کتاب من سم هستم
معرفی کتاب من سم هستم
کتاب من سم هستم نوشتهٔ داستین تائو و ترجمهٔ شکوفه محمدی است. انتشارات آقایی این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب من سم هستم
کتاب من سم هستم یک رمان معاصر است که به موضوعاتی چون هویت، روابط انسانی، و چالشهای زندگی میپردازد. این کتاب روایتی عمیق و احساسی از زندگی شخصیت اصلی خود، سم، ارائه میدهد که با بحرانها و چالشهای مختلفی مواجه است. داستان از زبان سم روایت میشود، شخصیت اصلی که تلاش میکند خود را در دنیای پیچیده و پر از بوروکراسی و انتظارات اجتماعی پیدا کند. سم با مشکلاتی در روابط خود مواجه است، چه در روابط خانوادگی و چه در دوستیها و روابط عاشقانه. او در این سفر به شناخت خود، به عمق تفکر دربارهٔ خود و دیگران میپردازد و با مسائلی نظیر تنهایی، فشارهای اجتماعی و جستجوی خوشبختی روبرو میشود. سم در تلاش است تا بفهمد کیست و چه چیزی برایش مهم است. این سفر خودشناسی او را به کشف هویتهای مختلفی میکشاند. روابط با خانواده، دوستان، و دیگر افراد بهعنوان محورهای اصلی داستان به تصویر کشیده شدهاند و تاثیرات عاطفی آنها بر روی سم بررسی میشود. سم با فشارهای اجتماعی و انتظاراتی که اطرافیانش از او دارند، مواجه میشود و این روند او را به تفکر دربارهٔ واقعیتها و توقعات زندگی هدایت میکند. داستین تائو در این کتاب از زبانی ساده و روان استفاده کرده و احساسات عمیق شخصیتها را به تصویر میکشد. داستان بهگونهای پیش میرود که خواننده به راحتی میتواند با سم و چالشهایش همذاتپنداری کند. من سم هستم داستانی است که به بررسی عمق احساسات انسانی و جستجوی معنا در زندگی میپردازد.
خواندن کتاب من سم هستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب من سم هستم
«وقتی چشمانم را میبندم خاطرات مثل فیلمی در جلوی چشمانم به نمایش گذاشته میشود و من مثل بازیگری هستم که ازاول نقشش را بازی میکند.هنگام ورودش به کتابفروشی برگ های زیر پایش درهم میپیچند.آستین های کت جینش را تا کرده و پلیور سفیدی زیر کتش به چشم میخورد.دو هفته است که در اینجا مشغول به کارم و این سومین بار است که به اینجا میآید.اسمش را درکلاس انگلیسی فهمیدم.او سم اوبایاشی است.از پنجره نگاه میکنم و مدام انتظارش را میکشم.نمیدانم چرا تا حالا با هم صحبت نکرده ایم.وقتی هم که میآید،یا مشغول صحبت با مشتری ها هستم یا قفسه ها را مرتب میکنم.قصدش از آمدن به کتابفروشی را نمیدانم.شاید هم دلیلش برای دیدن من است.وقتی کتابی را از قفسه برمیدارم،لحظه ای در سکوت چشممان بهم گره میخورد.انگار حرفی برای گفتن دارد اما به خنده ای اکتفا میکند.خودم را در لبخندش گم میکنم و دستپاچه به اتاق میروم.برای اینکه جواب لبخندش را بیپاسخ گذاشتم به خودم بد و بیراه میگویم.او او رفته بود،درست موقعی که تصمیم گرفته بودم برگردم و خودم را معرفی کنم.روی کانتر شکوفه گیلاس کاغذی را میبینم که قبلتر آنجا نبود.گل را در دستانم میچرخانم و طرز تا خوردنش را تحسین میکنم.شاید سم آن را گذاشته.اگر عجله کنم شاید به او برسم.اما وقتی از مغازه بیرون میروم،خیابان در جلوی چشمانم محو میشود.وقتی حواسم جمع میشود خودم را در کافهی شلوغ خیابان سوم میبینم،که تقریباً دو هفته از آن ماجرا گذشته است.دور میزهای کافه نوجوانانی در حال عکس گرفتن و نوشیدن از فنجانهای خود هستند.قبل از دیدن سم،صدایش به گوشم میرسد.سم پشت کانتر در حال سفارش گرفتن است.پشت میزی نشستم و میخواستم چیزی سفارش دهم.سم روی میزم فنجانی میگذارد که با تعجب سرم را بالا میگیرم و میگویم:من که هنوز سفارشی ندادم.سم جواب میدهد:" میدونم ولی آخرین بار لاته ی اسطوخودوس با عسل سفارش دادی.همین بود دیگه؟"
وقتی نگاهم را به کانتر میبیند،لبخندی میزند و میگوید:"مهمون منی.بهش فکر نکن."
سکوت بینمان را میشکند:"چیزی نمیخوای بگی جولی،اگر دوست نداری یه نوشیدنی دیگه بیارم. "
"نه لانه دوست دارم، ممنون."
"اسمت جولیه،درسته؟ "
و به تگ اسمش اشاره میکند."اسم منم سم هست."
"آره وقتی اسمتو تو کلاس گفتی،شناختم."
"اون متن رو کار کردی؟"»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۱۴ صفحه
نظرات کاربران
واقعا زیبا و آرامش بخش باید بگم یکی از بهترین کتاب هایی است که خوندم
کتاب فوق العاده اییه با ترجمه ی بسیار روان و رسا حتما بخونین پشیمون نمیشین
خیلی خیلی قشنگه(: من توی دوره ای این کتابو خوندم که از نظر عاطفی خیلی به هم ریخته بودم و این کتاب معجزه بود اشک هایی که باهاش ریختم بی نظیر بود توصیه میکنم