کتاب سقوط
معرفی کتاب سقوط
کتاب سقوط نوشتهٔ میگل دو سروانتس، آرماندو لویث سالیناس و دیگر نویسندگان اسپانیایی و ترجمهٔ قاسم صنعوی است. انتشارات دوستان این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی ۳۷ داستان کوتاه.
درباره کتاب سقوط
کتاب سقوط حاوی مجموعهای از داستانهای مشهور اسپانیایی از نویسندگان مختلف است که مشهورترین آنها میگل سروانتس، نویسنده، نمایشنامهنویس، شاعر و نقاش است. «سه موج»، «قدرت خون»، «چشمان سبز»، «پرتو ماه»، «رز زرین»، «دنیا برتا»، «پاسیوی آبی»، «مرد و سگ هایش»، «جان های معذب»، «جایزه»، «تمساحی زیر درخت»، «محکوم به مرگ»، «آسیابان و رقصنده» و «بهار غم انگیز» عنوانهای برخی از داستانهای این کتاب هستند. علاوهبر میگل سروانتس، آثاری از «خوان بنانسیو ده آراکیستائین»، «خوسه اچه گارایی»، «آلارکون»، «گوستابو آدولفو بکر»، «امیلیا پاردو باثان»، «لئوپولدو آلاس»، «فلیپه پهرثای گونثالث»، «خوسه نوگالس»، «سانتیاگو روسینیول»، «بایهاینکلان»، «بلاسکو ایبانیث»، «آثورین»، «پدرو ده رپیده»، «آلفونسو ماسهرا»، «آلبرتو اینسوا»، «آنتونیو اسپینا»، «خوسه دیاث فرناندث»، «خوان آنتونیو ده ثونثونگی»، آرماندو لوپث سالیناس، «خوسه ماریا ده کینتو»، «کارلوس لاررا»، «خسوس لوپث پاچهکو»، «ماریاسون لاندا»، «خوان کروث ایخرابیده»، «فرانسسک سهرس» و «آلونسو لرما» نیز در این اثر گردآوری شدهاند. همین تعدد نویسندگان با سبکهای متنوع به خواننده مجال میدهد تا علاوهبر آشنایی نسبت به قلم نویسندگان اسپانیایی، در قالب یک مجموعه داستان مواجه شود و در آخر بتواند نثر نویسندگان این کشور را با یکدیگر مقایسه کند.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب سقوط را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به ادبیات اسپانیا پیشنهاد میکنیم.
درباره میگل دو سروانتس
میگل دو سروانتس در ۲۹ سپتامبر ۱۵۴۷ به دنیا آمد و در ۲۲ آپریل ۱۶۱۶ میلادی درگذشت. او نویسندهای اسپانیایی بود که بهعنوان بزرگترین نویسندهٔ اسپانیاییزبان و یکی از پیشگامان عرصهٔ رماننویسی در جهان شناخته میشود. در سال ۱۵۶۹ به رم میرود و بعد از آن به نیروی دریایی ارتش اسپانیا میپیوندد. بعد از پنج سال اسارت در زندان دزدان دریایی، پیش خانوادهاش در مادرید بازمیگردد. رمان مشهور «دون کیشوت» (در دو جلد) اثر او است و کتاب «داستانهای عبرتانگیز» حاوی ۱۲ داستان کوتاه اخلاقی از او است.
بخشی از کتاب سقوط
«رو بهجایی که مرغابیها لانه میکنند وارد زمینهای باتلاقی شدیم. در کنار تو بودم، تو بهعهده میگرفتی که گلولهٔ اول را شلیک کنی، باید این را ثابت میکردی، اولین مرغابی را میکشتی، و من باید مراقب آنهایی که پرواز میکردند میماندم، دسته میترسید و پرواز میکرد، من حتی نشانه هم نباید میگرفتم، فقط باید درحالیکه لولهٔ تفنگ را رو به مرغابیها گرفته بودم پشت سر هم شلیک میکردم. چرا؟ مگر با تمام وضوح بهخاطر میآورم؟ تو سمت چپم بودی، مرغابیات خیلی ساده برگشت، هدف اولین گلوله قرار گرفته بود، در میان بستری از پر موج میزد. آنوقت بود که دسته بر فراز جگنها به پرواز درآمد، مرغابی تو مثل سرب افتاد، و مال من بعد از دو بار بالزدن، آن هم به آب برگشت. عقبنشینی تفنگ دیگر مرا به زمین نمیانداخت. مرغابی سومی در کار نبود، تفنگ دیگر پرواز پرندهها را تعقیب نمیکرد، تو را هدف گرفته بود، مرغابیها در دوردست از نظر محو میشدند، و من دو گلولهام را شلیک کرده بودم، تو متوجه نشده بودی، شاید هم متوجه شده بودی، و هرگز این را به من نگفتی، ولی برای یک لحظه تو را نشانه گرفته بودم، تو بودی که در برابرم میدیدم. گلولهای برایم نمانده بود، حتی اگر خواسته بودم نمیتوانستم شلیک کنم، ولی آنوقت دانستم که چیزی برای همیشه بهپایان رسیده.
در سکوت غذا خوردیم، عذرمان این بود که مرغابیها لحظهای که بالاخره به مرداب برمیگشتند نباید صدایمان را بشنوند. مدتی را به این وضع، هردو خاموش، نشسته روی زمین، گذراندیم. نمیدانم چرا آن کار را کردهام، واقعاً نمیدانم، غمگین بودم، خشمگین بودم... دستم را جلوی لولهها گرفتم، نخواهم توانست بگویم که آیا میدانستم که ضامن را نبستهام. ضربهای روی ابرویم حس کردم، لولهها بهعلت نیروی عقبنشینی به پیشانی و دماغم خوردند، حتی متوجه نشده بودم که گلوله دو انگشت، انگشت سبابه و انگشت بزرگم را برده است، کف دستم پر از ساچمه بود. حتماً حماقت کرده بودم، شاید هم نه، شاید این کار را بهعمد کرده بودم، دیگر بهخاطر نمیآورم. فقط پرواز مرغابیهایی را بهیاد میآورم که دوباره از فراز زمینهای باتلاقی میگذشتند.»
حجم
۴۲۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۷۰ صفحه
حجم
۴۲۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۷۰ صفحه