دانلود و خرید کتاب زنی با زنبیل فرخنده آقائی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب زنی با زنبیل اثر فرخنده آقائی

کتاب زنی با زنبیل

امتیاز:
۳.۳از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنی با زنبیل

«زنی با زنبیل» نوشته فرخنده آقائی(-۱۳۳۵)، نویسنده معاصر است. این کتاب دربردارنده داستان‌های کوتاه با محوریت زن در جامعه امروز ایران است. در یکی از داستان‌های این کتاب به نام «خودکشی» می‌خوانیم: مه لقا زنگ زد. از این ور و اون ور حرف زد. بعد گفت: «تلفن انسی رو داری؟» گفتم: «آره.» گفت: «بهش زنگ نزن.» گفتم: «چرا؟ مگه مرده؟» گفت: «آره خودکشی کرده. فردا مسجد ختم گذاشتن.» گفتم: «چند شب پیش به من زنگ زد.» اون شب بعد از مدتها خواهرها و برادرهام و بچه‌ها شون جمع شده بودن خونه من. ساعت نُه شب بود. داشتن سفره پهن می‌کردن. من توی آشپزخونه دستم بند بود. شام فسنجون با گوشت قلقلی پخته بودم. تلفن هی زنگ می‌زد هی قطع می‌شد. خواستم جواب ندم. دیدم نمی‌شه. جواب دادم. انسی بود. گفت: «می‌خوام ببینمت.» گفتم: «این وقت شب؟ باشه برای بعد. الآن باید غذا بکشم، مهمون دارم.» گفت: «بذار باهات حرف بزنم. می‌خوام خودکشی کنم.» چند بارتا حالا این حرفو زده بود. گفتم: «از این خیالات بیا بیرون. چیزی نیست، می‌گذره.» گفت: «حالم خیلی بده.» گفتم: «به خودت تلقین نکن. بلند شو یه کم راه برو. حموم کن. لاک بزن. واسه خودت آواز بخون برقص. من باید برم.»

نظرات کاربران

سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۳/۳۱

کتاب شانزدهم برنامه مطالعه از طرح خوب کتابخانه همگانی کتاب، مجموعه داستان های کوتاهی هستش در مورد زنان و مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم می کنند مشکلاتی نظیر : طلاق، خودکشی، ازدواج با مرد سن بالا، اعتیاد شوهر و

- بیشتر
نام
۱۳۹۸/۰۶/۰۷

بعضی داستاناش خوشم اومد شبیه زندگی واقعی بود لحن داستان قدیمی بود واز کلمه ننه خیلی استفاده کرده بود وداستانش قدیمی بود درکل خوب بود

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۵)
من اگه از کسی دلخور بشم بهش هیچی نمی‌گم فقط محلش نمی‌ذارم از صد تا فحش بدتره.
سیّد جواد
زندگی شاید یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می‌گذرد.
سیّد جواد
گفت: «حالم خیلی بده.» گفتم: «به خودت تلقین نکن. بلند شو یه کم راه برو. حموم کن. لاک بزن. واسه خودت آواز بخون برقص. من باید برم.»
سیّد جواد
صبح زود خاله حالش بد شده بود. گفته بود: «من حالم خوش نیست.» شوهرش گفته بود: «تو که همیشه حالت خوش نیست.»
سیّد جواد
بابام ولایتو دوست داشت. اما نمی‌دونم چه سِری بود ما می‌رفتیم اونجا بابام به هوای خرید دواجات می‌اومد تهرون. ما می‌اومدیم تهرون بابام می‌رفت ولایت.
سیّد جواد
هر موقع پسرعمو دستش می‌لرزید که قمه بزنه، برادرش مراد براش قمه می‌زد. قبل از اون هم تا وقتی پدرش زنده بود اون براش قمه می‌زد. می‌گفت: «صواب داره.»
سیّد جواد
گفت: «باید بری دکتر.» گفتم: «هفت تا بچه زاییدم یه دکتر منو ندید.»
سیّد جواد
یه مشت تخمه کدو یا تخمه چاپنی میارم این‌جا می‌خورم.
سیّد جواد
زن داداشم گفت: «بچه‌های منو نگه دار صواب داره.»
سیّد جواد
گفت: «صواب داره. من زن مرده چقدر غذای حاضری سق بزنم.»
سیّد جواد

حجم

۹۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

حجم

۹۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

قیمت:
۳۱,۵۰۰
تومان