کتاب شما با سم تماس گرفته اید
معرفی کتاب شما با سم تماس گرفته اید
کتاب شما با سم تماس گرفته اید بهقلم داستین تائو و ترجمهٔ الهام صیفی کار را انتشارات دانشآفرین منتشر کرده است. این کتاب داستان عشق و جدایی دو جوان به نام جولی و سم و ماجراهای عجیب بین آنهاست.
درباره کتاب شما با سم تماس گرفته اید
تجربهٔ عشق آن هم در نخستین سالهای جوانی حسوحالی خاص و منحصربهفرد دارد. شور و احساس بر همه چیز غالب است و رویا و آرزو جهتدهندهٔ مسیر زندگی است. اما چه اتفاقی خواهد افتاد اگر درست در همان لحظاتی که انتطار آمدن روزهای روشن و پرامید آینده میرود، با حادثهای همهچیز از هم بپاشد؟ داستین تائو در کتاب شما با سم تماس گرفتهاید راوی چنین داستانی است. جولی و سم دختر و پسر جوانی هستند که برای داشتن آیندهای مشترک برنامهریزی میکنند و از صمیم قلب خواهان یکدیگرند اما رخدادی ناگهانی سم را برای همیشه از جولی میگیرد. جولی سوگوار و پریشان که حسرت یک خداحافظی را در دل دارد، روزی فقط برای رفع دلتنگی به گوشی سم زنگ میزند و ناباورانه صدای او را میشنود. آیا معجزه شده یا همهچیز فقط یک سوءتفاهم است؟
خواندن کتاب شما با سم تماس گرفته اید را به چه کسانی توصیه میکنیم
جوانان و نوجوانان علاقهمند به داستانهای عاشقانهٔ خارجی با مضامین و نشانههای فرهنگ ژاپن مخاطب از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره داستین تائو
داستین تائو نویسندهٔ آمریکاییویتنامی ساکن نیویورک است. او دانشآموختهٔ مقطع کارشناسی علوم سیاسی از کاجر آمْهِرْسْت و مشغول تحصیل در مقطع دکترای دانشگاه نورث وسترن است. او داستانهای معاصر مینویسد و اولین رمانش شما با سم تماس گرفتهاید یکی از پرفروشترینهای نیویورکتایمز و یواسایتودی است.
بخشی از کتاب شما با سم تماس گرفته اید
«ثانیهای که چشمانم را باز میکنم، خاطرات به ذهنم هجوم میآورند و خودم را در سرآغاز ماجرا میبینم. وارد کتابفروشی که میشود چندین برگ تکان میخورند. او یک کت جین که آستینهایش را تا زده، پوشیده و زیرش یک پلیور سفید به تن دارد. از دو هفته پیش که من اینجا شروع به کار کردهام سومینباری است که به مغازه سر میزند. نامش سم اوبایاشی است و در درس زبان انگلیسی با من همکلاس است. در تمام مدتی که شیفت بودهام، دائم از پنجره به بیرون خیره میشدم و منتظر آمدنش بودم. بهدلایلی، تا به امروز با یکدیگر صحبت نکردهایم. من که مشغول صحبت با مشتریها و تمیز کرده قفسهها هستم، او هم نگاهی به دور و بر کتابفروشی میاندازد. نمیدانم دنبال کتاب بهخصوصی میگردد یا اینکه فقط بودن در فضای کتابفروشی را دوست دارد. شاید هم برای دیدن من میآيد. همین که کتابی را از قفسه برمیدارم و به این فکر میکنم که آیا نام مرا میداند یا نه، از فاصلهٔ میان کتابها نگاهم به چشمان قهوهای او میفتد که از آن فاصله به من خیره شدهاند. برای مدتی طولانی ساکت می مانیم. سپس او لبخند میزند و من فکر میکنم که میخواهد چیزی بگوید اما پیش از اینکه کتاب را سر جایش میگذارم. صندوق کنار دستم را برمیدارم و با عجله به سمت اتاق پشتی میروم. چه مرگم شده؟ چرا بهش لبخند نزدم.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
نظرات کاربران
ادعا داری با هیچ کتابی گریهت نمیگیره؟ این داستان عاشقانه غمناک منتظر توعه... به طرزی حس رهایی و گذشت رو به انسان القا میکنه و باعث میشه حالت خوب بشه که غیرقابل توصیفه
آنقدر من بااین کتاب گریه کردم حد نداره
من واقعا از این کتاب خوشم اومد خیلیییی کتاب خوبیهه😍
باید بگم یکی از زیباترین داستان هایی است که خوندم بسیار عالی
کتاب خوبیه اونایی که رمان هایی با ژانر عاشقانه دوست دارن میتونن خریداری کنن
باهر صفحه گریه میکنی وخیلی قشنگه
بد نبود