کتاب دوری ماه
معرفی کتاب دوری ماه
در کتاب دوری ماه داستانهای کوتاهی از نویسنده مشهور ایتالیایی، ایتالو کالوینو میخوانید.
داستانهای «دوریِ ماه» و «بیرنگی» این کتاب ابتدا در کمدی کیهانی در ۱۹۶۵ منتشر شدند. «تا وقتی خورشید بپاید» نخست در حافظهٔ جهان و دیگر داستانهای کمدی کیهانی در ۱۹۶۸ منتشر شد. «فروریزش» از کمدی کامل کیهانی برگزیده شده است که در ۲۰۰۹ منتشر شد.
خواندن کتاب دوری ماه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به داستان کوتاه و مهمتر از آن نویسندگی ایتالو کالوینو علاقه دارید، دوری ماه را بخوانید.
درباره ایتالو کالوینو
ایتالو کالوینو در در کشور کوبا پا به این دنیا گذاشت. او در پنج سالگی به ایتالیا رفت و بیشتر زندگی خود را در این کشور سپری کرد. کالوینو در سال ۱۹۴۳ به نهضت مقاومت ایتالیا در جنگ جهانی دوم و بریگاد گاریبالدی و پس از آن حزب کمونیست ایتالیا پیوست.
او در سال ۱۹۴۷ از رشته ادبیات دانشگاه تورین فارق التحصیل شد و نویسندگی حرفهای را در روزنامه محلی وابسته به حزب کمونیست ایتالیا شروع کرد. کالوینو با مجلات کمونیستی متعددی در آن زمان همکاری کرد.
ایتالو کالوینو در طول زندگی ادبیاش در ژانرهای مختلفی مانند داستان کوتاه، رمان، مقاله و علمی نوشته است. او نویسندهای خلاق و نوآور است که داستانهایش مخاطب را شگفتزده میکنند.
از آثار کالوینو میتوان به «شوالیه ناموجود»، «کوره راه لانه های عنکبوت»، «ویکنت دونیم شده» ، ، «بارون درختنشین»، «چه کسی در دریا مین کاشت؟»، «افسانههای ایتالیایی»، «مارکو والدو» و «سوداگری در ساخت و ساز» اشاره کرد.
بخشی از کتاب دوری ماه
بیرنگی
زمین، بدون تشکیل جوّ آن و اقیانوسهایش باید شبیه توپ خاکستری چرخانی در فضا بوده باشد. همانطورکه ماه نیز اکنون این گونه است؛ جاییکه پرتوهای فرابنفش ساطعشده توسط خورشید مستقیماً به آن میرسند و تمام رنگها از بین میروند. به همین دلیل است که صخرههای سطح ماه به جای رنگیبودن مانند صخرههای زمین، به رنگ خاکستری بیروح یکدستی هستند. اگر زمین سیمایی چند رنگ دارد، به لطف جوّ است که جلوی آن پرتو مرگبار را میگیرد.
Qfwfq با لحنی کمییکنواخت اما در عین حال آسوده تأیید کرد. میتوانستم با بالاترین سرعت پیش بروم، جوریکه میتوان وقتی هیچهوایی در محیط نیست حرکت کرد و تمام آنچه میتوانستم ببینم، هالههای انباشتهٔ رنگ خاکستری بر روی هم بود. هیچ مغایرت تند و زنندهای در کار نبود؛ سفیدی مطلق واقعی بود، اگر هم مغایرتی بود در مرکز خورشید قرار داشت و حتی نمیشد با چشمهای خودت به آن نزدیک شوی؛ اگر سیاهی مطلق واقعی را هم در نظر بگیریم، حتا تاریکی شب وجود نداشت چون تمام ستارهها همیشه نمایان بودند. افقهای پیوسته با رشته کوههای خاکستری بر فراز دشتهایی خاکستری پیش رویم میگستردند؛ اگرچه قارهای پس از قارهای دیگر را میپیمودم، هیچگاه به یک ساحل نرسیدم چرا که اقیانوسها، دریاچهها و رودخانهها هنوز اینجا یا جایی دیگر زیر زمین بودند.
آن روزها، بهندرت میشد کسی را دید، تعدادمان بسیار کم بود! برای جان سالم بهدربردن از پرتو فرابنفش، نمیشد پرتوقع بود. بیش از هر چیزی دیگر، نبود جوّ به روشهای زیادی خود را نشان میداد؛ مثلا شهابسنگها مانند تگرگ از تمام نقاط آسمان فرو میریختند چون استراتوسفری وجود نداشت که امروزه شهابها مانند فروریختن روی سقفی بهآن برخورد میکنند و از هم فرو میپاشند. آن موقع، سکوت برقرار بود؛ فریادزدن فایدهای نداشت بلکه بدون وجود هوایی که ارتعاش کند کر و لال بودیم. دما چطور بود؟ چیزی دور و بر نبود که گرمای خورشید را در خود نگه دارد؛ شب که میشد، چنان سرد بود که یخ میبستی و خشکت میزد. خوشبختانه پوستهٔ زمین با آن مواد معدنی گداخته که در اعماقش در حال بههمفشردهشدن بودند، از زیر گرممان میکرد. شبها کوتاه بودند (مانند روزها؛ زمین سریعتر به دور خود میچرخید) خود را به تخته سنگی بسیار گرم میچسباندم و میخوابیدم؛ سرمای خشک اطراف احساس خوشایندی بود. به عبارت دیگر، راستش را بخواهید، از نظر آب و هوا وضع بدی نداشتم.
حجم
۴۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۴۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه