کتاب چهار دقیقه و همان چهار دقیقه
معرفی کتاب چهار دقیقه و همان چهار دقیقه
کتاب چهار دقیقه و همان چهار دقیقه نوشتۀ نغمه ثمینی در نشر نی به چاپ رسیده است. این کتاب، نمایشنامهای دربارۀ شهر استانبول و مربوط به انسانهایی است که نه راه پس دارند و نه راه پیش.
درباره کتاب چهار دقیقه و همان چهار دقیقه
چهار دقیقه نمایشنامهای است مربوط به استانبول، شهری که محل اتصال دو دنیاست، شرق و غرب، اروپا و آسیا، شهری در میانهٔ طبیعتی مرموز و تاریخی پرافتوخیز. انگار که تاریخ و جغرافیا همدیگر را در آغوش کشیدهاند. شهری که شادی و حزن در آن به توازنی غریب میرسند، شهر صداها و طعمها و عکسها، شهر رنگها و آواها. این شهر هم برازندهٔ وصل آدمی است و هم برازندهٔ هجران آدمی. هم برازندهٔ اندوه اوست و هم برازندهٔ پایکوبی او. شهری است که تمام احساسات آدمیزاد در آن ارتقایی غریب مییابد. سادهترین اشکها در استانبول به عمقِ دریای سیاه میپیوندد و بیجهتترین لبخندها لبخندی است به منظری از تاریخ. شهری برازندهٔ تمام احساسات آدمیزاد. شهر مهاجران. شهری با دروازههایِ گشوده به روی ما که تمام شهرهایِ زیبای جهان دروازههایشان را به رویمان بستهاند. شهر هجرانها و فراقها و ترک کردنها و رفتنها. شهری که عزیزترین دوستانت از سالهای دور تا همین امروز در ابر و مهش ناپدید میشوند و برای همیشه میروند... . چهار دقیقه هیچجایی نمیتوانست اتفاق بیفتد جز در استانبول. در این نمایشنامه، مکان، دراماتیک بود و نمیشد با هیچجایِ دیگری عوضش کرد. چهار دقیقه از دل استانبول بیرون آمد، از دل استانبول مرموز و محزون و عاشق.
نویسنده میگوید: چهار دقیقه به استانبول محدود نمیشود. فضایش هر جایی است که آدمها گیر افتادهاند و اسیر شدهاند و نه راه پس دارند و نه راهِ پیش. شاید روزی این نمایشنامه زیر آب اجرا شود. جایی، زیر آب.
شخصیتهای این نمایشنامه عبارتاند از:
آوا و مادر آوا.
آرا و پلیس و یونس و مسئول پذیرش و پرستار تیمارستان و پدر.
آشیان و دستیار پلیس.
در این نمایشنامه همه فارسی حرف میزنند؛ اما وانمود میکنند که به زبان انگلیسی و یا به زبانی است که حرف هم را نمیفهمند.
خواندن کتاب چهار دقیقه و همان چهار دقیقه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چهار دقیقه و همان چهار دقیقه
«اولین بار ایدهٔ چهار دقیقه در استانبول به ذهنم رسید. در سفری کوتاه و مختصر دیدمش. دیدم لحظهای را که یونس پیاده میشد و آوا در تراموا جا میماند. اول خیالی گذرا بود، اما چند ماه که گذشت دانستم گیر افتادهام و این ایده دست از سرم برنمیدارد. تا اینکه سرانجام نوشتمش، در یک بازهٔ یکساله از نوشتن و راضی نشدن و پاره کردن و بازنوشتن. ایدهای که در استانبول یافتم ایدهٔ شقه شدن بود. آدمی به جبر و به تصادف نیمهاش را در آن شهر گم میکرد و بعد تکافتاده و ترسیده باید راز نیمهٔ گمشده را درمییافت، و مگر استانبول خود شهرِ دوپارهها نیست؟ آسیا و اروپا، آب و خشکی، تاریخ و جغرافیا، اسلام و مسیحیت، حزن و شادی، مهاجرانِ بیپناه و پناهگاهِ مهاجران. اما این شقه شدن کافی نبود. هیچوقت ایده به تنهایی کفایت نمیکند. فکر کردم باید از شقه شدن جان و جغرافیا پلی بزنم به شقه شدن در ذهن. به آن بازی مرموز ذهن که نمیتواند میانِ خیال و امر واقعی پلی بزند. حالا، در ذهن آوا، رؤیا و واقعیت شقه شدهاند، رؤیایش چیزی بوده و واقعیت چیز دیگری از زندگیاش ساخته که به هیچ وجه با هم کنار نمیآیند. حالا آوا و استانبول انگار به یک موجود بدل شدهاند. اگر هوایِ استانبول مهآلود است، ذهن آوا هم مهآلود است. آوا که ساخته شد، دیگران آمدند؛ آرا و آشیان، عزیزترین شخصیتهایی که تا به حال ساختهام، غیرواقعیترین و واقعیترین شخصیتهایی که تا به حال نوشتهام.
همان چهار دقیقه اما نباید نوشته میشد و هنوز مطمئن نیستم که نوشته شده است یا نه. نوشتن بیش از یک نمایشنامه در یک سال تقریباً برایم غیرممکن است، مگر در شرایط خاص، یا مگر نوشتن نمایشنامههایِ آسان (وجود دارد؟!). اما چهار دقیقه نمایشنامهٔ دشواری بود و نوشتن نمایشنامهای دیگر درست چند ماه پس از تمام شدن آن محال مینمود. اما چنین قرار گذاشته بودیم. با کارگردانهایِ هر دو نمایش (الهام کردا و صابر ابر) پیشتر قرار گذاشته بودیم برایِ اجرایِ دو نمایشنامهای که در پیِ هماند، و همدیگر را کامل میکنند. یک قرار جاهطلبانه! آن زمان که این قرار و مدار را میگذاشتم، مطلقاً فکر نمیکردم دارم خودم را به چه دامی میاندازم. اولین نسخهٔ همان چهار دقیقه وحشتناک بود. آنقدر از من دور که اصلاً نمیشناختمش. سرانجام با کمک محمد رضاییراد راهی به درونش یافتم: کافهای زیرِ آب. دوباره نمایشنامه را نوشتم، از سر تا ته و باز دوباره و چندباره. آنقدر نوشتن این نمایشنامهٔ دوم دشوار بود که انگار هرگز تمام نمیشد. آنقدر دشوار که هنوز باور نمیکنم آن را نوشته باشم. آنقدر دشوار که انگار هنوز نوشته نشده است.»
حجم
۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه