دانلود و خرید کتاب کتاب ساحلی امیلی هنری ترجمه مریم رفیعی
تصویر جلد کتاب کتاب ساحلی

کتاب کتاب ساحلی

نویسنده:امیلی هنری
انتشارات:نشر نون
امتیاز:
۳.۳از ۳۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتاب ساحلی

کتاب کتاب ساحلی نوشتهٔ امیلی هنری با ترجمهٔ مریم رفیعی در نشر نون چاپ شده است. این کتاب در مدت کوتاهی که از انتشارش می‌گذرد موفقیت‌های بسیاری به دست آورده و در فهرست کتاب‌های پرفروش قرار دارد. کتاب ساحلی داستانی عاشقانه را بهانه می‌کند تا به موضوعات تفکربرانگیزی مانند عشق، رازهای خانوادگی، خیانت، شکست، و بازگشت به باورهای گذشته بپردازد و نشان دهد اعتقادات و پیش‌داوری‌های ذهنی چطور می‌توانند مانعی برای رسیدن به شادی و خوشبختی باشند.

درباره کتاب کتاب ساحلی

رمان کتاب ساحلی داستان زندگی ژانویه را روایت می‌کند، نویسندۀ کتاب‌های عاشقانه که راز ناخوشایندی را دربارۀ پدرش کشف کرده و ایمانش را به روابط عاشقانه از دست داده و دیگر قادر به نوشتن پایان‌های خوش برای کتاب‌هایش نیست؛ تا زمانی که دیدار دوبارۀ هم‌دانشگاهی سابق و رقیب فعلی‌اش باعث می‌شود خود و باورهایش را به چالش بکشد.

امیلی هنری، نویسندۀ جوان آمریکایی، داستان‌هایی دربارۀ عشق و خانواده می‌نویسد. او در کالج هوپ و مرکز هنر و مطالعات رسانه‌ای نیویورک در رشتۀ نویسندگی خلاقانه تحصیل کرده است و اکنون بیشتر وقتش را در شهر سینسینتی در ایالت اوهایو می‌گذراند.

کتاب کتاب ساحلی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کتاب ساحلی

موهای تیره‌ام را از جلوی چشم‌هایم کنار زدم و توفال‌های آبی کدر و گچکاری سفیدبرفی‌اش را تماشا کردم. فقط تظاهر کن اومدی به یه ایربی‌ان‌بی.

بلافاصله یک فهرست خیالی ایربی‌ان‌بی از ذهنم گذشت: ویلای سه‌خوابهٔ سه‌حمامهٔ ساحلی بسیار جذاب، مدرکی که ثابت می‌کند پدرت یک عوضی به تمام معنا بود و زندگی‌ات یک دروغ.

از پله‌هایی که در دامنهٔ چمن‌پوش تپه ساخته شده بودند بالا رفتم. خون به گوش‌هایم هجوم آورده بود و پاهایم می‌لرزید و انتظار لحظه‌ای را می‌کشیدم که دهانهٔ جهنم باز می‌شد و دنیا زیر پایم را خالی می‌کرد. این اتفاق قبلاً افتاده. پارسال. و نکشتت، پس اینم نمی‌کشدت.

روی ایوان، تک‌تک حس‌های بدنم به اوج رسید. زق‌زق صورتم، به هم پیچیدن دل‌وروده‌ام، عرقی که از گردنم پایین می‌چکید. کارتن جین‌ها را به پهلویم تکیه دادم و کلید را در قفل فرو کردم. بخشی از وجودم امیدوار بود کلید گیر کند. که معلوم شود این یک شوخی استادانه بود که بابا قبل از مرگش برایمان طراحی کرده.

یا بهتر از آن، واقعاً نمرده بود. از پشت بوته‌ها بیرون می‌پرید و فریاد می‌کشید: «گول خوردی! تو که واقعاً فکر نکردی من یه زندگی دوم مخفی دارم، آره؟ تو که فکر نکردی من یه خونهٔ دوم با زن دیگه‌ای غیر از مادرت دارم؟»

کلید بدون هیچ زحمتی چرخید. در به سمت داخل باز شد.

خانه سوت‌وکور بود.

موج درد وجودم را فرا گرفت. همان دردی که از وقتی مامان تماس گرفت و خبر سکته را داد، حداقل روزی یک بار حس می‌کردم. از وقتی هق‌هق‌کنان آن کلمات را بر زبان آورد. اون مرده، ژانی.

بابایی در کار نیست. نه اینجا، نه هیچ‌جای دیگری. و بعد درد دوم، مثل چرخیدن چاقو در زخم: به هر حال پدری که می‌شناختی هرگز وجود نداشت.

هیچ وقت واقعاً نداشتمش. همان‌طور که هیچ وقت واقعاً نامزد سابقم ژاک یا غذای فرانسوی‌اش را نداشتم.

این فقط داستانی بود که برای خودم تعریف کرده بودم. از این به بعد یا فقط حقیقت زشت را می‌دیدم، یا هیچ چیز دیگری را. عزمم را جزم کردم و به داخل قدم گذاشتم.

دانش‌آموز گم شده‌ی هاگوارتز
۱۴۰۱/۰۶/۲۸

کتاب عاشقانه قشنگی بود:) کتاب درمورد دختر نویسنده‌ای بود که تا سال پیش زندگی خوبی داشت تا اینکه پدرش فوت میکنه و یهو همه‌چیز بهم می‌ریزه و تصمیم می‌گیره بیاد در ویلای ساحلی‌ای که پدرش براش به‌جا گذاشته زندگی کنه و

- بیشتر
مثل ماه آسمان
۱۴۰۱/۰۳/۱۵

میتونم بگم یک اثر عاشقانه ی کلاسیک در دنیای امروز به شدت من و یاد کلاسیک های عاشقانه سبک جین آستین میندازه شخصیت پردازی خوب و داستان گیرایی داره.

martina
۱۴۰۱/۰۵/۲۳

اوایلش خب به خاطر مقدمه شروع داستان یکم کسل کننده بود و مونولوگ گویی زیاد داشت ولی به نرور جذاب شد و توصیفات و دیدگاهی که بیان کرده بود برای من خیلی قشنگ بودن.

fatemeh
۱۴۰۳/۰۲/۳۱

ی کتاب عاشقانه تقریبا کلیشه ای . تو داستان اشاره به فیلم و سریال ها ی زیادی میشه که ممکنه برای خواننده حوصله سربر باشه. این موضوع که ترجمه ی کتاب افتضاحه ( انگار گوگل ترنسلیت ترجمه کرده ) هم

- بیشتر
ghazal
۱۴۰۱/۰۹/۲۸

کتاب خوبی برای گذراندن وقت بود ، برخلاف اکثر کتاب ها ابتدای داستان کشش و جاذبه بیشتری داشت و متاسفانه در بخش های پایانی حالت کلیشه ای به خود گرفته بود. در ابتدا بسیار به جزئیات توجه شده بود ولی

- بیشتر
Fonij
۱۴۰۳/۰۲/۱۹

ترجمه‌ی کتاب واقعا خوب نبود و بد سانسور کرده بودن، اینجوری بود که یهو شخصیت‌ها از وسط خونه میپریدن به وسط مهمونی و پرش‌های اینجوری زیاد داشت که میموندی الان چیشد؟؟ داستان خوب شروع شد و شخصیت‌پردازی‌ها خوب بودش ولی

- بیشتر
پریسا همانی
۱۴۰۳/۰۳/۱۳

یک نیمه عاشقانه تکراری که خیلی جاذبه کافی رو نداشت

فرناز
۱۴۰۲/۱۱/۲۳

دوستش داشتم؛ تحلیلش از احساسات مختلف و تفکیکشون، واقعا برام جذاب بود.

ryhne
۱۴۰۳/۰۵/۲۷

این کتاب واقعا فوق العادس یه کتاب دیگه هم از این نویسنده ترجمه شده که پیشنهاد میکنم هر دوی اینارو بخونین:)🪐🧡

مینا
۱۴۰۳/۰۵/۲۳

کتاب ساحلی داستان دو نویسنده است که در طول داستان دنیاشونو‌به تصویر می کشن ، داستان اوج و فرود خاصی نداره تعلیق و گره گشایی ساده و روان داره آنچه در طول داستان اتفاق می افته رشد شخصیتها هست و

- بیشتر
بعضی وقت‌ها نگران این می‌شم که حقیقت ارزش دردی رو که به همراه داره، نداشته باشه
Tabasom
گاهی اوقات صرفاً دلم برای دوست‌داشتن مردم تنگ می‌شد.
کاربر ۴۲۵۵۹۵۴
زندگی بی‌معنیه، ژانویه. به پرتگاه زل زده‌ام.
Kamand Kamoei
وقتی حس می‌کردی دنیا تاریک و ترسناک است، عشق می‌توانست تو را به رقصیدن وادارد؛ خنده می‌توانست کمی از دردت بکاهد؛ زیبایی می‌توانست ترست را سوراخ‌سوراخ کند. همان لحظه تصمیم گرفتم زندگی‌ام پر از هر سه باشد.
ghazal
«هر کسی که سرگردان است الزاماً گم نشده».
پریسا همانی
«بله، عشق اتفاق می‌افته. ولی بهتره واقع‌بینانه باشه تا مرتب بدبیاری نیاری. و احتمال اینکه عشق برات بدبیاری بیاره خیلی بیشتر از اینه که خوشبختی ابدی به ارمغان بیاره. و اگه تو رو آزار نده، اون‌وقت تویی که یه نفر دیگه رو آزار می‌دی. رابطه برقرار کردن یه جورایی سادومازوخیزمه. مخصوصاً وقتی می‌شه همهٔ چیزهایی رو که از رابطهٔ عاشقانه به دست میاد، از دوستی به دست آورد، بدون رسیدن به نقطهٔ پایان اجتناب‌ناپذیرش و تباه کردن زندگی یه نفر دیگه.»
Tabasom
انگشت‌هایش با بی‌قراری روی فرمان ضرب گرفته بودند و من اجازه دادم چشم‌هایم از روی رگ‌های ساعدش پایین بلغزد، از پشت بازویش بالا برود و به نقطهٔ اتصال دست و آستین برسد.
Kamand Kamoei
بعضی وقت‌ها نگران این می‌شم که حقیقت ارزش دردی رو که به همراه داره، نداشته باشه
Zohreh
آسمان به رنگ کبود بی‌رحمانه‌ای درآمده بود. دیدن این رنگ روی پوست یک نفر باعث می‌شد حالت بد شود. اما در این فضا واقعاً زیبا بود. عجیب است که چطور برخی چیزها می‌توانستند در بعضی شرایط منزجرکننده باشند و در برخی شرایط دیگر خارق‌العاده.
کاربر ۴۲۵۵۹۵۴
برای ژانویه، تا وقتی داستانم رو در کنار تو سپری کنم، برام مهم نیست تهش چطوری تموم می‌شه.
کتاب خور
بگذارید یک نکته را دربارهٔ کتاب‌های پایان خوش برایتان بگویم: اینکه خودتان باورشان داشته باشید، تأثیر دارد.
صدای اردک
آدم‌هایی که به دلایل درست کارهای اشتباه می‌کردند. آدم‌هایی که به دلایل اشتباه کار درست را انجام می‌دادند.
Kamand Kamoei
کل تابستون پارسال به این فکر می‌کردم که دیگه هیچ وقت احساس خوشحالی نمی‌کنم و حالا که یه سال گذشته، هنوز ناراحت و نگران و عصبانی‌ام، ولی یه وقتایی خوشحال هم هستم. اینجوری نیست که اتفاقات بد انقدر زندگیت رو سوراخ‌سوراخ کنن که عمق گودالش باعث شه هیچ خوبی‌ای به اندازهٔ کافی بزرگ نباشه که دوباره خوشحالت کنه. هر چقدر هم اتفاقات مزخرف بیفته، همیشه گل‌های وحشی هم وجود دارن. همیشه پیت‌ها و مگی‌ها و باد و طوفان توی جنگل و نور آفتاب روی موج‌ها وجود داره.»
Zohreh
گاس گفت: «می‌بینی؟ همین مزخرفات باعث می‌شه نتونم به پایان خوش اعتقاد داشته باشم. تو این دنیا هیچ وقت چترهای کاغذی‌ای که قولشو داده بودن، گیرت نمیاد.» گفتم: «گاس، خودت باید چتر کاغذی‌ای باشی که دوست داری تو این دنیا ببینی.»
کاربر ۴۲۵۵۹۵۴
این چیزی بود که باعث شد عاشق کتاب‌خواندن شوم، چیزی که باعث شد در درجهٔ اول به نویسندگی روی بیاورم. حس اینکه دنیایی جدید مانند تار عنکبوت در حال تنیدن دورتادورت بود و تا زمانی که خود را تمام‌وکمال را نشانت نمی‌داد، نمی‌توانستی تکان بخوری.
کاربر ۴۲۵۵۹۵۴
همیشه حس می‌کردم پایان‌های خوش کتاب‌ها مثل یک آغاز نو هستند، ولی برای من اینطور نبود. پایان خوش من زنجیره‌ای از خوشی‌های فعلی متصل به هم بود که نه فقط به یک سال گذشته، بلکه به سی سال گذشته برمی‌گشت. مال من قبلاً آغاز شده بود و برای همین امروز نه یک پایان بود و نه یک آغاز
کتاب خور
«بله، عشق اتفاق می‌افته. ولی بهتره واقع‌بینانه باشه تا مرتب بدبیاری نیاری. و احتمال اینکه عشق برات بدبیاری بیاره خیلی بیشتر از اینه که خوشبختی ابدی به ارمغان بیاره. و اگه تو رو آزار نده، اون‌وقت تویی که یه نفر دیگه رو آزار می‌دی. رابطه برقرار کردن یه جورایی سادومازوخیزمه. مخصوصاً وقتی می‌شه همهٔ چیزهایی رو که از رابطهٔ عاشقانه به دست میاد، از دوستی به دست آورد، بدون رسیدن به نقطهٔ پایان اجتناب‌ناپذیرش و تباه کردن زندگی یه نفر دیگه.»
Negin
گاهی اوقات صرفاً دلم برای دوست‌داشتن مردم تنگ می‌شد.
صدای اردک
وقتی حس می‌کردی دنیا تاریک و ترسناک است، عشق می‌توانست تو را به رقصیدن وادارد؛ خنده می‌توانست کمی از دردت بکاهد؛ زیبایی می‌توانست ترست را سوراخ‌سوراخ کند.
صدای اردک
و در آن لحظه بود که متوجه شدم: وقتی حس می‌کردی دنیا تاریک و ترسناک است، عشق می‌توانست تو را به رقصیدن وادارد؛ خنده می‌توانست کمی از دردت بکاهد؛ زیبایی می‌توانست ترست را سوراخ‌سوراخ کند. همان لحظه تصمیم گرفتم زندگی‌ام پر از هر سه باشد. نه فقط به‌خاطر خودم، بلکه به‌خاطر مامان و همهٔ اطرافیانم.
Negin

حجم

۳۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۳۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان