دانلود و خرید کتاب زندگانی شاه عباس اول (نسخه کامل دو جلدی) نصرالله فلسفی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زندگانی شاه عباس اول (نسخه کامل دو جلدی)

کتاب زندگانی شاه عباس اول (نسخه کامل دو جلدی)

انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۴.۱از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زندگانی شاه عباس اول (نسخه کامل دو جلدی)

«زندگانی شاه عباس اول» نوشته نصرالله فلسفی(۱۳۶۰-۱۲۸۰)، تاریخ‌نگار و ادیب ایرانی است. در بخشی از پیشگفتار کتاب می‌خوانیم: شاه عباس جوانی باهوش و مدبر و جسور و قدرت‌جو و آهن‌دل و بی‌رحم و سخت‌کش بود. به دستیاری این صفات نیک و بد، در مدت کوتاهی مدعیان قدرت شاه و سران صاحب نفوذ قزلباش را از میان برداشت و چنانکه آرزوی ایرانیان بود، دست بسیاری از سرداران و حکام ترک‌نژاد را از فرمانروایی کوتاه کرد. استقلال سیاسی و وحدت ملی ایران، پس از انقراض دولت ساسانی، در حقیقت به همت این پادشاه بزرگ تجدید شد و دولت ایران به راهنمایی عقل و تدبیر او در سیاست داخلی و خارجی راه تازه‌ای پیش گرفت که مایه قدرت و بلندنامی و شهرت آن در سراسر جهان گردید. کشور پهناور و آبادان و آسوده و دولت نیرومند و نامدار و ثروتمندی که شاه عباس به‌وجود آورد، بی‌شک محصول استعداد ذاتی و نبوغ و حُسن سیاست و تدبیر و موقع‌شناسی و روشنفکری و جسارت و بی‌باکی شخص او بود. در سیاست داخلی قدرت شاه و حکومت مرکزی را برتر و لازم‌تر و گرامی‌تر از هر چیز می‌شمرد، تا آنجا که درین راه فرزندان عزیز خود را نیز، به خطا یا به‌حق، فدا کرد. در کار آباد کردن کشور هیچ‌گاه از ایجاد شهرهای تازه و ساختن راه‌ها و پل‌ها و کاروانسراها و مساجد و امثال آن فارغ نمی‌نشست. امنیت ایران و آسایش طبقات عامه در زمان او، کم‌نظیر بوده است. در سیاست خارجی نیز باید گفت که روابط سیاسی و تجاری ایران با کشورهای در حقیقت از زمان او آغاز شد.
شهرام مؤیدی
۱۳۹۸/۰۱/۱۷

از مطالعه این مجموعه خیلی لذت بردم گرچه به نظرم نیاز به ویراستاری مجدد دارد . در ضمن اگر تاریخهای هجری رو به شمسی برگردونید بهتر می شود .

ketabbaz
۱۳۹۹/۰۸/۳۰

هر ایرانی باید تاریخ کشورشو خونده باشه تا بدونه چی به این کشور گذشته.کتاب متن روونی داری.واقعا ارزش خوندن داره و من لذت بردم.تازه فهمیدم هیچی راجب حکومت صفویه نمیدونستم و زندگی شاه عباس.این کتاب درسته صفحات زیادی داره ولی

- بیشتر
Amirhossein
۱۳۹۵/۱۱/۱۲

قیمتش واقعا بالاست

سیما قربانی
۱۴۰۲/۰۹/۱۴

کتاب به صورت داستانی نیست و تحلیلی هست اگر تاریخ دوست دارید کتاب بسیار خوبیه

امیر کریمیان
۱۴۰۲/۰۱/۱۷

اصلا توصیه نمیکنم اهانت به تورک ها هست اگر سلجوقیان تورک مسلمان بد بودن چرا اسلام قبول کردین

کاش اختلاف سنی و شیعه از میان برمی‌خاست و رعایای ایران و عثمانی، به جای اینکه خون یکدیگر را بریزند، به راه دوستی و اتحاد می‌رفتند
منمشتعلعشقعلیمچکنم
میرداماد از شاه پیش افتاده بود و به سرعت می‌راند و شیخ بهایی از دنبال او آهسته حرکت می‌کرد. شاه عباس نخست خود را به میر رسانید و گفت: «شیخ آن‌قدر تن‌آسان و تنبل است که نمی‌تواند اسب براند و با ما همراهی کند.» میر جواب داد که: «شیخ تنبل و تن‌آسان نیست، و اگر از ما عقب مانده از آن جهت است که اسبش نمی‌تواند بار فضل و دانش او را تحمل کند و بدین سبب آهسته می‌آید.» پس از آن شاه عنان بازکشید و به شیخ بهایی نزدیک شد و بدو گفت: «می‌بینی که میر چگونه از بی‌ادبی و خودخواهی پیشاپیش ما اسب می‌راند و به ما توجهی نمی‌کند؟» شیخ جوابش داد که: «تند راندن وی از خودخواهی و بی‌ادبی نیست. اسبش چون مردی دانشمند و پرخرد را بر پشت دارد از نشاط و خوشحالی بر پای قرار نمی‌تواند گرفت، و بی‌اختیار به جولان درآمده و از ما پیش افتاده است!»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
به رشوه‌خواران و دزدان صاحب مقام رحم نمی‌کرد
منمشتعلعشقعلیمچکنم
هر وقت خبر می‌یافت که کاروانی در یکی از نقاط کشور گرفتار راهزنان شده است، فرمان می‌داد که غرامت اموال آن کاروان را از حاکم محل بگیرند و به همین سبب دزدی و راهزنی در زمان او بسیار کم شده بود
منمشتعلعشقعلیمچکنم
شبی به لباس روستاییان از دیوانخانه خارج شد و به بازار رفت. از یک دکان نانوایی نانی خرید و از دکان کبابی گوشت کباب شده‌ای گرفت و به کاخ شاهی بازگشت. در دیوانخانه امر کرد که ترازو آوردند و نان و گوشت را در حضور وی کشیدند. از نان پنجاه‌وهفت درهم و از گوشت چهل‌وسه درهم کم بود. شاه به چند تن از حاضران، که در کار نظم شهر و نرخ اجناس مسئول بودند، مخصوصآ به داروغه اصفهان، خشمگین شد، به طوری‌که می‌خواست شکم‌های ایشان را پاره کند. اما به شفاعت جمعی از بزرگان از گناه ایشان چشم پوشید... سپس فرمان داد تا در میدان اصفهان شبانه تنوری ساختند و سیخی بلند فراهم کردند. بامداد روز دیگر نانوا و کبابی را به دستور وی گرفتند و گرد شهر گرداندند. کسی پیشاپیش ایشان جار می‌زد که این نانوا و کبابی امروز به جرم کم‌فروشی در میدان شهر پخته و کباب خواهند شد. پس از آن خباز را در تنور افکندند و کبابی را به سیخ کشیدند، و آوازه این سیاست در تمام ایران منعکس شد و همه چنان از سیاست شاه عباس به هراس افتادند که از آن پس دیگر کسی با احکام او جرأت مخالفت نداشت...»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
گاه نیز برای اینکه عقیده مردم هر ولایت را درباره حکمران آنجا دریابد، نهانی از پایتخت به مرکز آن ولایت سفر می‌کرد و گمنام و ناشناس، در آن شهر از اشخاص مختلف درباره رفتار حاکم و وضع آن ولایت اطلاعات کافی می‌گرفت.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
عید اسفند: یکی از جهانگردان اروپایی می‌نویسد که ایرانیان روز پانزدهم فوریه (حدود ۲۵ بهمن‌ماه) را نیز عید می‌گیرند، و آن را عید اسفند می‌نامند. زیرا در این تاریخ گیاه معروف به اسفند از زمین می‌روید، و این نخستین گیاهی است که رسیدن بهار را نوید می‌دهد. در این روز و روز بعد از آن شهر را آیین می‌بندند و هنگام شب چراغ‌ها و مشعل‌های بسیار در دکان‌ها می‌افروزند و به شادی و نشاط مشغول می‌شوند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
قوای شاهی خود را به ایلغار، یعنی در کمال شتاب، به غوریان رسانند
منمشتعلعشقعلیمچکنم
مذهب شیعه به پشتیبانی شمشیر، مذهب رسمی ایران شد. از آن پس نیز، چنانکه پیش از این اشاره کردیم، در مدتی کمتر از ده سال بر سراسر ایران دست یافت و تمام مردم را به قبول مذهب شیعه مجبور کرد.
ketabbaz
مردم تبریز با آنکه به ظاهر از در اطاعت و مسالمت درآمده بودند، هنگام فرصت از کشتن سربازان ترک و غارت اموال ایشان غافل نمی‌نشستند و غالبآ شب‌ها راهی به درون قلعه یافته آنچه را که ترکان هنگام روز ساخته بودند ویران می‌کردند. عاقبت روزی خبر رسید که تبریزیان یکی از سرداران عثمانی را در حمامی کشته جسدش را به چاه افکنده‌اند. عثمان پاشا از این خبر به سختی برآشفت و فرمان قتل‌عام داد. یک روز از بام تا شام سربازان ترک مردم تبریز را از زن و مرد و کودک طعمه شمشیر ساختند و اموالشان را به یغما بردند. در پایان روز، که عثمان پاشا به وساطت خیراندیشان امر به ترک مردم‌کشی داد، شهر تبریز، که از آبادی و زیبایی در سراسر ایران مانند نداشت، به قبرستانی مرگبار مبدل شده بود.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
هرچند سال یک‌بار قسمتی از مالیات‌های دیوانی را به بهانه‌ای به مردم یک شهر یا تمام ایران می‌بخشید. مثلا در سال ۱۰۰۷ هجری چون بر ازبکان غلبه کرد، در حدود صد هزار تومان از مالیات مردم عراق، یعنی ولایات قزوین و قم و کاشان و اصفهان، را بخشید
منمشتعلعشقعلیمچکنم
هر گناهکاری اگر موفق می‌شد که خود را به درون دولتخانه اندازد، از هر گونه آسیبی درامان بود. ورود به کاخ شاهی نیز مانعی نداشت و هر کس می‌توانست به آزادی داخل شود.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
یکی از مجازات‌های شاه عباس نیز این بود که به دستور او پاهای محکوم را از پشت، در آنجا که ساق به کف پا می‌پیوندد، سوراخ می‌کردند و ریسمانی از آن می‌گذراندند و او را از درختی سرازیر می‌آویختند، چنانکه سر و شانه‌هایش به زمین ساییده می‌شد. سپس اگر اراده شاه بر مرگ وی قرار گرفته بود، آن‌قدر محکوم را بدین حال می‌گذاشتند تا از گرسنگی می‌مرد، یا شکمش را در آن حال می‌دریدند. در این صورت احشای او پیش از آنکه بمیرد بر صورتش می‌ریخت و آن بیچاره می‌کوشید که آن‌ها را دوباره در شکم جای کند! ولی اگر شاه او را می‌بخشید، پس از یک یا دو ساعت آزادش می‌کردند. پی‌یترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی می‌نویسد که در روز شنبه ۲۵ ماه اوت ۱۶۱۸ میلادی (چهارم رمضان ۱۰۲۷ هجری) شاه عباس دهقان بیچاره‌ای را به این مجازات محکوم کرد، به علت اینکه او در راه ناگهان پیش دویده و عریضه‌ای به شاه تقدیم کرده بود.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
یکی از مورخان دوره صفوی نیز می‌نویسد: «... غالبآ به اشراف و اعیانی که بی‌سرمایه و پریشان می‌شدند، وجوهی از خزانه به قرض می‌داد و بدین طریق از رواج بازار رباخواران جلوگیری می‌کرد، و گاه این قروض را می‌بخشید.»
منمشتعلعشقعلیمچکنم
شاه عباس به قدری با بیگانگان خوش‌رفتاری می‌کرد که تقریبآ همه ایشان در سفرنامه‌های خود از او به نیکی یاد کرده و نقایص اخلاقی وی را در برابر صفات پسندیده و محسنات ذاتی‌اش ناچیز شمرده‌اند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
شاه عباس در سال ۱۰۱۰ هجری، بنابر نذری که کرده بود، از اصفهان پیاده به مشهد سفر کرد و در آن شهر دستور داد ساختمان‌های آستانه رضوی را، که به علت حملات پادشاهان ازبک ویران گشته و نفایس و ذخایر آن‌ها به غارت رفته بود، تعمیر و زینت کنند. در همان حال به علیرضای عباسی دستور داد که آیاتی از قرآن و اشعاری متناسب با آن مکان مقدس بر الواحی زرین بنگارد و زرگران زبردست آن الواح را با گل و بوته‌ها و نقوش زیبا بیارایند و گرد ضریح و صندوق حضرت رضا نصب کنند. علیرضا فرمان شاه را در مدت دو سال انجام داد و الواح زیبایی، که به‌وسیله استاد مست‌علی زرگر ساخته و به خطوط وی آراسته شده بود، بر ضریح و صندوق آن حضرت نصب شد
منمشتعلعشقعلیمچکنم
گویند در آن اوان که شاه عباس پیاده به مشهد آمد، با تراب گفت که از پیادگی رنجورم. او پاسخ داد که این دنائت طبع توست. چه این امامی که برای او راه می‌پیمایی اگر به حق پیوسته، چرا در نشیب‌لاخ مشهدش می‌جویی، و اگر به حق نپیوسته از او چه توقع داری. امام زنده را دریاب. شاه پرسید که امام زنده کجاست؟ تراب گفت که من! جواب داد که تو را به بندوق (تفنگ) می‌زنم، اگر بندوق به تو کار نکند، به تو بگروم. تراب پاسخ داد که امام رضای شما به دانه انگوری مرده است، من از گلوله بندوق چسان زیم؟ سرانجام به ضرب گلوله بندوق شاه درگذشت. کمال چون اظهار هم آیینی کرد او را نیز به تراب ملحق ساخت
شهرام مؤیدی
سربازی به دستیاری نویسنده‌ای به شاه عباس نامه‌ای نوشت، و در آن، پس از شرح دادن خدمات گوناگون خود در جنگ‌های متعدد، درخواست کرد که در برابر آن همه خدمت او را مستمری یا حقوقی عطا کند. شاه سرباز را احضار کرد و فرمان داد به چوبش بستند و آن‌قدر او را زدند تا مرد. سپس نویسنده نامه او را هم به حضور خواست، و گرچه هیچ گناهی نداشت، دستور داد به بهانه اینکه خطش بد بوده است، دستش را ببرند.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
پنجاه هزار مرد جنگی از لشکر خود برگزید و ایشان را با سرداری چند مأمور کرد که شبانگاه بر اردوی سپهسالار ایران بتازند و آن سپاه را از میان بردارند و راه را بر لشکر ترک باز کنند. در میان سپاه ترک مردی بود علی‌بیگ نام، که ترکان در کودکی به اسیری گرفته بودند. دوران جوانی این مرد در خاک دشمن گذشته بود، ولی هنوز آتش عشق وطن در دلش زبانه می‌کشید. علی‌بیگ چون از قصد ترکان آگاه شد، قلبش تپیدن گرفت. دشمن می‌خواست گروهی از مدافعان وطنش را به نامردی بکشد و با این کشتار ناجوانمردانه بر ایران دست یابد. مصمم شد که پیش از سپاه ترک خود را به اردوی قرچقای‌خان رساند و او را از شبیخون دشمن آگاه سازد. همین که لشکر ترک به راه افتاد، علی‌بیگ مهمیز بر اسب زد و به دستیاری شب از دیگران پیشی گرفت، و چهار فرسنگ، راه را، که میان دشمن و دوست فاصله بود، با شتاب تمام به پایان برد. هنوز چند ساعتی به صبح مانده بود که علی‌بیگ به اردوی سپهسالار رسید.
منمشتعلعشقعلیمچکنم
مقصودبیگ نیز مقصود شاه را دریافت و در شب همان روز، که شب جمعه سلخ رجب سال ۱۰۲۴ هجری قمری بود، به در خانه میر رفت و او را به خانه خود دعوت کرد. میرابراهیم پسر میر نیز می‌خواست با پدر همراه شود، ولی مقصودبیگ نگذاشت. در راه چون به کوچه تاریک خلوتی رسیدند، جمعی از اوباش ناگهان بر سر میر ریختند و او را قطعه قطعه کردند
منمشتعلعشقعلیمچکنم

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰۰ صفحه

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۰۰ صفحه

قیمت:
۲۶۶,۰۰۰
تومان