کتاب در قند هندوانه
معرفی کتاب در قند هندوانه
کتاب در قند هندوانه نوشتهٔ ریچارد براتیگان و ترجمهٔ مهدی نوید است. نشر چشمه این رمان معاصر آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب در قند هندوانه
کتاب در قند هندوانه، یکی از آثار مشهور ریچارد براتیگان است. او در این رمان جامعهای را وصف میکند که در واقع یک دهکدهٔ جهانی است که در مرحلهٔ پیشاصنعتی قرار دارد. این رمان را کتابی عجیب با شخصیتهای عجیبتر و حوادث و ماجراهایی از آن هم عجیبتر توصیف کردهاند. رمان در یک اتوپیای ناشناس و نادیده میگذرد به نام «آیدث» (iDeath)؛ اسمی که معنا و مفهومی برای خواننده ندارد. در این مکان همهچیز از جنس قند هندوانه است و البته از چوبِ کاج و سنگهایی که از دوردستها آمدهاند، در ساختن چیزها استفاده شده است؛ دنیایی یکنواخت، ساکت و بیغلوغش و عاری از هر نوع دانش و آگاهی و شناخت. همهٔ آدمها در یک سادگی روستایی و بیخبری و رضایت کامل از زندگی و جهان غوطهورند و آنهایی هم که ناراضیاند و یا به آگاهی و شعوری فراتر از iDeath دست مییابند، مرتد شناخته میشوند و هیچکس دوستشان ندارد و در نهایت خودشان نیز دیگر تاب و تحمل آنجا را نخواهند داشت و دست به خودکشی میزنند.
inBoil و دارودستهاش iDeath را رها میکنند و میروند در کارگاه فراموششده زندگی میکنند. همچنین مارگریت که علاقمند به کشف حقایق و ناشناختهها و فراموش شدهها است، به همین شکل مرتد اعلام میشوند و نهایتاً به استقبال مرگ میروند. گفته شده است که مواردی که در رمان در قند هندوانه مطرح میشود، نمایانگر آرمانها و تصورات نسلی است که در واکنش به جنگ و قیام و سیاستهای امپریالیستی آمریکا به طبیعت سادگی و عشق گرایش داشت. این نسل گمان میکرد با پشتِپازدن به دستاوردهای صنعتی، رفاه و طبقهٔ متوسط شهری و رویآوردن به یک زندگی روستایی میتواند به راهی جز راه پدران خود بروند و خوشبختی را از این راه به دست آورد.
خواندن کتاب در قند هندوانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ریچارد براتیگان
ریچارد براتیگان در ۳۰ ژانویهٔ ۱۹۳۵ در واشنگتن آمریکا به دنیا آمد و همانجا رشد کرد تا زمانی که روزهای مأیوسکنندهٔ جنگ جهانی دوم باعث شد تا به شهرهای دیگری مثل اورگان و یوجین برود. یکی از وقایع تأثیرگذار در زندگی ریچارد وقتی اتفاق افتاد که او هنوز متولد نشده بود. مادر و پدر او از یکدیگر جدا شدند و کمی بعد مادرش متوجه شد که باردار است. پدر او هیچگاه نفهمید که پسری به نام ریچارد دارد. ریچارد براتیگان در چنین شرایطی رشد کرد و تجربیات او از زندگی آنقدر سهمگین بود که او در نوجوانی در شهر اورگان مرتکب جرمی (خردکردن شیشههای پاسگاه پلیس با پرتاب خردهسنگ) شد. بعد از دستگیری بهدلیل خلقوخوی ناآرامش به آسایشگاه روانی فرستاده شد. پزشکان پارانویا و شیزوفرنی را در او تشخیص دادند. ریچارد بهمدت ۲ ماه در آسایشگاه بستری بود و روند درمان او به شکلی پیش رفت که چندینبار به او شوک الکتریکی داده شد. کمی بعد از اینکه از آسایشگاه مرخص شد، به سانفرانسیسکو نقلمکان کرد؛ جایی که دور خودش را با نویسندگان، شاعرها و ترانهسراهای همنسل خود مثل رابرت دانکن، لارنس فرلینگتی، مایکل مککلور و... پر کرد. علیرغم وضعیت مالی بیثباتی که ریچارد داشت، دیگر خودش هم خوب میدانست که یک نویسنده است و علاوه بر کارهای معمول (مثل پیشخدمتی در کافه) وقت زیادی را به نوشتن اختصاص میداد.
آثار ریچارد براتیگان از سال ۱۹۵۷ یعنی از ۲۱سالگی او یکی پس از دیگری منتشر شدند. شعر ۲۶ خطی «بازگشت رودخانهها» (۱۹۵۷)، مجموعه اشعار «اتواستاپزن گالیله» (۱۹۵۸)، مجموعهای شامل ۲۴ شعر به نام «چای مرمر» (۱۹۵۹) و چند مجموعه شعر دیگر با نامهای خلاقانه و جالب از ریچارد براتیگان منتشر شدند. کمی بعد براتیگان اولین رمانش را خلق کرد. این رمان «ژنرال جنوبی اهل بیگسور» نام داشت و در سال ۱۹۶۴ منتشر شد. سال ۱۹۶۷ نوبت به انتشار رمانی رسید که اسم ریچارد براتیگان را بهعنوان نویسندهْ حسابی بر سر زبانها انداخت و شهرت او را چندین و چند برابر کرد. «صید ماهی قزلآلا در آمریکا» دومین اثر داستانی ریچارد بود که حتی بهعقیدهٔ برخی از منتقدین این اثر شاهکاری است که توسط براتیگان خلق شده است. این کتاب یک رمان معمولی نبود که خواننده بهراحتی بتواند خط سیر داستان را مشخص کند. میتوان گفت که مجموعهای از خاطراتی است که بهشکلی مقطع و برهمریخته روایت میشوند. نویسنده با این رمان عجیبوغریب نقدهای طنازانه و هنرمندانهای را به جامعه و فرهنگ آمریکایی وارد میکند.
از زمان انتشار «صید ماهی قزلآلا» به بعد بود که سبک نوشتاری براتیگان، وقایع خندهدار و کابوسواری که او در نوشتههایش میساخت و همچنین سورئالیسمی که فقط مختص خودش بود، باعث شد تا بهعنوان یک نویسنده شناخته شود. تااینکه براتیگان شاهکاری دیگر را رو کرد و اثر داستانی «در قند هندوانه» را نوشت و در سال ۱۹۶۸ راهی بازار نشر کرد. در جهان این داستان یک تمدنْ فروریخته و حالا قرار است که تمدنی دیگر ساخته شود. جهان این داستان هیچ شباهتی به دنیای واقعی ما ندارد. خورشید هر روز به رنگی درمیآید، هندوانههایی با اشکال مختلف تولید میشوند و همهچیز از ابتدا از قند هندوانه درست شده است. اگرچه ریچارد براتیگان همچنان یک نویسنده و ترانهسرای محبوب، خلاق و پرفروش بود، اما شهرت و فروش کتابهای ریچارد براتیگان آرامآرام فروکش کرده بود. طبق گفتههای دختر ریچارد در کتاب خاطراتش، ریچارد از ۱۰ سال قبل میدانست که قدمبهقدم بهسمت مرگ پیش میرود. کتاب «پس باد همهچیز را نخواهد برد» تبدیل به آخرین اثر براتیگان شد و یکی - دو سال قبل از مرگ او (یعنی در سال ۱۹۸۲) منتشر شد. او در این داستان یک جهان خیالی را بر اساس وقایع واقعی خلق کرد. جنگ جهانی دوم، سختیها، ترسها و خشمی که از دوران کودکی و نوجوانی در ریچارد باقی مانده بود، همگی به اشکال مختلف در این کتاب بازسازی شدند و سروشکلی وهمی پیدا کردند. راوی داستان هرازگاهی کودکی ۵ساله میشود و آرامآرام رشد میکند و بعد بهشکل مردی جاافتاده و ۴۰ساله روایت داستان را بر عهده میگیرد و دقایقی بعد دوباره کودک است که فرمان هدایت داستان را در دست گرفته است.
۵ اثر آخر ریچارد براتیگان با فروشی کمجان روبهرو شده بودند. او وقتی نتوانست برای رمان آخرش ناشری پیدا کند، در ۲۵ اکتبر ۱۹۸۴ تصمیم گرفت تا با اسلحهای شکاری خودش را از پا دربیاورد؛ پس چنین کرد.
بخشی از کتاب در قند هندوانه
«بدنِ مارگریت از درختِ سیب جلوِ کلبهاش آویزان بود و در باد تکان میخورد. گردنش در زاویهٔ بدی قرار گرفته بود و رنگِ صورتش جوری بود که معلوم بود مرده است.
فرد از درخت بالا رفت و درحالیکه روسری را با چاقوی تاشویش میبرید من و برادرِ مارگریت جسدش را بهآرامی پایین آوردیم. بعد برادرِ مارگریت جسد را برداشت و به داخلِ کلبه برد و روی تخت خواباند.
ما همانجا ایستادیم.
فرد گفت «بذار به iDEATH ببریمش. اون متعلق به اونجاست.»
از وقتی که خبرِ مرگِ خواهرش را به او گفته بودیم، اولینباری بود که تسکینیافته بهنظر میرسید.
به سمتِ صندوقِ بزرگی در کنارِ پنجره رفت و گردنبندی را از آن بیرون آورد که قزلآلای فلزیِ کوچکی به آن حلقه زده بود. سرِ خواهرش را بلند کرد و قلابِ گردنبند را بست. موهای مارگریت را شانه کرد و از روی چشمانش کنار زد.
بعد جسدش را در یک روتختی پیچید. iDEATH در شکلهای گوناگون و در واپسین شکلش در روتختی قلاببافی شده بود. یکی از پاهای مارگریت بیرون زده بود. انگشتهای پایش سرد و بیحرکت مینمود.»
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
حجم
۱۱۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۸۶ صفحه
نظرات کاربران
این اثر یک شاهکاره. مترجم هم خیلی خوبه. من شخصا هیچ رمانی شبیه به این در عمرم نخوندم. به همین خاطر پیش فرض هاتون رو در مورد رمان و روایت موقع خواندن این کار باید موقتا بگذارید کنار. براتیگان در این
کتابی آشفته و بی معنی بود. حیف وقت و انرژی
این کتاب بنظرم بهترین کتاب براتیگان هست کتابی بشدت نمادین با ظرافت ادبی و داستانی فوق العاده شاید این کتاب برای افرادی که دنبال خط روایت داستانی عادی باشن و نماد زیادی نداشته باشن مناسب نباشه ابهام و نمادهای موجود در این