کتاب قلمرو
معرفی کتاب قلمرو
کتاب قلمرو نوشتهٔ یو نسبو و ترجمهٔ ندا رحمانی است. انتشارات چترنگ این رمان معاصر نروژی را منتشر کرده است.
درباره کتاب قلمرو
کتاب قلمرو حاوی یک رمان معاصر و نروژی است. این رمان یادتان میاندازد که بعضی پیوندها از خون فراتر میروند؛ مثل پیوند برادران «اُپگار»، «روی» و «کارل» که قربانیان بسیاری میطلبد؛ حتی از میان همخونها. «روی اپگار» خوب میداند چطور جنایاتش را در دل طبیعت آرام دهکدۀ کوهستانی «اوس» در نروژ مدفون کند. رمان «قلمرو» در پی طرح معمای قتل و کشف قاتل نیست؛ سلسلۀ جنایات، بیپرده روایت میشوند و شما تنها همراه ساکنان دهکده، ناظرِ این جنایات و ضرورت آنها برای بقای «روی» و «کارل» هستید. دامنۀ این ضرورت تا کجاست؟ یو نسبو که نامزد جایزۀ ادگار و برندۀ جایزۀ پیر گینت شده و فیلم آدمبرفی از روی رمان او به همین نام اقتباس شده، این اثر را در ۷ بخش و ۷۱ فصل نوشته است.
خواندن کتاب قلمرو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر نروژ و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره یو نسبو
یو نسبو در سال ۱۹۶۰ در نروژ به دنیا آمد. در نوجوانی در لیگ فوتبال نروژ بازی کرد، اما بهدلیل آسیبدیدگی زانویش مجبور شد فوتبال را در ۱۸سالگی کنار بگذارد. پس از سه سال انجام خدمت سربازی در شمالیترین نقطهٔ نروژ، به دانشکدهٔ اقتصاد و بازرگانی رفت و همانجا با دوستانش یک گروه موسیقی راک تشکیل داد. در کنار کارگزاری بورس، به گیتارنوازی و ترانهنویسی مشغول شد. پس از آن با برادرش (کِنوت) گروه موسیقی دیگری تشکیل داد و دومین آلبومشان به صدر جدول پرفروشترین آلبومهای موسیقی نروژ رسید. یو نسبو ستارهٔ موسیقی پاپ شد. اولین تجربهٔ جدی او در نوشتن، زمانی بود که یک انتشارات به او پیشنهاد داد خاطرات خود را از تجربیات گروه موسیقیشان بنویسد. او شروع کرد به نوشتن پیرنگ اولین رمانش با عنوان «خفاش» (The Bat). این رمان در پاییز سال ۱۹۹۷ منتشر و با استقبال فراوانی مواجه شد و جایزهٔ بهترین کتاب جنایی نروژ و همچنین بهترین کتاب جنایی اسکاندیناوی را از آن خود کرد. این نویسنده با نوشتن بیش از ۲۰ اثر شاخص، نامزد و برندهٔ چندین جایزهٔ معتبر بینالمللی از جمله جایزهٔ ادگار (۲۰۱۰)، جایزهٔ کتاب کودکان آرک (۲۰۰۷) و جایزهٔ پیر گینت (۲۰۱۳) شده است. معروفترین اثرش مجموعهٔ کارآگاهی - جناییِ «هری هول» (Harry Hole) است. او اغلب رمانهایش را در فرودگاهها، هواپیماها، قطارها و لابی هتلها مینویسد؛ زیرا تقریباً به همهجای دنیا سفر و با صخرهنوردی اوقات فراغتش را پر کرده است. در سال ۲۰۰۹ مؤسسهٔ خیریهای به نام «هری هول» به راه انداخت تا به سوادآموزی کودکان محروم در کشورهای جهان سوم کمک کند. رمانهای «قلمرو» و «خورشید نیمهشب» آثار دیگری به قلم یو نسبو است.
بخشی از کتاب قلمرو
«فکر کرده بودم که وقتی سهم کار خودم را تمام کرده باشم و باقی کار در دست شنون باشد، کمتر عصبی میشوم، اما برعکس بود. حالا که بیکار اینجا نشسته بودم، خیلی بیشتر وقت داشتم تا به تمام چیزهایی که ممکن بود اشتباه از آب درآید، فکر کنم. همچنان به موضوعات جدید فکر میکردم. هرکدام از این افکار از دیگری بعیدتر بود، اما این موضوع چندان کمکی به آرامش ذهنم نمیکرد.
نقشه این بود که وقتی موقع رفتن به محل ساختمان و بریدن روبان برسد، شنون ناله کند که حالش خوب نیست و باید برود طبقهٔ بالا و دراز بکشد، یعنی که کارل باید تنها برود. یعنی که اگر کارل کادیلاک را برمیداشت و به مراسم افتتاحیه میرفت، شنون اگر حالش بهتر میشد، میتوانست با سوبارو به مهمانی آرتون برود.
دوباره به ساعتم نگاه کردم. شش و سه دقیقه بود. سهدهم ثانیه. دوباره دوربین دوچشمی را بلند کردم. دوربین را به طرف پنجرهٔ خانهٔ اسمیت چرخاندم، جایی که پردهها در همان جایشان در اوایل روز باقی میماندند، کوه پشتش و بعد یایتسوینگن را پیدا کردم. ممکن بود پیش از این لحظه اتفاق افتاده باشد. ممکن بود پیش از این لحظه تمام شده باشد.
صدای توقف ماشینی را جلوی تعمیرگاه شنیدم و دوربین دوچشمی را روی آن چرخاندم، اما دوربین تنظیم نبود. آن را از چشمانم دور کردم و دیدم که آن ماشین لندرور کرت اولسن است.
موتور ماشین خاموش شد و او از ماشین بیرون آمد. او نمیتوانست مرا ببیند، چون چراغ داخل اتاق را خاموش کرده بودم و با این حال او صاف به من نگاه کرد، انگار میدانست که من آنجا نشستهام. با پاهای پرانتزیاش همانجا ایستاد، شستهایش را در کمربندش قلاب کرده بود، مثل کابویی که مرا به دوئل فرامیخواند. بعد، به طرف در تعمیرگاه راه افتاد و از دید پنهان شد. چند لحظهٔ بعد صدای زنگ در را شنیدم.»
حجم
۵۶۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۲۸ صفحه
حجم
۵۶۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۲۸ صفحه
نظرات کاربران
آثار یو نسبو را خیلی دوست دارم و تمام آثارش خوندم منتهی این اثر علیرغم شخصیت پردازی و داستان خوب خسته کننده بود