کتاب داستان کودک گمشده
معرفی کتاب داستان کودک گمشده
کتاب داستان کودک گمشده نوشتهٔ النا فرانته و ترجمهٔ سودابه قیصری است. نشر ثالث این رمان معاصر ایتالیایی را روانهٔ بازار کرده است؛ کتاب چهارم از مجموعهٔ «داستانهای ناپل» و نامزد جایزهٔ بینالمللی «من بوکر» در سال ۲۰۱۶ میلادی.
درباره کتاب داستان کودک گمشده
کتاب داستان کودک گمشده حاوی یک رمان معاصر و ایتالیایی است که نخستینبار در سال ۲۰۱۴ میلادی انتشار یافت. داستان این رمان چیست؟ کشفهای بزرگ زندگی «لیلا» و «النا» انجام و رنجها و فقدانهای آن نیز تجربه شده است. در طول این تجربیات اما دوستیِ این دو زن همچنان مرکز ثقل زندگی آنها است. هر دوی آنها زمانی تلاش کردند تا از محلهای که در آن بزرگ شدند، بگریزند. «النا» ازدواج کرد و به فلورانس رفت و خانواده تشکیل داد و چندین کتاب موفق را به انتشار رساند، اما حالا او به ناپل بازگشته تا در کنار مردی باشد که همیشه عاشقش بوده است. «لیلا» هیچوقت نتوانست خود را بهشکل کامل از ناپل جدا کند. او در کار خود به موفقیت دست یافت، اما این موفقیت او را به مشکلات و خشونتهایی که محل زندگیاش را تحتتأثیر قرار داده، نزدیکتر کرده است. با زندگی این دو زن همراه شوید در رمانی به قلم النا فرانته. او در این جلد که پایان خیرهکنندۀ چهارگانۀ «داستانهای ناپل» است، جایگاه این رمان را بهعنوان شاهکاری ادبی تثبیت کرده است. او در این اثر پیوند عمیقی بین امور سیاسی و خانگی را پی گرفته است.
خواندن کتاب داستان کودک گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایتالیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره النا فرانته
گفته شده است که النا فرانته، نام مستعار نویسندهای ایتالیایی است که بهصورت ناشناس فعالیت میکند. آثار او که به زبان ایتالیایی نوشته شدهاند، به زبانهای گوناگونی ترجمه شدهاند. النا فرانته با وجود شناختهشدن بهعنوان رماننویسی بینالمللی، توانسته هویت خود را از زمان انتشار اولین رمانش در سال ۱۹۹۲ مخفی نگه دارد؛ البته حدس و گمانهایی دربارهٔ هویت واقعی او به وجود آمده که از اطلاعات موجود در مصاحبههایش گرفته شده است. رمان «عشق پرآزار» اثر اوست. مجموعهٔ چهارگانه «ناپلی» که با نامهای «رمانهای ناپل» و «رمانهای ناپلی» نیز شناخته میشود، مجموعهای از چهار رمان به قلم این نویسندهٔ ایتالیایی است. این مجموعه زندگی دو دختر به نامهای «النا» و «لیلا» را به تصویر میکشد که از کودکی تا پیری دوستی پر فرازونشیبی با یکدیگر داشتهاند. انتشارات لگا هر چهار جلد این مجموعه را با ترجمهٔ «فریده گوینده» روانهٔ بازار کرده است.
بخشی از کتاب داستان کودک گمشده
«پس از آن، موضوع را دوباره با پیترو مطرح کردم و روشن شد که به رغم اعتراضهایش، او با هر ترتیبی که اجازه میداد هر چه بیشتر با دُریانا باشد، موافق بود. در آن موقعیت برای صحبت با نینو به ناپل رفتم؛ نمیخواستم چنان برههٔ حساسی را تا حد تماسی تلفنی تنزل دهم. در آپارتمان دُآمو که حالا غالباً به آنجا میرفتم، اقامت کردم. میدانستم که هنوز آنجا زندگی میکند، آنجا خانهاش بود و گرچه همیشه احساس موقتی بودن داشتم و ملحفههای کثیف آزارم میداد، از دیدنش خوشحال بودم و با میل به آنجا رفتم. وقتی گفتم آماده بودم با دخترانم به ناپل بروم، واقعاً و از صمیم قلب خوشحال شد. جشن گرفتیم، قول داد که در اولین فرصتِ ممکن، آپارتمانی برای ما پیدا خواهد کرد، میخواست همهٔ آزارهای اجتنابناپذیر را تقبل کند.
آسوده شدم. پس از آن همه دویدنها، سفر کردنها و رنج و لذت، زمان استقرار رسیده بود. حالا مقداری پول داشتم، مقداری هم برای نگهداری از بچهها از پیترو میگرفتم و در حال امضای قراردادی مطلوب برای کتابی جدید بودم. احساس کردم عاقبت آدم بالغی شدهام، با هویتی رو به رشد، در وضعیتی که بازگشت به ناپل میتوانست ریسکی هیجانانگیز و پرثمر برای کارم باشد. اما در اصل آرزو داشتم با نینو زندگی کنم. قدم زدن با او، دیدن دوستانش، حرف زدن و دیر به خانه برگشتن چقدر دلانگیز بود. میخواستم خانهای پر نور با منظرهٔ دریا پیدا کنم. دخترانم نباید دلتنگ آسودگی و رفاه جنوا میشدند. از تماس با لیلا و آگاه کردن او از تصمیم اجتناب کردم. فکر کردم خواهناخواه خود را درگیر مسائلم میکند و چنین چیزی را نمیخواستم. در عوض به کارمن که سال گذشته رابطهٔ خوبی با او برقرار کرده بودم، تماس گرفتم. برای خشنود کردن او، برادر نادیا، آرماندو را ملاقات و کشف کردم که حالا، علاوه بر دکتر بودن، عضو رده بالای حزب دموکرات طبقهٔ کارگر شده بود. او با احترام زیاد با من رفتار و آخرین کتابم را تحسین کرد و اصرار کرد بروم و جایی در شهر در بارهٔ آن حرف بزنم، مرا به ایستگاه رادیویی مشهوری که خودش پایهگذاری کرده بود، برد؛ آنجا در حقیرترین فضای ممکن با من مصاحبه کرد. اما در بارهٔ سؤال من از سرنوشت خواهرش، که او به طعنه آن را کنجکاوی متناوب مینامید، طفره میرفت. گفت که نادیا خوب بود و به سفری طولانی با مادرش رفته و چیز دیگری بر زبان نیاورد. در بارهٔ پاسکوئله چیزی نمیدانست و علاقهای هم به دانستنش نداشت. همدلانه گفت: «آدمایی مثل اون باعث تباهی دورهٔ سیاسی خارقالعادهای بودن.»
کاملاً روشن است که برای کارمن، گزارشی ملایمتر از آن جلسه ارائه دادم، اما فرقی به حالش نداشت و همچنان غمگین بود. غمی محترمانه که باعث شد تا گاهی، وقتی به ناپل میرفتم، به دیدنش بروم. پاسکوئله، پاسکوئلهٔ ما بود. هر کاری که کرده بود یا میکرد، هر دو دوستش داشتیم. حالا خاطرهای گریزان و چندپاره از او داشتم: زمانی که با هم در کتابخانهٔ محله بودیم، زمان دعوا در پیازا د مارتیری، هنگامی که با اتومبیل آمده بود تا مرا به دیدن لیلا ببرد، زمانی که با نادیا به خانهام در فلورانس آمده بود. برعکس، با کارمن سازگاری بیشتری احساس میکردم. رنج او هنگام کودکی __ خاطرهٔ واضحی از دستگیری پدرش داشتم __ به رنج او برای برادرش، و آن تلاش سرسختانهای که در سرنوشت او نشان میداد، پیوند خورده بود. اگر زمانی فقط یک دوست کودکی بود که به لطف لیلا کارش به پشت پیشخان فروشگاه جدید کراچی ختم شده بود، حالا کسی بود که با میل به دیدنش میرفتم و دوستش داشتم.»
حجم
۵۴۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۰۳ صفحه
حجم
۵۴۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۰۳ صفحه