تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب هزارتو
معرفی کتاب هزارتو
کتاب الکترونیکی «هزارتو» نوشتهٔ دیوید لیندسی ـ آبیر و با ترجمهٔ محمدرضا طیبی، توسط نشر قطره منتشر شده است. این نمایشنامهٔ معاصر، در دستهٔ تئاتر و ادبیات نمایشی قرار میگیرد و به زندگی خانوادهای آمریکایی میپردازد که با فقدان و سوگواری دستوپنجه نرم میکنند. روایت کتاب حول محور روابط خانوادگی، اندوه، و تلاش برای بازسازی زندگی پس از یک حادثهٔ تلخ شکل گرفته است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هزارتو
در «هزارتو»، دیوید لیندسی ـ آبیر داستانی را در قالب نمایشنامه روایت کرده است که در فضای امروز آمریکا و در شهری کوچک به نام لارشمونت، نیویورک، رخ میدهد. این اثر با تمرکز بر یک خانوادهٔ متوسط، به بررسی تأثیرات فقدان فرزند بر والدین و اطرافیان میپردازد. ساختار کتاب مبتنی بر دیالوگهای زنده و صحنههای پیدرپی است که هرکدام بخشی از زندگی روزمره و بحرانهای عاطفی شخصیتها را آشکار میکنند. نمایشنامه با زبانی صریح و بیپرده، روابط میان اعضای خانواده، دوستان و حتی غریبهها را به تصویر میکشد و از خلال گفتوگوها، لایههای پنهان اندوه، خشم، احساس گناه و امید را بیرون میکشد. این کتاب نمونهای از آثار معاصر ادبیات نمایشی است که با رویکردی واقعگرایانه، به مسائل روانی و اجتماعی میپردازد و خواننده را به قلب تجربهٔ سوگواری و بازسازی زندگی پس از فقدان میبرد.
خلاصه کتاب هزارتو
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «هزارتو» با زندگی خانوادهٔ کوربت آغاز میشود؛ بکا و هووی، زن و شوهری که پس از مرگ پسر چهارسالهشان، دنی، در یک حادثهٔ تصادف، با اندوه و خلأ بزرگی روبهرو هستند. روایت با صحنههایی از زندگی روزمرهٔ این خانواده و اطرافیانشان، بهویژه ایزی (خواهر بکا) و نت (مادر بکا)، پیش میرود. هرکدام از شخصیتها بهنوعی با فقدان و سوگواری دستوپنجه نرم میکنند: بکا تلاش میکند با جمعآوری وسایل دنی و تغییر محیط خانه، اندوه خود را مدیریت کند؛ هووی به خاطرات و نشانههای پسرش چنگ میزند و نمیخواهد چیزی را از دست بدهد؛ ایزی با حاملگی ناخواسته و روابط پرتنشش، سعی دارد معنای جدیدی برای زندگی پیدا کند؛ و نت، مادر خانواده، با مقایسهٔ فقدان نوه و پسرش، به دنبال راهی برای آرامش است. در طول نمایشنامه، اختلافات و سوءتفاهمها میان اعضای خانواده شدت میگیرد. هرکدام راهی متفاوت برای کنار آمدن با غم انتخاب میکنند: بکا از گروههای حمایتی دوری میکند و به دنبال راهی برای فراموشی است، درحالیکه هووی به این گروهها پناه میبرد و به دنبال حفظ خاطرات است. ورود جیسون، نوجوانی که بهنوعی در حادثهٔ مرگ دنی نقش داشته، تنشها را افزایش میدهد و خانواده را با پرسشهای تازهای دربارهٔ بخشش، گناه و رهایی روبهرو میکند. داستان بدون ارائهٔ راهحل قطعی، بر پیچیدگیهای سوگواری و تلاش برای بازسازی زندگی پس از یک فقدان بزرگ تمرکز دارد.
چرا باید کتاب هزارتو را بخوانیم؟
«هزارتو» با پرداختن به موضوع سوگواری و فقدان، تجربهای انسانی و ملموس را به تصویر میکشد که بسیاری از خوانندگان میتوانند با آن همذاتپنداری کنند. این نمایشنامه با دیالوگهای دقیق و شخصیتپردازی عمیق، نشان میدهد که اندوه و بازسازی زندگی پس از یک حادثهٔ تلخ، فرایندی پیچیده و چندلایه است. اثر حاضر، نهتنها به احساسات و واکنشهای مختلف اعضای خانواده میپردازد، بلکه به موضوعاتی چون بخشش، احساس گناه، و معنای ادامهدادن زندگی نیز وارد میشود. مطالعهٔ این کتاب فرصتی برای تأمل دربارهٔ روابط خانوادگی، تابآوری و مواجهه با بحرانهای عاطفی فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به نمایشنامههای معاصر، دوستداران ادبیات روانشناختی و کسانی که دغدغهٔ سوگواری، فقدان و روابط خانوادگی را دارند، مناسب است. همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران رشتههای تئاتر، روانشناسی و مطالعات خانواده، منبعی ارزشمند بهشمار میآید.
بخشی از کتاب هزارتو
«بکا: داری از چی حرف میزنی؟ ایزی: اون رفت. از خونهٔ اوگی. اونها دیگه باهم نیستن. بکا: (گیج، برمیگردد.) ببخشید... تو این آدمها رو میشناسی؟ ایزی: اوگی رو آره. دربارهٔ دوستدخترش فقط چیزهایی شنیده بودم. مکث. بکا: تو چیکار کردی، ایزی؟ ایزی: منظورت چیه؟ بکا: اون زن. با اون زن چیکار کردی؟ ایزی: بهت گفتم که، زدمش. بکا: قبلاز اون. ایزی: هیچی. اولینبار بود میدیدمش. بکا: مردم بیدلیل نمیآن سرت داد بزنن. ایزی: معلومه که میزنن. باید بیشتر بیرون وقت بگذرونی. بکا: با پسره رابطه داشتی؟ این پسره، اوگی، اسمش هرچی هست؛ باهاش رابطه داشتی، درسته؟ مکث. ایزی: میخوای از این صحبتها به چی برسی؟ بکا: خدای من، ایز. تو ماجرا رو جوری تعریف میکنی که انگار رهگذر بیگناهی بودی. میگی نمیدونستی این زنه کیه... ایزی: نمیدونستم! بکا: تو با دوستپسرش رابطه داشتی! ایزی: این هیچ ربطی به ماجرا نداره. بکا: واقعاً نداره؟ ایزی: رابطهٔ اونها مدتها پیش تموم شده بود. اونها فقط بهخاطر وضعیت اجارهشون باهم زندگی میکردن. برای دختره اصلاً مهم نبود پسره چیکار میکنه. بکا: پس چرا اومد وسط میخونهٔ شلوغ مزاحمت شد؟ ایزی: چون دیوونهست! (مکث) و اوگی بهش گفته بود که من حاملهم. بکا: چرا اون باید...؟ (وسط جمله متوقف میشود. سپس میفهمد...) اوه، خدای من، ایزی. ایزی: میدونم، باشه؟»
حجم
۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۷۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه