تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب منم، میرزارضا
معرفی کتاب منم، میرزارضا
نمایشنامهٔ «منم، میرزارضا» اثر یدالله آقاعباسی، توسط نشر قطره منتشر شده است. این نمایشنامه در قالب دوازده صحنه، روایتی چندلایه از زندگی و ذهنیت میرزارضا کرمانی، قاتل ناصرالدینشاه قاجار، ارائه میدهد. اثر حاضر با بهرهگیری از عناصر تئاتر ایرانی و تعزیه، به بازخوانی یکی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران میپردازد و شخصیتها و فضاهای متعددی را در هم میآمیزد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب منم، میرزارضا
«منم، میرزارضا» نوشتهٔ یدالله آقاعباسی، یک نمایشنامهٔ ایرانی است که با ساختاری نوآورانه و دوپاره، به روایت ماجرای قتل ناصرالدینشاه و ذهنیات میرزارضا کرمانی میپردازد. این نمایشنامه در قالب دوازده صحنه نوشته شده و دو فضای کاملاً متفاوت را به موازات هم پیش میبرد: بخشی از نمایش در پشتصحنهٔ گروهی از نمایشگران میگذرد که در حضور نایبالسلطنه و درباریان، تعزیهای دربارهٔ قتل شاه را تمرین میکنند؛ این بخش با لحنی گروتسک و اغراقآمیز، فضای طنز تلخی را به تصویر میکشد. بخش دیگر، در ذهن میرزارضا و در شب پیش از اعدام او رخ میدهد؛ جایی که او با خود و خاطراتش، با مستنطق و دیگر شخصیتهای ذهنی، به گفتوگو مینشیند و گذشتهٔ خود را مرور میکند. این دو روایت بهشکل موازی تا پایان نمایش پیش میروند و درهمتنیدگی واقعیت و خیال، گذشته و حال، نمایش و زندگی را به نمایش میگذارند. اثر حاضر نهتنها به واقعهٔ تاریخی قتل شاه میپردازد، بلکه به لایههای روانی، اجتماعی و سیاسی شخصیت میرزارضا و جامعهٔ زمانهٔ او نیز توجه دارد. قالب نمایشنامه و استفاده از زبان محاورهای و منظوم، به اثر حالوهوایی خاص و چندصدایی بخشیده است.
خلاصه کتاب منم، میرزارضا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! نمایشنامه با صحنهای آغاز میشود که شبیه میرزارضا، با پوشش زنانه و اسلحهای مخفی، شاه را هدف قرار میدهد و شلیک میکند؛ این تصویر، همزمان آغازگر روایت تاریخی و ورود به ذهن آشفتهٔ میرزارضا است. در بخشهایی از نمایش، گروهی از بازیگران در حضور نایبالسلطنه و درباریان، تعزیهای دربارهٔ قتل شاه را تمرین میکنند. این تمرینها با شوخی، اغراق و نقدهای طنزآمیز به ساختار قدرت و نمایشهای رسمی همراه است و فضای گروتسک و انتقادی را شکل میدهد. در بخش دیگر، میرزارضا در سلول بازداشتگاه، شب پیش از اعدام، با مستنطق و «دیگری» (که بخشی از ذهن و وجدان اوست) به گفتوگو مینشیند. او خاطرات کودکی، رنجهای زندگی، فقر، ظلم و ناکامیهایش را مرور میکند و بارها خود را بازجویی و محاکمه میکند. میرزارضا در این گفتوگوها، از انگیزههای قتل شاه، نقش سیدجمال، شورشهای کرمان و تهران، و سرنوشت تلخ خود و مردم سخن میگوید. او بارها میان احساس گناه، تردید، خشم و آرزوی رهایی در نوسان است و در نهایت، با خود و سرنوشتش روبهرو میشود. در پایان، دو روایت نمایشگران و ذهن میرزارضا به هم میرسند؛ نمایشگران همچنان درگیر تمرین و اصلاح متن تعزیهاند و میرزارضا در آستانهٔ اعدام، با «دیگری» وداع میکند و به آرامشی نسبی دست مییابد. نمایشنامه، با تلفیق واقعیت تاریخی و ذهنیت فردی، تصویری چندلایه از یک واقعهٔ مهم و شخصیت محوری آن ارائه میدهد.
چرا باید کتاب منم، میرزارضا را بخوانیم؟
این نمایشنامه با ساختاری دوگانه و تلفیق روایت تاریخی و ذهنی، تجربهای متفاوت از خواندن یک متن نمایشی ایرانی را رقم میزند. «منم، میرزارضا» نهتنها به واقعهٔ قتل ناصرالدینشاه میپردازد، بلکه با ورود به ذهن و خاطرات میرزارضا کرمانی، لایههای پیچیدهای از روان انسان، جامعهٔ قاجاری و مناسبات قدرت را آشکار میکند. استفاده از زبان تعزیه، طنز تلخ و گروتسک، و بازنمایی تمرین یک نمایش در حضور درباریان، به اثر ابعادی چندگانه و انتقادی بخشیده است. این کتاب فرصتی برای مواجهه با تاریخ، تئاتر و روان انسان در بستری هنرمندانه فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این نمایشنامه برای علاقهمندان به تئاتر و ادبیات نمایشی، پژوهشگران تاریخ معاصر ایران، و کسانی که دغدغهٔ بررسی لایههای روانی و اجتماعی شخصیتهای تاریخی را دارند، مناسب است. همچنین برای دانشجویان رشتههای هنرهای نمایشی و مطالعات فرهنگی، اثری قابل توجه بهشمار میآید.
بخشی از کتاب منم، میرزارضا
«رضا: تاریکی، تاریکی، تاریکی! دیگری: با تو حرف میزند تاریکی! با تو میآمیزد تاریکی! از تو عبور میکند تاریکی! زمین سرد میشود، آسمان سیاه، در تاریکی! در تو نعره میزند تاریکی! سکوت میکنی، هجوم میآورد تاریکی! هجوم میآورد، سکوت میکنی، تاریکی! نور بر رضا و دیگری میتابد. رضا: نمیخوام با من حرف بزنی. (فریاد میزند.) میرم سرِ دار و نمیشناسمت. نه، نمیشناسمت. توی اونهمه مصیبت کجا بودی که حالا استنطاق میکنی؟ چرا حرف نمیزدی؟ دیگری: میگفتم، همیشه. رضا: میگفتی؟ بله، میگفتی! صدام بودی هم به هیشکی نمیرسیدی. دیگری: صدا؟ رضا: صدا. وقتی خیلی بچه بودم... دیگری: میدونم. رضا: گوش کن! دیگری: میدونم. خواب دیدی. رضا: کنار مادرم نشسته بودم. دیگری: که چی؟ رضا: چی که چی؟ دیگری: که زیرزمین بود. سردابه بود. مادرت خوابیده بود. نفس نمیکشید. رضا: من فکر میکردم نمیکشید. چراغ رو بردم جلو. گوش دادم. دیگری: گوش دادی. رضا: به صدای نفسهاش گوش دادم. دیگری: از دور صدای سگ میاومد. (از دور صدای سگ میآید.) رضا: بعد دیدم از پلههای سردابه یه مشت آدمِ سیاهپوش، بیصدا، دارن میآن پایین. مادر بلند شد. من... دیگری: صدات درنمیاومد. رضا: (میماند. به او نگاه میکند.) صدام؟ دیگری: اونها دورش رو گرفتن و باهم رفتین بالا. رضا: به همون نرمی که اومده بودن. میخواستم فریاد بزنم. دیگری: صدا نمیاومد... میدونی چرا؟»
حجم
۲۰۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۲۰۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه