
کتاب صندلی چوبی در باغ
معرفی کتاب صندلی چوبی در باغ
کتاب الکترونیکی «صندلی چوبی در باغ» نوشتهٔ طناز زوارهزادگان و با ویراستاری مولود جوانمرد، اثری است که نشر نوزاد آن را منتشر کرده است. این کتاب در قالب داستانی بلند یا روایتی خودزندگینامهای، به دغدغههای هویتی، روابط انسانی و جستوجوی معنای زندگی میپردازد. نویسنده با زبانی صمیمانه و روایتی درونی، تجربههای شخصی و تاملاتش را دربارهٔ عشق، خانواده، خودشناسی و تغییر روایت میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب صندلی چوبی در باغ
«صندلی چوبی در باغ» اثری در قالب داستان بلند یا روایتی خودزندگینامهای است که با نگاهی تاملبرانگیز به زندگی یک زن جوان، فرازونشیبهای عاطفی و روانی او را به تصویر میکشد. طناز زوارهزادگان در این کتاب، با بهرهگیری از عناصر داستانی و خاطرهنویسی، به بازخوانی تجربههای زیستهٔ شخصیت اصلی میپردازد. روایت کتاب در فضایی میان خاطرات کودکی، روابط خانوادگی، تجربههای عاشقانه و حضور در کلاسهای روانشناسی و مشاوره شکل میگیرد. ساختار کتاب مبتنی بر جریان سیال ذهن است و نویسنده با رفتوبرگشتهای زمانی، لایههای مختلف زندگی شخصیت را باز میکند. «صندلی چوبی در باغ» بهگونهای طراحی شده که خواننده را به درون ذهن و احساسات راوی میبرد و او را با پرسشهایی دربارهٔ هویت، نقش خانواده، تاثیر گذشته بر حال و امکان تغییر روبهرو میکند. این کتاب در دستهٔ داستانهای معاصر فارسی قرار میگیرد و با روایتی تودرتو، مرز میان داستان و زندگی واقعی را کمرنگ میکند.
خلاصه داستان صندلی چوبی در باغ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «صندلی چوبی در باغ» با روایت اولشخص زنی به نام «سبا» آغاز میشود که در جستوجوی معنای زندگی و رهایی از گرههای ذهنی و عاطفی خود است. روایت با بازگشت به خاطرات کودکی و رابطهٔ پیچیده با مادر، برادران و درخت توت خانه شکل میگیرد. سبا در کلاسهای روانشناسی و مشاوره شرکت میکند و با مفاهیمی مانند دوستداشتن، وابستگی، دلبستگی و نیازهای انسانی مواجه میشود. او درگیر روابط عاطفی گذشته و حال خود است؛ رابطهای که با «او» آغاز شده و با پرسشهایی دربارهٔ عشق، تعلق و خوددوستی ادامه مییابد. صندلی چوبی، نمادی از محدودیتها و نقشهایی است که شخصیت در زندگی پذیرفته و گاه اسیر آنها شده است. روایت با تاملات سبا دربارهٔ امکان تغییر، بخشش، رهایی از طرحوارههای کودکی و نوشتن فیلمنامهٔ جدیدی برای زندگی پیش میرود. در این میان، خاطرات تلخ و شیرین، جداییها، بازگشتها و امید به بهار و شکوفایی دوباره، در متن داستان تنیده شدهاند. پایان داستان باز است و بر امکان تغییر و نوشتن سرنوشت تازه تاکید دارد، بیآنکه پاسخ قطعی به پرسشهای شخصیت بدهد.
چرا باید کتاب صندلی چوبی در باغ را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی درونی و تاملبرانگیز، تجربههای زیستهٔ یک زن را در مواجهه با هویت، خانواده، عشق و خودشناسی به تصویر میکشد. «صندلی چوبی در باغ» با استفاده از نمادها و خاطرات، به بررسی تاثیر گذشته بر حال و امکان تغییر در زندگی میپردازد. خواندن این اثر فرصتی است برای همدلی با دغدغههای انسانی، بازاندیشی در نقشهای پذیرفتهشده و تامل در معنای رهایی و خوددوستی. روایت کتاب، مخاطب را به سفری درونی دعوت میکند که در آن، مرز میان خاطره و واقعیت، امید و ناامیدی، محدودیت و آزادی به چالش کشیده میشود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای معاصر فارسی، روایتهای خودزندگینامهای و کسانی که دغدغهٔ هویت، روابط خانوادگی، خودشناسی و تغییر دارند، مناسب است. همچنین برای افرادی که با مسائل عاطفی و روانشناختی دستوپنجه نرم میکنند یا به دنبال بازاندیشی در نقشهای زندگی خود هستند، خواندن این اثر پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب صندلی چوبی در باغ
«من سرکلاس نشسته بودم. استاد مثل همیشه طول و عرض کلاس را طی میکرد. نور از پنجره داخل میشد و کف کلاس و سنگهای سفید براق برق میزدند. استاد: من بعد از سالها مشاوره و مطالعه در ازدواجهایی که دیدم، متوجه شدم در ایران موضوع دوستداشتن متفاوت است از مطالعات من در کتابها. مردم ما به چیزهای زیادی دوستداشتن میگن که از نظر من همه اونها دوستداشتن نیست. من برای اینکه موضوع را بهتر متوجه بشید دوستداشتن را به هشت دسته تقسیم کردم. پس از نظر من، ما در ایران هشت مدل دوست داشتن داریم. استاد ادامه داد: اول دوستداشتن. که تعریفش چیه بچهها؟ کسی نمیتوانست تعریف کند و توضیحی بدهد. همهیچیزها که تا به حال میشناختیم، با آمدن به کلاس زیرورو شده بوده پس حتما دوستداشتن هم زیرورو میشد، پس این بود که کسی تعریفی از دوستداشتن نداشت؛ یعنی همهی ما آن «دوستداشتن» را به تعریف خودمان حس کرده بودیم، حس کرده بودیم؛ تعریف نکرده بودیم. از میان همه شعرهای نو، من به این شعر قیصر امینپور علاقه دارم: از همه رمز و رازها عشق جز همین سه حرف جز همین سه حرف ساده میانتهی چیزی سر در نمیآورد: نمیشود اما دلم که میشود.»
حجم
۴۶۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۴۶۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه