
کتاب سوگوار
معرفی کتاب سوگوار
کتاب سوگوار نوشتهٔ ریچارد استارک و ترجمهٔ علی عباس آبادی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است. این اثر جلد ۴ از مجموعهٔ «پارکر» است.
درباره کتاب سوگوار
کتاب سوگوار (The Mourner) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است که در سال ۱۹۶۳ میلادی منتشر شده است. داستان چیست؟ یک کلکسیونر ثروتمند «پارکر» را اجیر میکند تا مجسمهای بسیار قدیمی و گرانبها را بدزدد؛ غافل از آن که همزمان با او یکی از مأمورین «کا.گ.ب» به نام «آگوست منلو» هم که برای انجام مأموریتی به ایالات متحده آمده، چنین قصدی دارد. پارکر و منلو حین سرقت مجسمه با یکدیگر درگیر میشوند. با آنها همراه میشوید؟
مجموعهٔ «پارکر» یکی از معروفترین مجموعههای ریچارد استارک و دربارهٔ جنایتکاری به نام «پارکر» است که درگیر زدوبندهای مافیایی و گنگستری میشود. پارکر شخصیتی خاکستری است؛ نه فرشته است و نه شیطان. او تلاش میکند در دنیای کثیفی که قدرتمندان و نظام سرمایهداری به تسخیر خود درآوردهاند، زنده بماند و برای این زندهماندن هر کاری میکند. او اجتماعگریزی است که چهارچوب اخلاقی خاصی ندارد و تنها زمانی به کسی احترام میگذارد که آن شخص هم متقابلاً برایش احترام قائل شود. داستان نخستین جلد این مجموعه از زمانی شروع میشود که پارکر به شهرش بازمیگردد تا انتقامش را از همکار قدیمیاش بگیرد.
خواندن کتاب سوگوار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سوگوار
«منلو داخل خانهٔ کاپر چنان هیجانزده شده بود که فراموش کرد جسد آن دو نفر را بررسی کند تا بابت مرگشان مطمئن شود. از طرفی هم درینجر کالیبر بیستودو قدرت آنچنانی ندارد.
پارکر در تاریکی بیدار شد و احساس کرد چیزی پهلویش را میسوزاند. به پشت روی تعدادی سنگ دراز کشیده بود و شعلهای نامرئی پهلویش را میسوزاند. تکانی خورد و سنگهای زیرش یکدیگر را خراشیدند و به سروصدا افتادند، سپس همهچیز را به یاد آورد.
آن حرامزادهٔ چاق را دستکم گرفته بودند. قصد داشتند بعد از خروج از خانه یا شاید حتی بعد از خروج از شهر فکری به حالش کنند، اما او دستشان را خوانده بود. معلوم نبود آن تپانچهٔ کوچک احمقانه را از کجا درآورده و با پولها و سوگوار فرار کرده بود و پارکر اینجا روی خردهسنگهای مجسمهها افتاده بود و پهلویش میسوخت.
چون سمت چپش درد میکرد به راست غلت زد و روی زانوهایش نشست و کورمالکورمال پایهای پیدا کرد. آهسته با کمک پایه بلند شد و روی پاهایش ایستاد. ضعیف و منگ بود و به خاطر سنگریزههای روی فرش اولین گامش را با بیتعادلی برداشت. خودش را به دیواری رساند، سپس با لمس دستش تا انتهای دیوار پیش رفت و بعد از تغییر جهت به قفسهٔ کتاب برخورد کرد. حالا دیگر میدانست کجاست. در امتداد دیوار پیش رفت تا اینکه به در رسید و کلید لامپ را پیدا و آن را روشن کرد.
همهچیز درهموبرهم و اوضاع اتاق افتضاح بود، همهجا پر بود از مجسمههای شکسته و پایههای سروته شده، خبری هم از سوگوار و چمدان نبود. وضعیت پهلویش خراب بود، پیراهن و شلوارش با خون چسبناک شده بودند. هندی هم با وضعیتی خرابتر از او، مثل آدمکی که از روی کوه پرت شده باشد آنجا ولو شده بود. با توجه به جای خونریزی و رنگ پریدهٔ چهرهاش معلوم بود از ناحیهٔ دلوروده تیر خورده است.
پارکر با گامهایی متزلزل خودش را به او رساند و کنارش زانو زد. هندی هنوز خیلی آهسته و ضعیف نفس میکشید. هر دو تپانچه هنوز آنجا بودند، ۳۸۰ و تریر لابهلای خردهسنگها افتاده بودند. آن حرامزادهٔ چاق زیادی عجله داشت.
نکتهٔ خوبی بود. اگر عجله نمیکرد کار هردوشان تمام بود.
هیچوقت چربزبانی یک تازهکار را نباید دستکم گرفت.
پارکر تریر را برداشت و سرپا ایستاد و تلوتلوخوران خودش را به در رساند. در را باز کرد و چشمش به یک نور افتاد. انتهای راهرو پلکانی قرار داشت، نه همان پلکانی که از آن آمده بودند و روشنایی از آنجا میآمد؛ و صدای ضعیفی از مهمانیشان به گوش میرسید.
پارکر ساعتش را نگاه کرد. بیست دقیقه به دوازده. بیش از سه ساعت بیهوش بود. کاپر برگشته و مهمانیاش شروع شده بود.
با خودش فکر کرد و تصمیمی گرفت و کنار در، روی زمین نشست. لای در را باز گذاشت تا متوجه پایان مهمانی یا بالا آمدن کسی شود.»
حجم
۱۳۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۳۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه