
کتاب اندکی نفرت
معرفی کتاب اندکی نفرت
کتاب اندکی نفرت نوشتهی جو ابرکرومبی و با ترجمهی سعید سیمرغ، نخستین جلد از مجموعه نخستین قانون (کتاب اول؛ دوران جنون) است که توسط انتشارات کتابسرای تندیس بهصورت الکترونیکی منتشر شده است. این اثر در ژانر فانتزی تاریک و حماسی جای میگیرد و دنیایی پرآشوب را به تصویر میکشد که در آن سیاست، جنگ، جادو و صنعتگرایی در هم تنیدهاند. داستان با محوریت شخصیتهای متنوع از طبقات مختلف جامعه، از پادشاهان و اشراف تا کارگران و شورشیان، روایت میشود و هرکدام با دغدغهها و کشمکشهای خاص خود روبهرو هستند. اندکی نفرت با نگاهی تیزبین به قدرت، فساد، آرمانگرایی و واقعیتهای تلخ اجتماعی، تصویری چندلایه از جهانی رو به تغییر ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اندکی نفرت
اندکی نفرت، نوشتهی جو ابرکرومبی، آغازگر سهگانهای است که در دنیای نخستین قانون جریان دارد؛ جهانی که در آن سنتهای کهنه با موجی از نوآوری و صنعتگرایی روبهرو شدهاند. کتاب با روایتی چندصدایی، داستان شخصیتهایی از طبقات و سرزمینهای گوناگون را دنبال میکند: از اشرافزادهها و پادشاهان گرفته تا کارگران، مخترعان، شورشیان و جادوگران. این روایتها در بستری از جنگ، انقلاب صنعتی، کشمکشهای طبقاتی و توطئههای سیاسی به هم گره میخورند. ابرکرومبی در این اثر، تصویری واقعگرایانه و گاه تلخ از قدرت، جاهطلبی، آرمانگرایی و فساد ترسیم کرده است. ساختار کتاب به گونهای است که هر فصل از زاویهی دید یکی از شخصیتها روایت میشود و بهتدریج شبکهای پیچیده از روابط، دشمنیها و اتحادها شکل میگیرد. اندکی نفرت نهتنها به نبردهای خونین و سیاستهای درباری میپردازد، بلکه زندگی روزمره، امیدها و ناامیدیهای مردم عادی را نیز به تصویر میکشد. این اثر، دنیایی را نشان میدهد که در آستانهی تغییرات بزرگ قرار دارد و هر شخصیت باید جایگاه خود را در این جهان متلاطم پیدا کند.
خلاصه داستان اندکی نفرت
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! اندکی نفرت با روایتهایی موازی آغاز میشود. ریکه، دختری از شمال، با توانایی پیشبینی آینده و گرفتار در تشنج، شاهد سوختن خانه و آغاز جنگی تازه است. او همراه ایسرن، زنی کوهنشین و رازآلود، در تلاش برای بقا و یافتن معنای مکاشفههایش است. در سوی دیگر، لیو دن براک، جوانی جسور و فرماندهی منتظر آنگلند، درگیر نبردی خونین با شمالیهاست و میان غرور، مسئولیت و اندوه از دست دادن دوستانش دستوپنجه نرم میکند. مادرش، فینری، بانوی فرماندار، با چالشهای استراتژیک و فشارهای سیاسی روبهروست و سعی دارد پسرش را از بیپروایی بازدارد. در آدوا، ساوین دن گلوکتا، سرمایهگذار و فعال اجتماعی، در دنیای صنعت و سرمایهگذاریهای پرریسک، با چالشهای طبقاتی و رقابتهای اقتصادی مواجه است. او با هوشمندی و گاهی بیرحمی، سهم خود را از پروژههای صنعتی و قدرت اجتماعی طلب میکند. در این میان، گروههایی چون شکنندگان و شورشیان نیز در حاشیهی جامعه برای عدالت و تغییر مبارزه میکنند. روایتهای کتاب، با نمایش نبردهای بیرونی و درونی شخصیتها، تصویری از جهانی در حال گذار ارائه میدهد؛ جایی که مرز میان قهرمان و ضدقهرمان، خیر و شر، و آرمان و واقعیت بهشدت مبهم است.
چرا باید کتاب اندکی نفرت را بخوانیم؟
اندکی نفرت با ترکیب عناصر فانتزی تاریک، سیاست، جنگ و انقلاب صنعتی، تجربهای متفاوت از داستانگویی چندلایه را ارائه میدهد. شخصیتهای کتاب، هرکدام با ضعفها، آرزوها و تناقضهای خود، تصویری زنده و ملموس از انسانهایی درگیر تغییرات بزرگ را شکل دادهاند. روایتهای موازی و زاویهدیدهای متنوع، امکان همذاتپنداری با طیف گستردهای از شخصیتها را فراهم میکند. این کتاب نهتنها به نبردهای حماسی و سیاستهای کلان میپردازد، بلکه دغدغههای فردی، اخلاقی و اجتماعی را نیز بهخوبی بازتاب میدهد. برای علاقهمندان به داستانهایی با فضای خاکستری، شخصیتهای پیچیده و دنیایی پر از تضاد و تحول، اندکی نفرت اثری قابلتوجه است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان ژانر فانتزی تاریک، دوستداران داستانهای چندلایه با شخصیتهای پیچیده، کسانی که به روایتهای سیاسی و اجتماعی در بستر داستانی علاقه دارند و افرادی که به دنبال تجربهی دنیایی پر از کشمکشهای اخلاقی و واقعگرایانه هستند پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب اندکی نفرت
«نعمت و لعنت ریکه ۱ .» لطف کرد و یک چشمش را گشود. باریکهای از درخشندگی نافذ که حال آدم را بههم میزد وارد چشمش شد. «برگرد.» ریکه زبانهٔ چوبی باریکی را که خیس از بزاق بود با زبان بیرون انداخت و با صدایی گرفته اولین واژهای را که به ذهنش رسید گفت: «گه بزنن.» «این هم دختر خودم!» ایسِرن ۲ کنارش چندک زد. گردنبندی ساختهشده از طلسمها و استخوانهای انگشت از گردنش آویزان بود و همان نیشخند کج و کولهای را بر لب داشت که شکاف میان دندانهایش را نشان میداد و اصلاً باعث نمیشد چهرهاش زیباتر شود. «چی دیدی؟» ریکه یک دستش را بلند کرد تا به سرش چنگ بزند. احساس میکرد اگر جمجمهاش را یکپارچه نگه ندارد، از هم میپاشد. سایههایی هنوز زیر پلکهایش میجنبیدند و سوسو میزدند و شبیه لکههای درخشانی بودند مثل وقتی به خورشید نگاه کرده باشی. «آدمایی رو دیدم که داشتن از یه برج بلند سقوط میکردن. چند ده نفر.» و از فکر برخورد آنها با زمین رو درهم کشید. «آدمایی رو دیدم که حلقآویز شده بودن. صف پشت صف از اونها رو دیدم.» و دل و رودهاش از به یاد آوردن جنازههایی که تاب میخوردند و پاهایی که آویزان بودند فشرده شد. «من یه... شاید یه نبردو دیدم. زیر سرختپه.» ایسرن فینفینی کرد و گفت: «شماله دیگه. برای دیدنِ از راه رسیدن جنگ جادو جنبل لازم نیست. دیگه چی دیدی؟» «آفریتو دیدم که داشت میسوخت.» هنوز هم تقریباً میتوانست بوی آن را احساس کند. دستش را به چشم چپش فشرد. احساس میکرد داغ است. داغ و سوزان. «دیگه چی؟» «یه گرگو دیدم که خورشیدو خورد. یه شیر هم گرگه رو خورد. بعد یه بره شیره رو خورد، بعدش هم یه جغد برههه رو خورد.» «حتماً جغد خیلی گندهای بوده.» «شاید هم برههه خیلی ریزهمیزه بود. حالا اینا یعنی چی؟» ایسرن درست مثل زمانهایی که میخواست حرف مهمی را بر زبان بیاورد نوک یک انگشتش را روی لبهای زخمیاش گذاشت. «من که هیچ نظری ندارم. شاید چرخ زمونه بالاخره بتونه از اسرار این مکاشفهها پردهبرداری کنه.»
حجم
۶۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۴۴ صفحه
حجم
۶۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۷۴۴ صفحه