بریدههایی از کتاب خانه آن سوی دریاچه
۳٫۴
(۱۸)
هرکسی قبل از سرریز شدن کاسهٔ صبرش میتواند تا یک حدی استرس و ناراحتی را تاب بیاورد.
میدانم هنوز به مرحلهٔ سرریز شدن کاسهٔ صبرم نرسیدهام اما احتمالاً دیگر چیزی نمانده است.
n re
مهم نیست چقدر نگاه کنی، آنچه زیر ظاهرش است همیشه پنهان خواهد ماند.
n re
گاهی فکر میکنم ناگهانی بودن این اتفاقه که تحملش رو سختتر میکنه. اون یک دقیقه قبلش اونجا بوده و یک دقیقه بعدش دیگه نبوده و من هیچوقت نتونستم ازش خداحافظی کنم.
n re
«ظاهر میتونه گولزننده باشه.»
n re
هیچ ازدواجی کاملاً صادقانه نیست. هریک از آنها روی نوعی فریب و نیرنگ بنا شدهاند، حتی اگر فریبی کوچک و بیضرر باشد. مثلاً شوهری که وانمود میکند کاناپهای که همسرش انتخاب کرده است را دوست دارد. یا زنی که برنامهٔ موردعلاقهٔ همسرش را تماشا میکند درحالیکه از آن بیزار است.
و گاهی هم فریبها و نیرنگهایی بزرگتر.
خیانت. اعتیاد. اسرار پنهانی.
این چیزها همیشه پنهان نمیمانند. بالاخره روزی فاش میشوند و تمام آن دروغها و نیرنگهای بهدقت چیدهشده مثل بازی دومینو پشت سر هم فرو میریزند.
n re
خیلی زود معلوم شد که برنامهریزی خیلی راحتتر از عمل کردن است
n re
«درسته. همینه. وقتی انقدر ناگهانی اتفاق میافته، باعث میشه به خاطر تمام فرصتهایی که داشتی و قدرشون رو ندونستی حسرت بخوری. من حتی آخرین چیزی که بهش گفتم رو یادم نمیآد و همین من رو میکشه. گاهی اوقات، حتی همین الان، شبها بیدار میمونم و سعی میکنم آخرین چیزی که بهش گفتم رو به یاد بیارم، به این امید که چیز خوبی بوده باشه.»
n re
خواستن یعنی آرزویی که اگر محقق نشود در درازمدت اوضاع را زیاد تغییر نخواهد داد. اما نیاز یعنی چیزی که برای بقا ضروری است.
n re
احساس تنهایی و وحشت. دوتا از بدترین احساسات دنیا.
n re
از تمام مردانی عصبانیام که فکر میکنند زندگی برای زنان آسانتر است، بهخصوص برای زنان زیبا.
n re
تو اصلاً نمیفهمی زندگی چقدر میتونه برای یه زن سخت باشه و چقدر دشواره که به خاطر وضعیت این جامعهٔ کوفتی همیشه احساس خطر داشته باشی.
n re
حتی شناگران قوی هم محدودیتهای خودشان را دارند و من الان به انتهای حد خودم رسیدهام. خستگی مثل موجی دارد مرا در خود میکشد
n re
نکتهٔ عجیب مشهور بودن همینه. همه میشناسنت...»
«اما گاهی کاملاً احساس تنهایی میکنی.»
n re
اغلب ازدواجها مشکلات خودشون رو دارن.»
n re
ازدواج چیزی نیست بهجز یک مشت فریبکاری و دوزوکلکهای متقابل.
AS4438
به نظرم کاری که کردم مخالف خودستایی فروتنانه بود. باید برای وقتهایی که به طور تصادفی خودت رو بهتر از اونچه واقعاً هستی نشون میدی هم یک کلمه وجود داشته باشه.»
میگویم: «گندهگویی چطوره؟»
n re
«بازگشت حس عجیبی داره. غمانگیزه.»
n re
من از همهٔ انواع و اقسام رسانههای اجتماعی اجتناب میکنم، رسانههایی که در اصل سایتهایی خطرناک و بهدردنخور هستند با سطوح مختلف سمی بودن. به اندازهٔ کافی مشکلاتی دارم که باید به آنها بپردازم. لازم نیست با دیدن غریبههایی که در توییتر میگویند چقدر از من متنفرند استرس بیشتری به خودم وارد کنم. همچنین، نمیتوانم به خودم اطمینان کنم که در این فضا رفتار خوبی داشته باشم.
n re
«کار و تفریح باید با هم ترکیب شوند و در کنار هم باشند.»
n re
مقاومت هم عیبهای خودش را دارد. مقاومت باعث میشود آن چیز را حتی بیش از پیش بخواهم؛
n re
میدانم اینکه مشکلات شخصیات تحت نگاه موشکافانهٔ مردم قرار بگیرند چه احساسی دارد
n re
شادی مهم است.
بدون شادی، وقتی ناگزیر همهچیز به گند کشیده میشود، چیزی برای از دست دادن نخواهید داشت.
کاربر ۲۱۵۵۷۵۴
حجم
۳۷۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه
حجم
۳۷۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه
قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان