دانلود و خرید کتاب نکسوس هنری میلر ترجمه سهیل سمی
تصویر جلد کتاب نکسوس

کتاب نکسوس

نویسنده:هنری میلر
مترجم:سهیل سمی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نکسوس

کتاب الکترونیکی «نکسوس» نوشتهٔ هنری میلر با ترجمهٔ سهیل سمی در گروه انتشاراتی ققنوس چاپ شده است. کتاب نکسوس آخرین کتاب سه گانه حماسی هنری میلر است. سه گانه «تصلیب گلگون» هنری میلر، سه کتاب «سکسوس»، «پلکسوس» و «نکسوس» را شامل می‌شد.

درباره کتاب نکسوس

در این کتاب‌، میلر به طور واضح به یاد سال‌های گذشته خود به‌عنوان نویسنده‌ای معمولی در شهر نیویورک و شرایط غیرمعمول زندگی پرحادثهٔ خود می‌افتد. نکسوس یک شرح گسترده از تلاش‌های میلر برای نویسنده شدن است‌.

همچنین این کتاب مبارزات مالی و معنوی او را به طور مفصل بیان می‌کند. این کتاب که با نثری آرام و طبیعت‌گرایانه آمریکایی نوشته شده است  در بعضی صحنه‌ها خنده‌دار از آب در آمده است.

در نقدی که دیلی تلگراف درباره کتاب «نکسوس» چاپ کرد، نوشته شده بود: «حیرت انگیز. کتاب چنان شکوه جنجال برانگیزی دارد که فقط از ذهن هنرمندی نابغه می ترواد.» لارنس دارل نیز درباره این کتاب نوشته است: «اوج ادبیات آمریکا در آنچه میلر آفریده است تجلی می‌یابد.»

«شادی، خشم، سحر و هول انگیزی در آثار میلر نهایت آفرینش خود را تجربه می‌کنند. میلر خواننده را اسیر آثار خود می‌کند.» این جمله نیز در نقد آکسفورد درباره این کتاب درج شده است.

«نکسوس» سومین و آخرین کتاب سه گانه تصلیب گلگون است. این کتاب به همراه مجلدات اول و دوم این سه گانه، تصلیب خونین انسان معاصر را به تصویر می کشد. میلر در این سه‌گانه روایتی داستانی از شش سال زندگی خود در بروکلین به همراه دومین همسرش جون میلر و تلاش‌هایش برای نویسندگی ارائه می‌کند.

کتاب نکسوس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به نویسندگی و داستان پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب نکسوس

از تاسمانی یا پاتاگونی شروع می‌کنم و به تدریج و غیرمستقیم به روسیه، رومانی، وین و عاقبت زمین‌های هموار بروکلین نقب می‌زنم. به بازی من کوچک‌ترین شکی نمی‌کنند و شروع می‌کنند به حرف زدن از جاهای عجیبی مثل روسیه و رومانی، اما طوری حرف می‌زنند که انگار گفته‌های یک غریبه یا مطالب یک سفرنامه را تعریف می‌کنند. گاهی استازیا، که کمی زیرک‌تر است، وانمود می‌کند که می‌خواهد سرنخی به دستم بدهد. برای مثال، ممکن است به سرش بزند در مورد داستایفسکی خالی ببندد، به این امید که حافظه من ضعیف است یا حتی به فرض قوی بودن هم نمی‌توانم هزاران واقعه آثار پر حجم او را به خاطر بیاورم. اما از کجا معلوم که حقیقت را نمی‌گوید؟ حافظه من در مورد حال و هوای آثاری که می‌خوانم، عالی است. امکان ندارد در مورد داستایفسکی حکایتی جعلی را تشخیص ندهم. با این همه برای این که تو ذوقش نزنم وانمود می‌کنم حکایتش را به یاد دارم. به تأیید سر تکان می‌دهم، می‌خندم، کف می‌زنم، هر کاری خوشایند او باشد می‌کنم، اما هرگز توی ذوقش نمی‌زنم. فقط گاهی پی آن که جوّ را آشفته کنم، کم و کاست یا دروغ‌های حکایتش را به رُخش می‌کشم. حتی اگر همچنان وانمود کند حقیقت را گفته است، کلّی با او بحث می‌کنم. و تمام مدت مونا، سراپاگوش، آن‌جا می‌نشیند. نه به حقیقت کار دارد و نه به کذب. مثل پرنده‌ها سرخوش است، همین که در مورد بت او، خدایش، داستایفسکی، حرف می‌زنیم، خوشحالش می‌کند. در مواقع علافی، وقتی دنیا امن و امان است، این عالم دروغ و تحریف، دنیای بسیار پرجذبه و دلکشی است! امان از دست ما دروغگوهای شنگول و لعنتی! گاهی مونا فریاد می‌زند: «حیف که خود داستایفسکی با ما نیست!» انگار تمام آن دیوانه‌ها و صحنه‌های جنون‌آمیز رمان‌هایش را صرفآ از خودش درآورده است. منظورم این است که انگار آن‌ها را فقط برای کیفِ خودش یا چون احمق و دروغگویی مادرزاد است از آستینش بیرون کشیده. حتی لحظه‌ای به ذهنشان خطور نمی‌کند شاید آن‌ها شخصیت‌های «دیوانه» کتابی باشند که خودِ زندگی با جوهری نامرئی خلق می‌کند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
وقت را بکش! فکر را بکش! دل‌ضعفه‌های گرسنگی را بکش! کشتنی طولانی و مداوم... . متعالی!
پویا پانا
در نوعی سیبری ذهنی زندگی می‌کردم،
پویا پانا
تو این وضعیت و زندگی آشغال تنها چیزی که می‌شه داشت همینه: رؤیا.
پویا پانا
چرا خودم را نکشتم؟ خوب، سعی کردم، اما نتیجه کار افتضاح از آب در آمد. کارسازتر از خودکشی این بود که زندگیم را به خلأ بکشانم. زندگی در ذهن، فقط در ذهن... مطمئن‌ترین راه برای تهی ساختن زندگی، قربانی ماشینی شدن که یک دم از پیچش و سایش و کوبش باز نمی‌ماند. ماشین ذهن. «عاشقی و انزجار، پذیرش و انکار، مغتنم شمردن و خوار داشتن، آرزو کردن و پس زدن، این است بیماری ذهن.»
پویا پانا
از غرایضت پیروی کن. مثلا شاید یه روز دلت بخواد یه کت شیک و رسمی بخری. لازم نیست وجدان درد بگیری. گاهی هم یه کم گوشت بودار رو امتحان کن. خوشمزه‌تره، ارزون‌ترم تموم می‌شه. یادت باشه، هر چیزی که تسکینت بده. نذار بِهِت بد بگذره. اگه حس یه کرم رو داری، بیفت رو خاک. اگه حس می‌کنی پرنده‌ای، پرواز کن. نگرون حرف در و همسایه نباش.
پویا پانا
آزادانه حرف زدن، درک شدن، پذیرفته شدن. سرزمین قوم و خویشان حقیقی، این بود معنای اروپا برای من.
پویا پانا
می‌خواهی بشینم و به اراجیف و پرگویی‌هایت در مورد همسایه‌ها و بستگان گوش کنم. حتی اگر آن قدر بی‌ملاحظه یا گستاخ بودم که می‌گفتم حرف‌هایت برایم قدر پهن اسب هم ارزش ندارد، باز هم ادامه می‌دادی.
پویا پانا
«آیا می‌توان آب رفته را به جوی باز آورد؟» آدم منطقی، آدم فهمیده به این سؤال جواب منفی خواهد داد، اما جواب آدم احمق مثبت است. و احمق کیست جز آدم خوش‌باور، کسی که به رغم تمام بدشانسی‌ها باز هم دست به قمار می‌زند؟ آب رفته، به جوی بازآوردنی است.
پویا پانا
وقتی اوضاع آن قدر بد می‌شود که راه حلی باقی نمی‌ماند، تنها چاره قتل یا خودکشی است. یا هر دو. اگر این دو هم افاقه نکند، آدم به یک لوده تبدیل می‌شود. وقتی کار به مبارزه با یأس و استیصال می‌کشد، توان و جدیت انسان چه حیرت‌انگیز است! حوادث پشت سر هم اتفاق می‌افتند. همه چیز به درام... به ملودرام تبدیل می‌شود.
پویا پانا
معلمای ما، بزرگ‌ترین احمقای دنیا، با حرفای طوطی‌وارشون و ناتوانی ذاتیشون در پذیرفتن هر نوع تفکری، مگر تفکری که صد یا هزار سال قدمت داشته باشه، و در مورد کسایی که به این دنیا حکومت می‌کنن، دورترین، ریاکارترین، گمراه‌ترین و خشک‌مغزترین آدمایی که می‌شه تصور کرد.
پویا پانا
قبلا یه زندگی عجیب غریبی داشتیم. امیدها، اصول و عقایدی که ضامن بقای تمدن ما بودن، دیگه از دست رفتن. قابل برگشتم نیستن، در حال حاضر که این جوره. نه، هم حالا و هم در آینده دور، ما فقط در ذهنمون زندگی می‌کنیم. و این یعنی ویرانی... یعنی خودویرانگری.
پویا پانا
داستایفسکی چکیده عصر مدرنه، همون‌طور که دانته چکیده قرون وسطی است.
پویا پانا
«سادگی، این چیزیه که بهش احتیاج داریم. به ستاره‌ها نگاه کن، اونا موتور ندارن.
پویا پانا
هنوز با این همه موتور و دستگاه‌های پیشرفته مال عصر حجریم....»
پویا پانا
من چرا دارم این حرفا رو می‌زنم؟ شما تغییر نمی‌کنین. نمی‌خواین رشد کنین. می‌خواین با کم‌ترین تلاش، کم‌ترین دردسر و کم‌ترین درد و رنج خرتون از پل بگذره. همه همین طورن. شنیدن حکایت استادا خیلی عالیه، اما استاد شدن، گندش بگیره!
پویا پانا
ببین، سعی کن بفهمی. دنیا همه چیزش اشتباهه. همه جا پره از جهل، خرافه، خشک مغزی، بی‌عدالتی و بی‌صبرییه. به احتمال زیاد تا بوده همین بوده. فردا و پس فردا هم همین طور خواهد بود. خوب، که چی؟ این شد دلیل شکست، دلیل بدقلقی کردن با دنیا؟ می‌دونی ویوکاناندا چی گفته؟ گفته: 'فقط یک گناه وجود دارد و آن ضعف است... حماقتی را به حماقت‌های دیگر خود اضافه نکنید. ضعف و سستی را به شر و پستی‌ای که در راه است نیفزایید... قوی باشید!`»
پویا پانا
حتمآ باید آدمای مهمی بشیم و سری تو سرا درآریم؟ افاده و فخر بفروشیم؟ من و جورج هیچ وقت وانمود نکردیم که می‌خوایم دنیا رو زیر و زبر کنیم. ما همونی هستیم که هستیم.
پویا پانا
زمستان زندگی با تولد آغاز می‌شود. سخت‌ترین سال‌های عمر از یک تا نود سالگی است، و بعد از آن باد چه یکدست و روان در بادبان‌ها می‌دمد و کشتی را پیش می‌برد. پرستوها به سوی وطن پرواز می‌کنند و هر یک میان منقارش یک تکه نان، یک شاخه کوچک و پژمرده و برقی از امید حمل می‌کند. یکتای متکثر.
پویا پانا
در میان انبوه همنوعانمان وول می‌زدیم و تنها به یک چیز فکر می‌کردیم: ساده کردن زندگی.
پویا پانا
نابغه، کسی که خود را تطبیق نمی‌دهد؛ نابغه، کسی که سیلی می‌خورد؛ نابغه، کسی که شکنجه و مجازات می‌شود؛ نابغه، کسی که در فقر یا در تبعید یا در میان شعله‌های آتش می‌میرد.
پویا پانا

حجم

۳۸۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۹ صفحه

حجم

۳۸۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۲

تعداد صفحه‌ها

۴۷۹ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
تومان