کتاب شب را زنده بمان
معرفی کتاب شب را زنده بمان
کتاب شب را زنده بمان نوشتهٔ رایلی سیجر و ترجمهٔ مهسا فیروزه چی است و نشر افرا آن را منتشر کرده است. رمانی با پیچشهای متعدد که همچون فیلمی نفسگیر تا صحنهٔ آخر و تا زمان روشنشدن چراغهای سینما شما را همراه خود میکشاند. این داستانْ رمانی تازه از نویسندهٔ کتاب «خانهٔ پیش از تاریکی» است.
درباره کتاب شب را زنده بمان
شب را زنده بمان داستان زنی به نام چارلی است که درگیر یک ماجرای جنایی میشود و طی آن، راز یک قتل را کشف میکند. چارلی بهترین دوست دانشگاهش را در جریان قتلهای زنجیرهای دانشگاه از دست میدهد. او از این ماجرا متأثر و شوکه است. روزی که دانشگاه را به قصد خانه ترک میکند، سوار ماشین یک غریبه میشود. غریبه جاش نام دارد و مکالمهٔ چارلی و جاش در ماشین به جایی میرسد که چارلی کمکم احساس خطر کرده و به جاش شک میکند و متوجه میشود اتفاقاتی در حال وقوع است. باید ببینیم چارلی وارد این ماجراجویی میشود و خطر میکند تا سر از این معمای قتل دربیاورد یا نه؟
کتاب شب را زنده بمان این افتخارات را کسب کرده است:
کتاب پرفروش نیویورک تامیز
برترین کتاب آمازون در تابستان سال ۲۰۲۱
کتاب پیشنهادی واشنگتن پست و یو اس ای تودی به خوانندگان
خواندن کتاب شب را زنده بمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای معمایی و جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شب را زنده بمان
«صدای رابی از پشت درِ باز اتاق رشتهٔ افکار چارلی را پاره میکند و او را به زمان حال برمیگرداند. در یک چشم به هم زدن، اتاق از حالت جادوییاش خارج میشود و همهچیز رنگ واقعیت به خود میگیرد؛ میزهای خالی، تختهای برهنه و ریسهٔ چراغی که هنوز سرجایش است، اما ماههاست که خاموش است و کسی روشنش نکرده است. هیچ نور گرم و درخشانی هم به داخل اتاق نمیتابد و تنها چیزی که از پنجره دیده میشود تاریکی سرد و ماتمزده است.
مدتها است که مدی رفته و حتی ذرهای از بوی عطرش هم باقی نمانده است.
رابی میگوید: «ساعت نه شد. دیگه باید بریم.»
چارلی وسط اتاق میایستد و دوباره در زمان گم میشود. خیلی غمانگیز است که حالا مجبور است از آن تصویر ذهنی زیبا دست بکشد و چشمهایش را روی واقعیتهای تلخ بگشاید. هیچ شادی و زیباییای در این اتاق باقی نمانده است و چارلی این را با تمام وجود حس میکند. این اتاق حالا فقط شبیه جعبهای است با دیوارههای سفید و حاوی خاطرات خاکخوردهٔ او و مدی.
رابی جلوی در ایستاده و به چارلی خیره شده است. او میداند که چارلی دارد به چه فکر میکند و چه در سرش میگذرد. برای همین هم چارلی دوستش دارد چون هیچوقت افکار و خاطراتش رابی را اذیت نمیکنند. رابی ماجراها و دلمشغولیهای چارلی را میداند و او را درک میکند.
«قرص امروزت رو خوردی؟»
چارلی بغضش را فرو میدهد و میگوید: «آره.»
«همهٔ وسایلت رو برداشتی؟» رابی طوری حرف میزند انگار چارلی قرار است برای تعطیلات آخر هفته آنجا را ترک کند، نه برای همیشه.
«آره فکر کنم. کار آسونی نبود.»
چارلی بیشتر وقت آن روزش را صرف تقسیم کردن وسایلش به دو دسته کرده بود: وسایلی که باید با خودش میبرد و وسایلی که لازم نبود با خودش ببرد. درنهایت هم چیزهای کمی برداشت. تنها دو چمدان که تمام لباسهایش را در آنها جا داد و جعبهای حاوی یادگاریها و ضبطصوت و نوارهای موردعلاقهاش. بقیهٔ وسایلش را در جعبهای ریخت و آن را عمداً وسط اتاق گذاشت تا وقتی نگهبان فهمید که او دیگر هرگز برنمیگردد، راحتتر بتواند از شرشان خلاص شود.
رابی میگوید: «اگه بخوای میتونی بیشتر بمونی. مجبور نیستی همین امشب بری. اصلاً اگه تا آخر هفته بمونی خودم میتونم برسونمت.»
چارلی نگرانی رابی را درک میکند اما ماندن و صبر کردن حتی برای چند روز بیشتر، برایش غیرممکن و غیرقابلتصور است.»
حجم
۲۹۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
حجم
۲۹۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
نظرات کاربران
من خیلی دوسش داشتم هم هیجان انگیز بود هم غم انگیز بود هم استرس و دلهره داشت هم غافلگیری داشت هم موضوعش بدیع و تازه و غیرتکراری بود خلاصه که همه مولفه های یک رمان خوب البته طبق سلیقه من رو داشت حیف شد تمام شد
خیلی دوسش داشتم یا بهتره بگم عاشقش شدم... یکی از بهترین تجربیات رمان خونیم بود. خیلی لذت بخش و پر کشش بود واقعا هیچ ایرادی نمیتونم بگیرم ازش واقعا منو جذب کرد و یه نفس خوندمش. شدیدا توصیه میکنم بخونیدش.
چارلی دختر درونگراییه ، مادر و پدرش رو توی تصادف از دست داده و عاشق تنها دوست هم کالجیش مدیه که بسیار دختر پر شور و برونگراییه … تا اینکه مدی کشته میشه … یه قاتل زنجیره ای به اسم
اکثر ماجرای قصه تو یه ماشین و در مسیر سفره. بعضی جاهاش خستهکننده میشه اما استرس شدیدی به ادم وارد میکنه😃 من خوشم اومد فکر کنم اونایی که داستان معمایی دوست دارن هم خوششون بیاد.
داستانشو دوست داشتم چون در طول داستان خیلی ذهن خواننده رو بازی می ده و در آخر غافل گیر می کنه ، داستانی جنایی و معمایی
شاید نصف بیشتر کتابو ورق زدم بره جلو تا شاید یه اتفاقی بیفته،تقریبا از صفحه ۳۹۰ به بعد یکم خوندنی شد، یه مقدار تخیلی وغیر واقعی بود انقدر به شخصیت چارلی و توهماتش پرداخته بود که حوصلتون سر میره،چارلی چطور
خیلی خوب بود ازون کتابایی بود که تا تمومش،نکردم نتونستم بذارمش کنار بیشتر ماجرای کتاب تو یک شب انفاق افتاد اما یه شب نفسگیر و پر هیجان بود. من نتونستم قاتل رو حدس بزنم و برای همین پایانش برام غافلگیر کننده
چند شب پیش خوندمش. هنوز تحت تاثیرشم واقعا نیاز دارم ازش یه فیلم ساخته بشه به خوبی میتونستی تصویرسازی کنی انگار هم زمان با خوندن کتاب فیلمشم تو ذهنت پخش میشد عالی بود عالی. تعلیق خوبی داشت. همگام با شخصیت اصلی یه خوفی
عالی پراز تعلیق
من میخواستم کتاب «خانه پیش از تاریکی» از همین نویسنده رو بخونم اما چون نسخه الکترونیکیش نیومده و چاپیش هم گرونه گفتم بذار یه نمونه از کارهای این نویسنده که اینجا موجود هست رو بخونم. کتاب رو خیلی سریع میتونی