفتم.
خانه همان آپارتمان قدیمیام بود، یک ملکِ کوچک و دلانگیز قدیمی در مجموعهای چهارواحده در قسمت نهچندان خوب شهر. راهرویی داشت که به پذیرایی ختم میشد و طاقچهای مخصوص تلفن در سالنش قرار داشت. خانه جایی بود که سه سال – قبل از اقدام به فرار مأیوسانهام برای اینکه هیچوقت مجبور نباشم تیلر را در خانهٔ بغلی ببینم – در آن زندگی کرده بودم.
آپارتمانی که حالا به آن برگشتم همانی بود که ندیده در طبقهٔ هشتم مجتمعی کاملاً جدید، فوق مدرن و کاملاً عامهپسند اجاره کرده بودم؛ باز هم در قسمت نهچندان خوب شهر.
لازم است به این نکتهٔ خندهدار اشاره کنم؟ اولین بار که راهم را پیدا کردم و به درِ خانه رسیدم، چه کسی بهعنوان محافظ جلوی در ایستاده بود؟
تیلر.
البته که باید آنجا میبود.
درحالیکه با دستهکلیدم کلنجار میرفتم، گفتم: «باید تو میبودی، ها؟» بعد گفتم: «گلن باید یه سادیست واقعی باشه.»
سرش را برنگرداند. «من خودم این مأموریت رو خواستم.»
باید به این حرفش جوابی میدادم؟ باید بهخاطر چیزی از او تشکر میکردم؟ نه. امکان نداشت. او میتوانست خیلی کارها با من بکند، ولی نمیتوانست مجبورم کند با او گپ بزنم. وارد خانه شدم و در را پشت سرم بستم. این تنها جوابی بود که نصیب تیلر شد: یک صدای تَق توخالی و بلند.
بعد تنها بودم، واقعاً تنها، برای اولین بار در عرض چندین هفته.
خانه پر از جعبه بود و کارکنان باربری با شیوهٔ «فقط یه جایی بذارش زمین»، با وسایل برخورد کرده بودند؛ مثلاً تخت وسط اتاقخواب بود، مثل جزیره.
ولی مشکلی نداشت.
بهسمت بالکن حرکت کردم و بیرون رفتم تا چشمانداز را ببینم.
به خودم گفتم که خوب است. این فرصتی برای خودم بود. فرصتی برای تجدید قوا و تفکر. قبل از رفتن به کره کمی فرصت داشتم. شاید شروع به نوشتن دفتر شکرگزاری۷۷ میکردم. شاید خوشنویسی یاد میگرفتم. حتماً راهی وجود داشت که بیشترین استفاده را از این فرصت بکنم. شاید این تنبیه نبود، بلکه فرصت بود.
ولی فرصت برای چه؟
برای شام، از بیرون غذای کرهای سفارش دادم و وقتی پیک پیدایش شد، مختصری سر تکان دادم و با گرمترین لحنی که برایم ممکن بود به او گفتم: «کامسامنیدا.»»
حجم
۲۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۲۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
نظرات کاربران
"بادیگارد" یکی از آثارِ عاشقانهایه که اخیرا توی بوکتاکهای مختلف هایپ شده و زیاد ازش صحبت میشه بنابراین اگر جز دستهی افرادی نباشید که نسبت به مطالعهی کتابهایی که زیاد سروصدا میکنن؛ گارد دارن و دنبالِ مطالعهی اثرِ روانی باشید
خیلی خیلی تینیجری، اتفاقات هرگز توی واقعیت نمیفته و فقط شبیه تخیلات یک دختر نوجوونه
خیلی کتاب منو یاد فیلم ترکیه ای ها انداخت. ولی در کل دوستش داشتم.و برام جالب بود یک نکته مثبت کتاب این بود که نشان میداد آدم ها فارغ از شغل و جنسیت و... ترس هایی دارن که شاید برای دیگران
خب به نظر من کتاب خوبی بود! شاید یه کتاب تیجری به نظر برسه اما عمیق تر بود، یه کتاب عاشقانه با روند متناسب و اتفاقای نسبتا منطقی، نمیشه گفت عالی بود ولی قطعا خوب بود شخصیت جک شخصیت جالبی بود، هانا
کتاب «بادیگارد» کتابی توی ژانر عاشقانست که بیشتر مناسب تینیجرها (۱۲ تا ۱۷ ساله) هست و اینکه همچین انتقادات بزرگ و نظرات منفی از سوی بزرگترها براش منطقی و پیشبینی شدست. اما باید این رو هم در نظر گرفت که
حیف وقت برای این کتاب! یه داستان بچگونه و کلیشه ای و قابل پیش بینی خلاصه بدرد سرگرمی هم نمیخوره مجبوری تمومش کردم
خیلی سطحی و تینیجری
داستان تینیجری بود و خب طبیعتا سیر وقایع منطقی نخواهد بود😂 ولی حال خوب کن بود
کتاب عاشقانه زیبایی بود. برای استراحت خوبه
ارزش یکبار خوندن رو داره