کتاب شکارچی رویا
معرفی کتاب شکارچی رویا
کتاب شکارچی رویا نوشتهٔ استفن کینگ و ترجمهٔ پرویز کریمی ناصری است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شکارچی رویا
کتاب شکارچی رویا داستان چهار پسر است که باهم دوستاند: بیو، هنری، پت و جونزی. آنها در زمان کودکی دست به عملی شجاعانه میزنند و شانه به شانهٔ یکدیگر پسرک عقبماندهای را از دست چند قلدر نجات میدهند. این اتفاق زندگی همهشان را بهنوعی تغییر میدهد.
بیست و پنج سال بعد از این واقعه، بیو، هنری، پت و جونزی که هر یک مردی شدهاند و زندگی، مشکلات و خلق و خوی متفاوتی دارند، به عادت هرساله برای شکار فصلی در جنگل در حومهٔ شهر گرد هم میآیند ولی هنگامی که غریبهای پا به کلبهٔ شکار آنان میگذارد و از اجسام نورانی در آسمان میگوید اوضاع به هم میریزد.
خواندن کتاب شکارچی رویا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از داستانهای استفن کینگ خوشتان میآید این کتاب را از دست ندهید.
درباره استفن کینگ
استیوِن اِدْوین کینْگ (استفن کینگ) در سال ۱۹۴۷ میلادی در پورتلند در آمریکا متولد شد. پدر و مادر او با هم اختلافات بسیاری داشتند. روزی پدر استیفن بهبهانهٔ خرید سیگار، خانه را برای همیشه ترک کرد. مادر، استیفن و برادرخواندهاش «دیوید» را بهتنهایی و با مشقت بسیار بزرگ کرد. استیون در سال ۱۹۵۹ پس از نوشتن مقالهای برای یک روزنامهٔ محلی کمتیراژ به نویسندگی علاقهمند شد. او درمورد برنامههای تلویزیونی نقد و مقاله نوشت. رفتهرفته داستانهای کوتاه آغازین خود را به ۳۰ سِنت به آدمهای محلی فروخت. بعضی از داستانها را نیز به همشاگردیهای مدرسه میفروخت که معلمها پس از آگاهی از جریان مانعش شدند. بیشتر آثار ابتدایی این نویسنده، علمی - تخیلی بودند. پس از خواندن مجلات ترسناکِ خالهاش، در سال ۱۹۵۹ به ژانر وحشت علاقهمند شد. او از نویسندگانی همچون هاوارد فیلیپس لاوْکرَفْت، رابِرتْ بلاچ وجک فینی الهام گرفت و سپس داستان ترسناک I Was a teenage GraveRobber را نوشت.
استیفن در سال ۱۹۶۷ که توانست داستان «کف شیشهای» را چاپ کند، مسیر زندگیاش تغییر کرد و از سال دوم دانشگاه شروع به نوشتن مقالات هفتگی برای روزنامهٔ دانشگاه کرد. استیون در فعالیتهای سیاسی - دانشجویی نیز شرکت میکرد. او یکی از اعضای تشکلهای دانشجویی بود؛ ابتدا با این عقیدهٔ محافظهکارانه که جنگ با ویتنام برخلاف قانون اساسی است و سپس در مقام یکی از حامیان فعال جنبش ضدجنگ در دانشگاه اورونو. او در سال ۱۹۷۰ در رشتهٔ زبان انگلیسی لیسانس گرفت. پس از ازدواج، وضع مالی خوبی نداشت و نتوانست بهدلیل فشار خون، قدرت بینایی ضعیف، کف پای صاف و قدرت شنوایی ضعیف، کار متناسب با رشتهاش پیدا کند. او کارگر یک کارخانهٔ تولید مواد شوینده شد. او اولین داستان کوتاهش را پس از فراغت از تحصیل نوشت و پس از ازدواج هم تعداد بسیاری از این داستانها را فروخت. در سال ۱۹۷۳ بالأخره یکی از داستانهای بلند استیون با عنوان «کری» فروش خوبی داشت و استیون بالأخره دست از کارهای جانبی کشید و نویسندهای تماموقت شد. موضوعاتی از قبیل ترسهای شبانگاهی، ارواح شیطانی، بیماران روانی خودآزار و دگرآزار ساختار اصلی بیشتر داستانهای استیفن کینگ را تشکیل میدهد؛ در حقیقت کینگ به نویسندهٔ داستانهای ترسناک مشهور است. بر اساس بسیاری از داستانهای استیفن کینگ فیلم ساخته شده است. داستانهای مشهوری مانند مسیر سبز، درخشش، منطقهٔ مرده و رهایی از شاوشنک، کری و کریستین.
بخشی از کتاب شکارچی رویا
«پیت و هنری برای خرید نان و غذاهای کنسرو شده و آبجو ـ ضرورت واقعی ـ به گاسلین مارکت، نزدیکترین فروشگاه رفته بودند. برای دو روز دیگر همه چیز داشتند، اما رادیو گفت ممکن است برف در راه باشد. هنری گوزن خود را شکار کرده بود، ماده گوزنی چاق. جونزی عقیده داشت پیت بیشتر در فکر تأمین آبجوست تا شکار گوزن. برای پیت مور، شکار سرگرمی بود و آبجو دین و ایمان. بیور هم جای دیگری بود، اما جونزی نزدیکتر از فاصله پنج مایل هیچ صدای شلیکی نشنیده بود. پس بیور مانند او، انتظار میکشد.
حدود هفتاد متری اردو، جایگاهی در درخت افرای کهنسالی وجود داشت که جونزی در آن انتظار میکشید. قهوه مینوشید و یکی از کتابهای جنایی رابرت پارکر را میخواند که شنید چیزی نزدیک میشود و کتاب و ترموس را کنار گذاشت. در سالهای قبل، از فرط هیجان قهوه را میریخت، اما اینبار نه. اینبار حتی چند ثانیهای را صرف پیچاندن درپوش سرخ ترموس کرد.
اگر دفعاتی را هم که پدر بیور آنها را با خود میآورد، حساب کنیم این چهار نفر بیستوپنج سال بود که در اولین هفتهٔ نوامبر اینجا میآمدند و جونزی تا حالا با جایگاه درختی مشکل پیدا نکرده بود. هیچکدام مشکلی نداشتند، چون تنگ و راحت بود. امسال جونزی علاقهٔ مخصوصی به آن نشان میداد. سایرین میپنداشتند علت را میدانند، امافقط نیمی از آن را دریافته بودند.
در اواسط مارس ۲۰۰۱ جونزی در حال عبور از خیابانی در کیمبریج، در فاصلهٔ نه چندان دوری از کالج جانجی، جایی که تدریس میکرد، با خودرویی تصادف کرد. جمجمه و دو دندهاش شکست، لگن خاصرهاش خرد شد که آن را با ترکیب شگفتانگیزی از تفلون و فلز تعویض کردند. مردی که به او زد، استاد بازنشستهٔ تاریخ دانشگاه بوستون که ـ به گفتهٔ وکیلش ـ در مراحل اولیهٔ الزایمر قرار داشت، بیشتر مستحق ترحم بود تا مجازات. جونزی فکر کرد اغلب وقتی گرد و غبار میخوابد کسی برای متهم کردن پیدا نمیشود و اگر هم پیدا شود، چه منفعتی حاصل میشود؟ تو مجبوری با آنچه باقیمانده بسازی. و با این واقعیت که مردم هر روز به او میگفتند (تا اینکه همه چیز را به دست فراموشی سپردند.) خود را دلداری دهی که ممکن بود بدتر از این هم باشد.»
حجم
۷۷۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۰ صفحه
حجم
۷۷۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۰ صفحه