دانلود و خرید کتاب آنها رودیارد کیپلینگ ترجمه مرضیه خسروی

معرفی کتاب آنها

«آنها» در بردارنده ۳ داستان کوتاه از رودیارد کیپلینگ(۱۹۳۶-۱۸۶۵)، نویسنده انگلیسی برنده جایزه نوبل ادبیات است. در بریده‌ای از داستان «آنها» می‌خوانیم: « همان‌طور که تپه‌های جنگلی به من نزدیک‌تر می‌شدند، من از اتومبیل پیاده شدم تا به جلگه‌ی بزرگی که سر مدورش نشانه‌یی از پنجاه مایل مسیر در سراسر مناطق پایین دست است، نگاهی بیاندازم. متوجه شدم که وضعیت ییلاق می‌خواهد مرا به سوی جاده‌ی غربی که به سمت پایین می‌رود، هدایت کند، اما من به نقاب‌های فریب‌دهنده‌ی جنگل، اجازه‌ی گمراه‌کردن‌ام را ندادم. بازگشت سریع در ابتدا مرا به منطقه‌ی سرسبز غوطه‌ور در نور خورشید فرو برد، سپس به یک تونل تاریک – جایی‌که برگ‌های فروریخته‌ی سال گذشته زیر لاستیک‌های من زمزمه می‌کردند و کشمکشی داشتند- رسیدم. درختان تنومند فندق که در بالای سر دیده می‌شد، دست‌کم دو دهه‌یی بود که بریده نشده بودند و همین‌طور هیچ تبری به درختان بلوط خزه‌بسته و راش‌هایی که بالاتر از آن‌ها رشد کرده بودند، کمک نکرده بود. وقتی به سرازیری رسیدم، ماشین را خاموش کردم و روی برگ‌ها راندم و انتظار داشتم تا جنگل‌بان را ببینم، اما فقط صدای هیاهویی را می‌شنیدم که از دوردست‌ها با سکوتی که بر گرگ و میش درختان حاکم بود، مبارزه می‌کرد. وقتی نشانه‌ها از بین رفت، به نقطه‌ی بازگشت رسیدم، و به همین دلیل در حال دنده‌عقب‌رفتن بودم که قبل از رسیدن به باتلاق‌، نور خورشید را از میان شاخه‌های درهم‌تنیده‌شده‌ی مقابل‌ام دیدم و پایم را روی ترمز گذاشتم.»
Mahtab
۱۴۰۱/۰۴/۰۲

سه داستان که واقعا زیبا و پرشور نوشته شده‌اند. ققط حیف که ترجمه حق مطلب رو ادا نکرده و بعضی بخش‌ها به خاطر ترجمه ضعیف گنگ شده.

ماراتن
۱۳۹۷/۱۲/۲۱

داستان سوم(باغبان) را خواندم، به یاد همهٔ آنها که در همهٔ جنگ‌ها عزیزی را گم می‌کنند و سالها در انتظار رسیدن خبری از او می‌مانند و سرانجام می فهمند عزیزشان کشته شده و با عشق به سوی گور عزیزشان می‌روند

- بیشتر
کاوه
۱۳۹۵/۰۸/۲۹

بسیار زیبا است.داستان اول در مورد دیدار مردی جوان از خانه ای رویایی با ساکنینی عجیب در اعماق یک جنگل است که...

کاربر ۱۹۴۱۶۹۳
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

ترجمه بسیار بد انجام شده و انتخاب کلمات بسیار بد

قبری به من داده شد، یک ساعت تا روز داوری؛ و خداوند از بهشت به پایین نگریست و سنگ را به کناری زد. یک روز در تمام سال‌ها، یک‌ ساعت در آن روز خاص فرشته‌ی خدا، اشک‌های مرا دید و سنگ را به کناری زد!
ماراتن
. آن‌جا هنوز در حال ساخت بود و پنج یا شش پا بالاتر از خط راه‌آهن قرار گرفته بود. نهرها از میان خندق‌های عمیقی که برای ورود از میان دیوار بی‌انتها تعبیه شده بود، وارد می‌شد. از چند پله‌ی چوبی گردوخاک‌گرفته بالا رفت، سپس نفس‌اش در سینه‌ حبس شد. نمی‌دانست که هاگنزیل سوم بیست‌و‌یک‌هزار مرده را در خود جای داده است. تمام چیزی که می‌دید دریای بی‌رحمی از صلیب‌های سیاه بود که نشانی از فرشته‌های عریان را روی خود داشت. نمی‌توانست هیچ نظم و ترتیبی را در این انبوه تشخیص دهد؛ هیچ‌چیزی جز صحرای علف‌های بلند محنت‌زده‌ی مرده که به سویش یورش می‌آوردند.
ماراتن
. «اما فکر می‌کنم، ما نابیناها فقط یک لایه داریم. هرچیزی در بیرون مستقیم به روح ما ضربه می‌زنه. اما این در مورد شما متفاوته. شما سپر خوبی در چشم‌هاتون دارین و قبل از این‌که واقعا کسی بتونه دردی به روح‌تون وارد کنه، اون رو از چشم‌هاتون بیرون می‌کنین. مردم این موضوع را در مورد ما فراموش می‌کنن.»
ماراتن
«به‌خاطر عذرخواهی شما از من. اگه شما وظیفه‌تون رو به‌عنوان یکی از مامورین دولت و مالک زمین انجام می‌دادین، باید من رو برای تجاوز احضار می‌کردین؛ چراکه من بی‌اجازه وارد جنگل شما شده بودم. و در این صورت این ننگی غیرقابل نابخشیدنی برای منه.» به من نگاه کرد، سرش به تنه‌ی درخت تکیه زده بود- مشتاقانه و استوار- این زنی بود که می‌توانست روح را عریان ببیند.
ماراتن

حجم

۷۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۷۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان