تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

دانلود و خرید کتاب صوتی نیمه شب
معرفی کتاب صوتی نیمه شب
کتاب صوتی «نیمهشب» نوشتهٔ «رایلی سیجر» با ترجمهٔ «مهسا فیروزهچی» و گویندگی «رامین سلیمی» اثری در ژانر داستانهای معمایی و روانشناختی است که نشر صوتی انتشارات دیجیتال آوای موج کتاب (نشر صوتی) آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی پرتعلیق و پررمزوراز را روایت میکند که در بستر یک محلهٔ آرام آمریکایی رخ میدهد و به موضوع ناپدیدشدن کودکی در گذشته و تأثیرات آن بر زندگی شخصیت اصلی میپردازد. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب نیمه شب
«نیمهشب» از «رایلی سیجر» رمانی معمایی و روانشناختی است که با روایتی چندلایه، به گذشته و حال شخصیتها سرک میکشد. داستان در دو خط زمانی موازی پیش میرود: یکی در تابستان سال ۱۹۹۶، زمانی که پسری به نام «بیلی» در جریان یک شبمانی در حیاط خانه ناپدید میشود، و دیگری سالها بعد، زمانی که دوست کودکی او، «ایتن»، پس از سالها به خانهٔ خانوادگی بازمیگردد. ساختار کتاب بر پایهٔ بازگویی خاطرات، کابوسها و جستوجوی حقیقت شکل گرفته است. نویسنده با استفاده از زاویهدید اولشخص و سومشخص، فضای رازآلود و پرتعلیقی را خلق کرده که مخاطب را به کندوکاو در لایههای پنهان ذهن و خاطرات شخصیتها دعوت میکند. این رمان با تمرکز بر پیامدهای روانی یک حادثهٔ حلنشده، به بررسی احساس گناه، اضطراب، و تلاش برای یافتن حقیقت میپردازد و در عین حال تصویری از زندگی در حومهٔ شهرهای آمریکا و روابط خانوادگی ارائه میدهد.
خلاصه کتاب نیمه شب
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «نیمهشب» با روایت زندگی «ایتن مارش» آغاز میشود؛ مردی که پس از سالها به خانهٔ کودکیاش بازگشته است. او هنوز تحت تأثیر حادثهای است که در دهسالگی برایش رخ داده: ناپدیدشدن بهترین دوستش، «بیلی برینجر»، در یک شبمانی در حیاط خانه. ایتن و بیلی در چادری کوچک خوابیده بودند که نیمهشب، فردی ناشناس چادر را میشکافد و بیلی را میرباید. این حادثه هیچگاه حل نمیشود و اثری عمیق بر روان ایتن میگذارد؛ او دچار بیخوابی مزمن، احساس گناه و اضطراب دائمی است و سالهاست که با خاطرات و کابوسهای آن شب زندگی میکند. با بازگشت به خانهٔ خانوادگی، ایتن بار دیگر با گذشتهٔ خود روبهرو میشود. او شبها از پنجره به خیابان بنبست و خانههای همسایه نگاه میکند و نشانههایی از حضور یا تهدیدی پنهان را حس میکند. جستوجوی ایتن برای یافتن حقیقت دربارهٔ سرنوشت بیلی، او را به مرور خاطرات، بررسی پروندههای افراد مفقود و مواجهه با احساسات سرکوبشدهاش میکشاند. در این میان، روابط خانوادگی، دوستیها و زخمهای قدیمی دوباره زنده میشوند و ایتن درمییابد که گذشته هنوز سایهاش را بر زندگی او و دیگران گسترده است. رمان با تعلیق و ابهام پیش میرود و مخاطب را تا مرز کشف حقیقت و مواجهه با رازهای پنهان پیش میبرد، بیآنکه همهچیز را بهروشنی افشا کند.
چرا باید کتاب نیمه شب را بشنویم؟
این کتاب با فضاسازی دقیق و روایت چندلایه، تجربهای متفاوت از داستانهای معمایی و روانشناختی ارائه میدهد. «نیمهشب» نهتنها به رمزگشایی یک پروندهٔ حلنشده میپردازد، بلکه تأثیرات روانی و اجتماعی یک حادثهٔ تلخ را بر زندگی شخصیتها بررسی میکند. مخاطب در جریان داستان، با احساس گناه، اضطراب، و تلاش برای کنارآمدن با گذشته همراه میشود و در عین حال با تصویری از زندگی در حومهٔ شهرهای آمریکا و روابط پیچیدهٔ خانوادگی روبهرو خواهد شد. این اثر برای کسانی که به داستانهای پرتعلیق و شخصیتمحور علاقه دارند، تجربهای پرکشش و تأملبرانگیز خواهد بود.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معمایی، روانشناختی و داستانهایی با محوریت رازهای حلنشده و تأثیرات روانی آنها مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ مواجهه با گذشته، احساس گناه یا اضطراب دارند، میتوانند با شخصیتهای این داستان همذاتپنداری کنند.
بخشی از کتاب نیمه شب
«شنبه. ۱۷ ژوئیهی ۱۹۹۶ ۷ صبح آفتاب صبحگاهی همچون قطرات آب به درون چادر میتراود و با درخششی خاموش پسرک را در برمیگیرد. همین تراوش ناچیز نور روی گونههایش باعث میشود از خوابی عمیق بیدار شود. چشمهایش را باز میکند. فقط لای چشمهایش را. مژههایش هنوز بر اثر خواب به هم چسبیدهاند و برای همین نمیتواند خوب بیند. با نگاه کردن به نوری که بهخاطر پارچهی چادر به رنگ نارنجی درآمده است، سعی میکند محل دقیق خورشید را تشخیص دهد تا بفهمد ساعت چند است. آیا مادرش بیدار شده و الان در آشپزخانه در انتظار آمدن آنها برای صرف صبحانه مشغول نوشیدن قهوه است؟ هوای داخل چادر خفه است. گرمای ماه ژوئیه هیچوقت طی شب فروکش نمیکند و الان همهجا را پر کرده و هوا را دمکرده و سنگین کرده است. او میخواست حین خوابیدن زیپ چادر را باز بگذارد اما پدرش گفت که ممکن است پشه به داخل بیاید. بنابراین زیپ چادر همچنان بسته است و داخلش ترکیبی از هوای گرم و بویی که در فصل تابستان از همهی پسرها به مشام میرسد، پیچیده است؛ بوی چمن و عرق. اسپری بدن ضدحشره و کرم ضدآفتاب، نفس صبحگاهی و بوی بدن. بینیاش را از شدت بو جمع میکند و همانطور که در کیسهخوابش غلت میزند، قطرات عرق را روی پیشانیاش حس میکند. کیسهخواب به او احساس امنیت میدهد. درست مثل یک آغوش. با اینکه بیدار است، هنوز دلش نمیخواهد از جایش بلند شود. ترجیح میدهد به همان حالت همانجایی که هست بماند. پسری در یک صبح شنبهی رخوتانگیز، درست وسط یک تابستان رخوتانگیز. نامش ایتن مارش است. دهساله. و برای سی سال آینده این آخرین لحظهی آسودهخاطر بودنش است. چون همین که میخواهد دوباره چشمهایش را ببندد یک اشعهی نور دیگر توجهش را جلب میکند؛ شکافی عمودی و روشن که کنار چادر میدرخشد. عجیب است. آنقدر عجیب که باعث میشود از جایش بلند شود. حالا چشمهایش کاملا باز هستند. خیره به تکشکاف روی پارچه که از بالای چادر تا روی زمین کشیده شده است. لبههایش کمی چروکیده شدهاند. مانند پوستی که بهتازگی بریده شده است. از میان شکاف باریکهای از حیاط آشنای خودشان را میبیند؛ چمن تازه کوتاهشده. آسمان آبی روشن؛ تشعشع نور خورشید که باعث میشود درختان دوردست هم دیده شوند. ایتن با دیدن اینها چیزی را درمییابد که از لحظهی بیدار شدنش بهطور گنگ و مبهم میدانست. اما حالا کمکم دارد آشکارا درکش میکند. او در یک چادر است. در حیاط پشتی خانهی خودشان. کاملاً تنها. اما دیشب که داشت میخوابید، یک نفر دیگر هم همراهش بود. کسی که حالا رفته است.»
زمان
۱۶ ساعت و ۴۴ دقیقه
حجم
۹۱۹٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۶ ساعت و ۴۴ دقیقه
حجم
۹۱۹٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد