دانلود و خرید کتاب تنها کسی که باقی ماند رایلی سیجر ترجمه مهسا فیروزه چی
تصویر جلد کتاب تنها کسی که باقی ماند

کتاب تنها کسی که باقی ماند

نویسنده:رایلی سیجر
انتشارات:نشر افرا
امتیاز:
۴.۱از ۴۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تنها کسی که باقی ماند

کتاب تنها کسی که باقی ماند نوشتهٔ رایلی سیجر و ترجمهٔ مهسا فیروزه چی است. نشر افرا این رمان جنایی آمریکایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب تنها کسی که باقی ماند

کتاب تنها کسی که باقی ماند در زمستان سال ۱۴۰۲ منتشر شده است. این رمان آمریکایی در دستهٔ رمان‌های جنایی و معمایی قرار دارد و رایلی سیجر آن را در ۴۴ فصل نگاشته است. داستان این رمان در یک شب بارانی می‌گذرد؛ شبی که اعضای خانواده‌ٔ «هوپ» به‌جز «لنورا»ی ۱۷ساله به قتل رسیدند. تلاش‌ها برای یافتن قاتل آغاز می‌شود و لنورا در رأس تمامی مظنونین قرار دارد. در سال ۱۹۲۹ در ایالت مین پدر و مادر لنورا هوپ با ضربه‌های چاقو کشته شدند و خواهرش نیز به دار آویخته شد. لنورا تنها بازمانده‌ٔ این جنایت بود، اما پلیس هیچ‌گاه نتوانست جرم او را ثابت کند. سال‌ها بعد یعنی در سال ۱۹۸۳، درحالی‌که لنورا در دهه‌ٔ هشتم زندگی‌اش بود و بر اثر سکتهٔ مغزی قدرت تکلم خود را از دست داده بود، ادعا کرد که می‌خواهد حقیقت را فاش کند. او چه چیزهایی را بیان خواهد کرد؟ بخوانید تا بدانید. این کتاب نامزد جایزه‌ٔ گودریدز برای بهترین رمان جنایی بوده است.

خواندن کتاب تنها کسی که باقی ماند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های آمریکایی و علاقه‌مندان به ‌رمان‌های جنایی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره رایلی سیجر

رایلی سیجر (Riley Sager) در سال ۱۹۷۴ در آمریکا به دنیا آمد. نام اصلی او «تاد ریتر» بوده، اما او رمان‌های خود را با نام‌های مستعار رایلی سیجر و «آلان فین» نوشته است. کودکی رایلی سیجر در پنسیلوانیا گذشت و در بزرگ‌سالی شغل‌های مختلفی همچون ویراستاری، طراحی گرافیک و روزنامه‌نگاری را تجربه کرد. او درنهایت تصمیم گرفت که به‌صورت تمام‌وقت به نویسندگی بپردازد. رایلی سیجر به نوشتن رمان‌های معمایی و جنایی علاقه دارد و رمان‌های محبوب و پرفروشی در این ژانر نگاشته است. کتاب‌های «شب را زنده بمان»، «آخرین دختران»، «همه‌ٔ درها را قفل کن» و «تنها کسی که باقی ماند» از جمله آثار این نویسندهٔ آمریکایی هستند.

بخشی از کتاب تنها کسی که باقی ماند

«یک لحظه مقابل نقاشی لنورا مکث می‌کنم. بینی خوش‌فرم، لب‌های سرخ و شاداب و چشمان سبزش را بادقت نگاه می‌کنم. با وجود این همه سال فاصله، دختری که در این تابلوی نقاشی‌ست بی‌تردید همان زنی است که من از او مراقبت می‌کنم.

به سمت اولین تابلوی نقاشی در ردیف تابلوها می‌روم و سوئیچ ماشینم را در پارچهٔ نازک ابریشمی که آن را پوشانده فرومی‌کنم. بعد از ایجاد کردن سوراخی به اندازه‌ای که انگشت داخلش جا بگیرد، با پنجه‌هایم شروع می‌کنم به پاره کردن پارچه. پارچهٔ ابریشمی که حالتی لیز و تقریباً مرطوب دارد، صدای شکافته شدن می‌دهد. با خودم فکر می‌کنم که آیا تیغهٔ چاقو هم هنگام بریدن گلوی وینستون هوپ همین صدا را می‌داده است.

او کسی‌ست که زیر پارچه است. خود وینستون هوپ، شبیه همهٔ سروران صنعت آن زمان با قیافهٔ گلگون و شیک‌وپیک و خپل ناشی از افراط در غذا و نوشیدنی و همه‌چیز. مردانی مثل او هرچه می‌خواستند می‌بلعیدند و برای بقیه هیچ‌چیز باقی نمی‌گذاشتند.

درحالی‌که به چهرهٔ حریصش خیره شده‌ام، می‌توانم بگویم که به هیچ وجه نمی‌دانسته چه سرنوشتی در انتظارش است. احتمالاً فکر می‌کرده تا ابد زنده خواهد ماند. در عوض در اتاقی درست آن سوی راهرو غلتیده روی میز بیلیارد، به کام مرگ فرورفت و خونش نمد سبزرنگ میز را فراگرفت.

سراغ تابلوی نقاشی بعدی می‌روم و همان مراحل را تکرار می‌کنم. فروکردن سوئیچ، فروکردن انگشت و پاره کردن. پارچهٔ سیاه‌رنگ برای نمایان کردن اوانگلین هوپ کنار می‌رود. او واقعاً زیبا بوده است. لنورا در این مورد دروغ نگفته بود. پوست سفید مرمرین، موهای طلایی، اندامی ظریف و باریک که لباس بلندی به همان ظرافت و زیبایی آن را پوشانده است. اما با وجود زیبایی فرازمینی‌ای که به نمایش گذاشته است، چیزی در ظاهر خانم هوپ وجود دارد که درست نیست. او به شکلی نگران‌کننده رنگ‌پریده است که باعث می‌شود ناخوش‌احوال و شکننده به نظر برسد. او را نگاه می‌کنم و یاد گل‌های سوسن یک‌روزه‌ای می‌افتم که در آستانهٔ پژمردگی هستند.»

دختر خوانده پروفسور اسنیپ فقید 🐍💚
۱۴۰۳/۰۳/۲۰

به معنای واقعی کلمه میخ کوب شدم. پیوسته و طی چهار ساعت خوندمش. انقدرررر دوستش داشتم که میخوام کاغذیش رو هم بخرم. واقعا هیجان انگیز بود و غیر قابل پیش بینی. پیشاپیش میدونم یکی میاد کامنت میذاره که من از اول

- بیشتر
Dark Lady
۱۴۰۳/۰۳/۱۶

خیره کننده، میخکوب کننده، جذاب و بی نظیر کشش به شدت بالایی داره با اینکه خیلی پیچیده ست ولی چفت و بست داره و در آخر همه چیززز روشن میشه اصلا قابل حدس نیست تا صفحه آخر شما رو با خودش می کشونه و

- بیشتر
سمیرا میرزایی
۱۴۰۳/۰۲/۲۸

آقا عجب کتابی بود. بعد از مدتها از خوندن یه رمان جنایی لذت بردم. اصلاااا نتونستم پایانش رو حدس بزنم و همین برام جذابترش کرد🤩 به نظرم از دو تا کتاب قبلی نویسنده که خوندم قشنگ‌تر بود. اگه اهل کتابای

- بیشتر
ساشا خانوم
۱۴۰۳/۰۴/۰۹

اگه یه خواننده حرفه ای در زمینه کتاب های جنایی هستید، می تونید به این کتاب امتیاز ١٦ از ٢٠ بدین، چند جای کتاب غافلگیر می شید که قابل حدس نیست ولی پایان بندی کتاب رو من دوس نداشتم !

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۳/۰۳/۰۴

کتابی بسیارعالی با تم جنائی ،معمائی وبنوعی تراژدی که آدم را میخکوب میکند،ازهیچ نکته این کتاب نمیتوان هیچ چیز را حدس زد، فوق العاده بود،احساسی هم بود،دریک کلام یک کتاب عالی ازهمه لحاظ،ترجمه هم خوب بود،تعلیق وفضاسازی بسیارعالی داشت.

کاربر ۳۵۱۵۹۸۰
۱۴۰۳/۰۳/۱۸

کتاب جالب وهیجان انگیزی بود

کاربر 5357404
۱۴۰۳/۰۳/۱۸

تعلیق داستان فوق‌العاده بالا و جذابه ، از نیمه های کتاب دلت نمیخواد کتابو زمین بزاری و پیچش هایی که نویسنده درست کرده واقعا هنرشو نشون میده اما تنها اتفاق بد کتاب پایان بندی ضعیفشه اونم به خاطر کیفیت بالا

- بیشتر
ema
۱۴۰۳/۰۸/۱۱

خب.. کتاب خیلی طولانی بود ولی بالاخره تموم شد و واقعا خوب بود! یه کتاب پر کشش و معمایی با رگه های جنایی و فضای خون آلود! توصیفات کتاب خیلی خوب بود شخصیت پردازی خوب بود و نمره ی قابل قبولی داشت داستان بیشتر

- بیشتر
shayestehbanoo
۱۴۰۳/۰۴/۲۶

خلاصه کتاب : کیت که پرستار خانگی بیمارهای ناتوانه بعد از یک خطای کاری و تعلیق شش ماهه برای پرستاری از لنورا هوپ معروف انتخاب میشه ، لنورا هوپی که سالها پیش مشکوک به قتل مادر پدر و تنها خواهرش بوده

- بیشتر
Allabout_shin
۱۴۰۳/۰۷/۰۶

کتاب "تنها کسی که باقیماند" از رایلی سیجر واقعا یه داستان خفنه که نمی‌تونی زمین بذاری! داستان درباره کیتلین، یه پرستاره که می‌ره توی یه خونه قدیمی و مرموز تا از لنورا، تنها بازمانده یه قتل خانوادگی، مراقبت کنه. لنورا

- بیشتر
وقتی کسی حرف نمی‌زند، به‌راحتی می‌تواند نادیده گرفته شود و من این‌گونه بودم.
میم ___ لام
لحظه‌ای در آستانهٔ در مردد می‌مانم. در انتظار، امیدوار، ساکت و با حالتی ملتمسانه برای اینکه چیز بیشتری بگوید. هرچیزی. خداحافظ، به جهنم، گم شو. هرچیزی به‌جز این سکوت کینه‌توزانه که باعث می‌شود احساس کنم هیچی نیستم. بدتر از هیچی. احساس نامرئی بودن. این احساسی است که دارم.
سمیرا میرزایی
طبق تجربهٔ من، در هر دروغی حداقل ذره‌ای حقیقت نهفته است.
نیکو👷‍♀️
«وقتی کتاب همراهت باشه، هیچ‌وقت تنها نیستی.
AS4438
حتی زندان هم می‌تواند برایت آرامش‌بخش باشد، وقتی تنها چیزی باشد که آن را می‌شناسی.
AS4438
آقای گرلین مرا انتخاب کرد چون لنورا هوپ بیماری است که اگر من او را بکشم، برای هیچ‌کس ـ حتی برای پلیس ـ مهم نیست.
سمیرا میرزایی
او مرا زنی جوان، باهوش، مملو از امید و آرزو و بلندپرواز می‌دید. او مرا کسی می‌دید که خودم نیز دلم می‌خواست همان باشم.
میم ___ لام
وقتی کسی حرف نمی‌زند، به‌راحتی می‌تواند نادیده گرفته شود و من این‌گونه بودم.
میم ___ لام
زندان‌ها هم اگر به‌درستی روشن می‌شدند و می‌درخشیدند، می‌توانستند دوست‌داشتنی به نظر برسند.
سمیرا میرزایی
تو می‌خواهی بدانی که آیا من همان‌طور که همه می‌گویند خبیث و دیوسرشتم یا نه. پاسخ منفی است و در عین حال مثبت نیز هست.
میم ___ لام

حجم

۴۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۶۸ صفحه

حجم

۴۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۶۸ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۴۷,۵۰۰
۵۰%
تومان