کتاب روز دیگر شورا
معرفی کتاب روز دیگر شورا
کتاب روز دیگر شورا نوشتهٔ فریبا وفی در نشر مرکز چاپ شده است. فریبا وفی در روز دیگر شورا زنی را در موقعیتهای مختلف اجتماعی به تصویر کشیده است. زنی که مانند بسیاری از زنها در زندگیاش چندان انتخابی نداشته و ازدواجی سنتی کرده است اما تجربیات جدیدی کسب میکند که دید او را به زندگیاش تغییر میدهد.
درباره کتاب روز دیگر شورا
شورا دختری است که خانوادهای کمجمعیت و نسبتاً امروزی دارد و در بدو جوانی با پسری ازدواج میکند که خانوادهای شلوغ و سنتی دارد. زندگی زناشویی آنها ادامه دارد اما همین تفاوتها باعث نارضایتیشان شده و مشکلات زندگیشان شروع میشود. این داستان شورا را در بستری از ارتباطات میان او با خانوادهٔ خود و همسرش و همچنین خود همسر و فردی به اسم ژان، دنبال میکند. داستان «روز دیگر شورا» در دو مسیر پیش میرود که یکی از همان ارتباط با خانوادهٔ همسر شکل میگیرد و دیگری در آشناییاش با ژان بین ایران و ارمنستان اتفاق میافتد. او با پیدا کردن این رفیق همدل تازه متوجه کمبودهای زندگیاش میشود. روز دیگر شورا فصلهای کوتاهی دارد و نویسنده همزمان با وقایع فرودگاه، داستان زندگی شورا را نیز روایت میکند. تجربیات شورا از زندگی و این سفر باعث میشود در انتهای رمان شناخت شورا از خود و دنیای اطرافش بهکلی دگرگون شود و با اینکه سفرش کوتاه است ولی انگار با تمام شدن این سفر، سفر اصلی زندگیاش آغاز میشود.
هرچند فضای داستان بر محور شخصیت شورا و عنصرهای زنانه میچرخد اما از نقش مردان قصه یعنی منصور، مختار و ژان نیز نمیتوان غافل شد. شورا اما زنی است در سلطهٔ دیگران، خواه همسرش و خواه خانوادهٔ او. این روند، سقف امیال و آرزوهایش را بهحدی پایین آورده که به داشتن کمترین نوع از ارتباط خارج چهارچوب بسنده میکند. با اینکه میداند همین ارتباط بیاساس و سستبنیاد، ممکن است چقدر برایش گران تمام شود، بااینحال حس استقلال ناشی از آن، چنان سرخوشیای برایش میآفریند که آن را در همین اندازه هم پاس میدارد. این کتاب از جهت جامعهشناختی، تاریخ معاصر و موقعیت زنان در خانواده و جامعۀ امروز ایران اهمیت بسزایی دارد.
کتاب روز دیگر شورا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهٰمندان به داستانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب روز دیگر شورا
«سرمای بیرون غیرمنتظره است. مختار فقط یک کالاشنیکف کم دارد تا با هیکل درشت و پالتوی بلندش بشود قزاق روس. خوشحالی کسی را دارد که تازه از اردوگاه آزاد شده و از هوای تازهٔ بیرون گیج میزند. بیخودی میخندد و چمدانهای گندهاش را که تا دم آخر مایهٔ شوخی و مسخرهٔ رزاقیها بود دنبال خودش میکشد. با دو کلمه ارمنی که بلد است کلی با رانندهٔ تاکسی گپ میزند و قاهقاه خندهاش میرود هوا. راننده معلومات سیاسی اجتماعیاش را میریزد روی دایره. از شوروی میگوید و از سختی کار کردن در روسیه و از خوانندهٔ ایرانی که ماه گذشته در ایروان اجرا داشته. شماره میدهد و شماره میگیرد و میشود راهنمای شهر و رانندهٔ شخصی مختار. نیمساعت بعد دم در سفارت کانادا هستند. تحویل مدارک کلی معطلی دارد. سر ظهر میروند به هتلی که صاحبش از آشناهای راننده است. مختار میرود اتاق ته راهرو و شورا به اتاقی که بنفش رنگ غالب آن است.
شورا بعضیوقتها، فقط بعضیوقتها، خواسته بود گموگور شود. غیب شدن، گم شدن، مردن وسط مهمانیها و وسط شلوغیها از خیالات سیاهش بود. دو برابر خیال سفید، خیال سیاه داشت. بدش نمیآید از این لحظه به بعد کسی نداند او کجاست، که خبری از خودش ندهد، که حتی دورتر برود و پشت سرش را هم نگاه نکند. پشت پنجره میایستد. یک لحظه از جسمش جدا میشود و، از کمی دور، از ترکیب پنجره و زنِ در حال تماشا لذت میبرد. ساختمانهای قدیمی سرخرنگی کیپ هم یک طرف خیابان را گرفتهاند. لای پنجره را باز میکند. همهمهٔ شاد شهر واضحتر شنیده میشود. زنی دارد با سگ خرسمانندش در پیادهرو عریض روبهرو راه میرود. بهنظر میرسد پایین هتل، کافه است که با باز شدن درِ آن صدای موسیقی به گوش میرسد.
شورا متوجه میشود که نمیترسد. نگران نیست. حرص نمیخورد. شاد است. سبک است. آزاد است. سربازی است که از پست نگهبانیاش دررفته. قرار نیست مراقب باشد تا فلان حرف به منصور برنخورد یا با شنیدن صدای واکر رخشان گوشهایش تیز شود یا هفتهای چند بار او را به این دکتر و آن فیزیوتراپی ببرد. قرار نیست غزل را بهزور بیدار کند یا ملاحظهٔ مسعود و مرتضی و ملوک و میترا را بکند و یا دم به دقیقه احوالاتش را به مادرش گزارش بدهد. دارد ذرهذره از پوستهٔ نقشهایش، سُر میخورد بیرون و میشود پروانهای که خودش سبکی و بیوزنیاش را حس میکند و از عمر کوتاهش خبر دارد. خودبهخود به وجد میآید و تحتتأثیر شوق آنی توی همان یکوجب جا میچرخد.»
حجم
۲۵۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۵۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
نظرات کاربران
داستان تعلیق زنی میان برهوت و هپروت.... روایت زیست دوگانه بیرونی و درونی شورا ... زنی میان دو زندگی ...
نمونه کتاب ،انقدر پخش و پلا بود،اصلا نمیشد فهمید کی به کیه،نسبت ها چیه،موضوع چیه،متاسفانه نمونه رو هم نصفه رها کردم،به نظرم هر رمان ،کتاب، مطلب، نامفهومی ،ارزش خوندن ندارن،فقط نشخوار ذهنی رو زیاد میکنه