کتاب روشنایی ماندگار
معرفی کتاب روشنایی ماندگار
کتاب روشنایی ماندگار نوشتۀ آگاتا کریستی با ترجمۀ آذر ساریخانی در نشر افکار به چاپ رسیده است. این کتاب، شامل ۷ داستان کوتاه از آگاتا کریستی در موضوعات مختلف است که در زمان حیات وی، در مجلههای مختلف چاپ شده بودند. روشنایی ماندگار نام یکی از داستانهای کوتاه این کتاب است.
درباره کتاب روشنایی ماندگار
کتاب روشنایی ماندگار شامل ۷ داستان کوتاه از آگاتا کریستی است. این داستانها در زمان حیات وی در مجلههای مرتبط با داستان چاپ شده بودند. سالها پس از مرگ وی، در ۱۹۹۷ انتشارات هارپر کالینز در بریتانیا این داستانها را گردآوری و در قالب مجموعه داستان منتشر کرد. این نسخه شامل ۹ داستان بود و مترجم فارسی ۷ داستان را از آن انتخاب و ترجمه کرده است. در این مجموعه ۲ داستان تِم کارآگاهی دارند، ۳ داستان عاشقانهاند و ۲ داستان دیگر ماجراجویانه.
عنوان داستانهای این مجموعه عبارتاند از:
بازیگر
ماجراهای کریسمس
خدای تنها
طلاهای ایسلندی
کنار دیوار
راز صندوقچهٔ بغداد
روشنایی ماندگار
خواندن کتاب روشنایی ماندگار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران داستانهای کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره آگاتا کریستی
آگاتا کریستی با نام اصلی آگاتا مری کلاریسا میل، ۱۵ سپتامبر ۱۸۹۰ در دون شایرِ انگلستان به دنیا آمد. پدر آمریکاییاش فردریک میلر نام داشت. مادرش کلارا بومر انگلیسی و از خانوادهای اشرافی بود. آگاتا بهدلیل آمریکاییبودن پدر میتوانست تبعۀ ایالات متحده نیز باشد؛ ولی هرگز از آن کشور تقاضای تابعیت نکرد. آگاتا یک خواهر و یک برادر داشت که هردوی آنها از او بزرگتر بودند. گرچه خواهر و برادر آگاتا را به مدرسه شبانهروزی و خود او را به مدرسۀ تکمیلی در فرانسه فرستاده بودند، آگاتا در ۵سالگی خودش خواندن را یاد گرفت و بعد با استفاده از کتابخانۀ پدرش به معلوماتش اضافه کرد و تحصیلات آکادمیک نداشت.
آگاتا در زمان جنگ جهانی اول در بیمارستان و سپس در داروخانه کار میکرد. شغلی که تأثیر زیادی بر نوشتههای او داشته است. بسیاری از قتلهایی که در کتابهایش رخ میدهند از طریق خوراندن سم به مقتولان صورت میگیرد.
آگاتا در ۱۹۱۴، در ۲۴سالگی با سرهنگ نیروی هوایی به نام آرچیبالد کریستی ازدواج کرد که ازدواج موفقی نبود و زندگی مشترک آنان بعد از ۱۱ سال عاقبت در سال ۱۹۲۸ به جدایی انجامید. دختری به نام روزالیند هیکز حاصل این ازدواج بود.
در ۸ دسامبر ۱۹۲۶ وقتی در سانینگ دیل واقع در برکشر زندگی میکرد بهمدت ۱۰ روز ناپدید شد و روزنامهها در این مورد جاروجنجالِ فراوانی به پا کردند. اتومبیل او در یک گودال گچ پیدا شد و خود او را نیز نهایتاً در هتلی واقع در هروگیت پیدا کردند. آگاتا اتاق هتل را با نامِ خانمی که اخیراً شوهرش اعتراف کرده بود با او رابطۀ عاشقانه دارد کرایه کرده بود و در توضیح این ماجرا ادعا کرده بود که در اثر ضربۀ روحی ناشی از مرگ مادر و خیانتِ شوهر دچار فراموشی شده است. در مورد اینکه آیا کل این ماجرا کار تبلیغاتی بوده است یا خیر، کماکان نظرات ضدونقیضاند. در آن زمان نگاه کلیِ مردم به ناپدیدشدن آگاتا منفی بود و بسیاری بر این باور بودند که آن ترفند تبلیغاتی مبالغ قابلتوجهی هزینه روی دست مالیاتدهندگان کشور گذاشته است. در ۱۹۷۹ این ماجرای ناپدیدشدن دستمایۀ فیلمی شد به نام آگاتا که در آن وانسا ردگریو در نقش آگاتا کریستی ظاهر شد.
آگاتا در ۱۹۳۰ با باستانشناسی به نام سِر ماکس مالووان که ۱۴ سال از او جوانتر بود ازدواج کرد و با او به سفرهای فراوانی رفت. رد پای این سفرها و شهرها و کشورهایی را که او از آنها دیدن میکرد میتوان در بیشتر داستانهایش که وقایع آنها در کشورهای شرقی (خاورمیانه) رخ میدهند، دید. ازدواج او با مالووان در ابتدا ازدواجی موفق و شاد بود. این ازدواج توانست با وجود ماجراجوییهای عشقیِ خارج از ازدواج مالووان مدتی نسبتاً طولانی دوام بیاورد.
پس از جنگ جهانی دوم، اوضاع دنیا پر از آشوب و پریشانی بود در چنین فضایی، نویسندگانی مانند اگاتا کریستی حضور داشتند که امروز از آنها بهعنوان ستارگان بیبدیل ادبیات پلیسی نام برده میشود. کتابهای کریستی پس از کتابِ مقدس و مجموعه آثار شکسپیر پرفروشترین کتابها در سطح جهان هستند. با اینکه ۶ رمان عاشقانه هم نوشت؛ اما شهرت آگاتا کریستی مدیون داستانهای پلیسی اوست.
بخشی از کتاب روشنایی ماندگار
«خانم اندیکت با نگرانی گفت: «امیدوارم پودینگها خوب شده باشند. آخر تازه سه روز پیش پخته شدهاند. پودینگهای کریسمس باید خیلی قبلتر از کریسمس پخته شوند. چون، یادم میآید وقتی بچه بودم همهٔ پودینگها چهار تا یکشنبه مانده به کریسمس آماده میشد ــ آه خداوندا، ما با التماس به درگاه تو، هم میزنیم ــ میگویند این مربوط به مراسم همزدن پودینگ میشود!»
وقتی خانم اندیکت حرف میزد سکوتی مؤدبانه برقرار بود. نه اینکه بچهها به خاطرههای قدیمیاش علاقه نداشته باشند، بیشتر فکر میکردند وظیفه دارند به میزبانشان توجه کنند. و به محض اینکه حرفهای پیرزن تمام میشد دوباره صدای هیاهوِ جوانها بالا میگرفت. خانم اندیکت آهی کشید و به تنها عضو مهمانها که سناش به سن او نزدیک بود نگاه کرد، بلکه مرد او را با نگاهش تأیید کند ـ یک مرد کوتاهقد با کلهٔ عجیب و تخممرغی با سبیلهای خشن و سیخ سیخی. خانم اندیکت فکر میکرد که جوانها دیگر مثل قدیم نیستند. قدیمترها جوانها آرام و با احترام دور عاقلترین فرد مسن خانواده جمع میشدند. جای این همه وراجیهای مزخرف که آدم هیچ ازشان سر در نمیآورد، به بزرگترها گوش میدادند. ولی با وجود این هر جوری هم که باشند بچههای عزیزی هستند! نگاهش را که به اطراف گرداند کمی آرامتر شد ـ جِین ککمکی دراز، نانسی کاردل کوچولو، با آن موهای مشکی و زیبایی کولیگونهاش، جُوانی و اریک دو پسر مدرسهای جوانتر و دوستانشان، چارلی پیسه، و اولین هارث لطیف و زیبا... در فکر آخرین جوان، ابروهایش کمی درهم رفت، و چشمانش چرخید تا بزرگترین برادرزادهاش، راجر را پیدا کند که گرفته و درهم یک گوشه ساکت نشسته بود و قاطی شوخی بچهها نمیشد و زل زده بود به دختر اهل شمال و فوقالعادهای که تقریباً زیباترین دختر جمع بود.»
حجم
۱۱۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۵۷ صفحه
حجم
۱۱۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۵۷ صفحه
نظرات کاربران
من فقط از سه داستان جنایی این مجموعه تونستم لذت ببرم. و خب لابد دلیلی داشته که همه آگاتا کریستی رو ملکهی جنایت میدونن، نه ملکهی آثار رمانتیک و عاشقانه!! باقی داستانها عجیب، غیرقابل درک، تصنعی، و تلاشی نافرجام برای نوشتن