کتاب شرلوک هولمز و نجیب زاده بی همتا
معرفی کتاب شرلوک هولمز و نجیب زاده بی همتا
کتاب شرلوک هولمز و نجیبزادهٔ بیهمتا اثری از فیلیپ خوزه فارمر است که با ترجمهٔ فریدالدین سلیمانی در نشر قطره به چاپ رسیده است. این داستان با عنوان ماجرای نجیبزادهای که تارزان بود، از زبان دکتر واتسون، همکار شرلوک هولمز روایت میشود.
درباره کتاب شرلوک هولمز و نجیب زاده بی همتا
این اثر از مجموعهٔ ادبیات پلیسی امروز جهان نشر قطره است و در آن شرلوک هولمز و تارزان بهعنوان شخصیتهای اصلی حضور دارند. داستان از زاویه دید دکتر واتسون، همراه همیشگی هولمز، روایت میشود و ماجراجوییهایی را به تصویر میکشد که در آنها هولمز با گریستوک (تارزان)، اشرافزاده و سرور جنگل، همکاری میکند تا یک جاسوس آلمانی خطرناک به نام فون بورک را شکست دهند. این کتاب هم نمونهای از داستانهای علمی - تخیلی است و هم مانند اثری تاریخی به وقایعی در طول جنگ جهانی اول میپردازد.
کتاب شرلوک هولمز و نجیبزادهٔ بیهمتا علاوهبر دوستداران شرلوک هولمز، برای طرفداران داستانهای تارزان نیز جذاب خواهد بود. این کتاب بخشی از تلاشهای مداوم برای گسترش و تفسیر مجدد دنیای شرلوک هولمز و شخصیتهای مرتبط با آن است. این کتاب همچنین برای علاقهمندان به ترکیب ژانرها و شخصیتهای مختلف از دنیاهای مختلف داستانی جالب توجه است.
کتاب شرلوک هولمز و نجیب زاده بی همتا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب شرلوک هولمز و نجیب زاده بی همتا به دوستداران داستانهای پلیسی و معمایی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب شرلوک هولمز و نجیب زاده بی همتا
«چند دقیقه بعد خردهریزهایم را جمع کرده بودم و مرا با لیموزین به سمت وزارت خارجه میبردند. یک ساعت بعد وارد اتاق محقر و کوچکی شدم که مایکرافت هولمز بزرگ آنجا نشسته بود، مانند عنکبوتی عظیم تاری میتنید که امپراتوری انگلستان و بسیاری از کشورهای خارجی را در برگرفته بود. دو نفر دیگر هم بودند که هر دو را خوب میشناختم. یکی مِریوال جوان بود، بارونزادهای که مشاور برجستهٔ رئیس سرویس اطلاعاتی ارتش بریتانیا بود و انتظار میرفت به زودی به ریاست برسد. بهعلاوه پزشک قابلی هم بود و زمانی که در بارت تدریس میکردم شاگرد خودم بود. مایکرافت مدعی بود مریوال قادر است در هنر کارآگاهی با هولمز رقابت کند و دست کمی از خود مایکرافت هم ندارد. جوابهولمز به چنین کنایهای این بود که فقط در میدان عمل میشود راستی ادعا را سنجید.
دلم میخواست بدانم مِریوال خارج از وزارت جنگ چه میکند اما فرصتی برای پرسیدنش نداشتم. دیدن نفر دوم در آنجا همزمان مرا هم مشعوف کرد و هم غافلگیر. بیش از یک سال بود آن چهرهٔ لاغر و بلند را با آن موهای خاکستری و شمایل جغدمانند فراموشنشدنیاش ندیده بودم.
«هولمز عزیزم. گمون کرده بودم بعد از قضیهٔ فونبُرک...»
«بادهای شرقی بدجور سرد شده بود واتسون. وظیفه سن و سال نمیشناسه و من هم از طرف دوستانمون دعوت شدم تا یک بار دیگه به مردممون خدمت کنم.»
خیلی جدی اضافه کرد: «قضیهٔ فونبُرک تمام نشده. میترسم طرفمون رو دست کم گرفته باشیم، اونم فقط به خاطر اینکه خیلی راحت دستگیرش کردیم. همیشه به این راحتیها نیست. دولت ما اشتباه بزرگی مرتکب شد که اجازه داد با فونهِرلینگ به آلمان برگرده. باید به جوخهٔ آتش سپرده میشد. بر اساس گزارشهایی که تازگی به دستم رسیده، بعد از بازگشتش به آلمان تصادف کرده، کاری که ما نتونسته بودیم انجام بدیم. اما حالش خوبه و فقط روی چشم چپش جای یه زخم مونده.»
حجم
۹۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۹۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه