دانلود و خرید کتاب پطرزبورگ آندری بیه لی ترجمه فرزانه طاهری
تصویر جلد کتاب پطرزبورگ

کتاب پطرزبورگ

نویسنده:آندری بیه لی
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پطرزبورگ

کتاب پطرزبورگ نوشتهٔ آندری بیه لی و ترجمهٔ فرزانه طاهری است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. قهرمان واقعی این رمان پطرزبورگ است. بیه لی در این کتاب فضای شگفت‌انگیزی از روسیه سال ۱۹۰۵ را روایت می‌کند. پطرزبورگ در این داستان فضایی مه‌آلود و رازآمیز دارد و حضور آب در این شهر نمایانگر سیال‌بودن و عدم قطعیت در داستان است. پطرزبورگ را به‌راستی باید شهر اشباح و سایه‌ها نامگذاری کرد.

درباره کتاب پطرزبورگ

ولادیمیر نابوکف چهار رمـان را برجسته‌ترین شاهکارهای منثور قرن بیستم دانسته است: در جست‌و‌جوی زمان از دست‌ رفته‌ٔ پـروست، مسخ کافـکا، اولیـس جویس و پطرزبورگ بیه‌لی. این مقـام به سبب ویژگی‌هـای غـریب سبک و زبـان نویسنده به او بخشیده شده است و نیز فضای شگفت‌انگیزی که از روسیه در سال ۱۹۰۵ خلق کرده است. در این رمـان به پرسش هویت ملی نیز پرداخته است؛ در جغرافیایی میان شرق و غـرب، در میان ملتی که پایی در آسیا و پایی در اروپا دارند؛ نگاهی از پنجره‌ی شرق به غرب، و نمادی از ابـهام‌ها و تناقض‌ها در سرشت مردمان روس. در این رمان تاریخ و فرهنگ و سیاست در هم آمیخته‌اند یا کنار هم قـرار گرفته‌اند. نویسنده با خلق فضایی وهـم‌آلود، در شهری که پایه‌هایش بر آب است و اقلیمی مـه‌آلود دارد و خـود به شخصیت اصـلی رمـان بدل می‌شود، اثـری یگانه آفریـده است با زبانی یـگانه و تصاویر ذهنـی که در تاریـخ ادبیات روسیه تا آن زمان نظیر نداشته است، هر چند ــ در عین خرق عادت ــ وامـدار سنت رمان‌نویسی روسی هـم هست. رمـانی پیش رویمـان است که گویی هیچ‌چیز در آن قطعیت نمی‌یـابد، همه‌چیز سیال است، حتی محل زندگی شخصیت‌ها یا وقوع رویدادها. بیه‌لی پطرزبورگ خود را خلق کرده است و این افسانه را در ادبیات روس که این شهر شهرِ اشباح و سایه‌هاست تداوم بخشیده است.

خواندن کتاب پطرزبورگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران شاهکارهای ادبیات روسیه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پطرزبورگ

«روزی روزگاری زمانهٔ خوفناکی بود.

خاطره‌اش کماکان زنده است...

حکایت آن را،

ای دوستان من،

برایتان آغاز می‌کنم ـ

حکایتی بس حزن‌انگیز خواهد بود...

پوشکین

آپولون آپولونُویچ آبلِئوخُف

آپولون آپولونُویچ آبلِئوخُف از تباری بس والا بود: از اعقاب حضرت آدم ابوالبشر. اما مسئلهٔ اصلی این نیست: آنچه اهمیت بلامنازع دارد این است که یکی از آبای والاتبارش سام بود، یعنی نیای مردمان سامی، هسیتی و سرخ‌پوست.

بیایید بر سر نیاکانی بشویم که این‌قدر از ما دور نباشند.

این نیاکان (از قرار معلوم) در اردوی قرقیزقزاق می‌زیستند، و آبلای‌میرزا، نیاکِ نیاکِ سناتور، در عهد سلطنت تزارینا آنا ایوانُونا، همان‌جا جسورانه سر بر آستان روسیه سایید و از پسِ غسل تعمید بر او نامِ مسیحی آندرِی نهادند، و لقبش را اوخُف. جهت مراعات اختصار، آب‌لای‌اوخف بعدتر به آبلِئوخُفِ خشک‌وخالی تغییر کرد.

این نیاکِ نیاک بود که سرمنشأ این تبار شد.

...........

پیشکار خاکستری‌پوشِ واکسیل‌طلایی با گردگیری از پَر گرد و خاک را از روی میز تحریر می‌تاراند؛ یک کلاه آشپزی از لای در داخل شد.

«حواس‌تان هست، ارباب پا شده....»

«دارند به خودشان ادوکلن می‌مالند، یک‌کم دیگر برای قهوه‌شان می‌آیند پایین....»

«امروز صبح نامه‌رسان‌گفت نامه‌ای برای ارباب آمده ــ از اسفانیا: روش مهر اسفانیا خورده.»

«گوشَت را وا کن ببین چی می‌گویم: این‌قدر تو نامه‌های دیگران سرک نکش....»

سرِ آشپز ناگهان ناپدید شد. آپولون آپولونُویچ آبلِئوخُف پا به اتاق کار گذاشت.

...........

روی میز مدادی توجه آپولون آپولونُویچ را به خود کشاند. نیتی در مخیلهٔ آپولون آپولونُویچ شکل گرفت: دقت بخشیدن به شکل نوک مداد. تندتند به طرف میز تحریر رفت و دست برد و... و چه را قاپ زد؟... وزنهٔ کاغذ را، و زمانی دراز غرق در اندیشه آن را در دستش این‌طرف و آن‌طرف کرد.

اندیشه‌ای ژرف که در همان لحظه به مخیله‌اش خطور کرد حضور ذهنش را بر هم زده بود؛ و بلادرنگ، در این وقت نامقتضی، به شکل ریسهٔ اندیشه‌هایی دورودراز دامن گسترد.

آپولون آپولونُویچ این ریسهٔ اندیشه‌های دامن‌گسترده را تندتند یادداشت کرد: چون نوشتنش به آخر رسید، با خود گفت: «دیگر وقت رفتن به سر کار است.» و به اتاق غذاخوری رفت تا قهوه‌اش را میل کند.

مقدمتاً، با سماجت پیشکار پیر را سؤال‌پیچ کرد.

«نیکالای آپولونُویچ هنوز بلند نشده؟»

«راستش نه، قربان، هنوز بلند نشده‌اند....»

آپولون آپولونُویچ پل بینی‌اش را پکر مالید:

«اِ... بگویید ببینم: بگویید ببینم: نیکالای آپولونُویچ معمولا کِی... منظورم این است که....»

و بلادرنگ، بدون اینکه منتظر جواب بشود، به ساعتش نگاهی انداخت و به سروقت قهوه‌اش رفت.

ساعت درست نه و نیم بود.

بامداد به بامداد سناتور در خصوص زمان برخاستن او از خواب پرس‌وجو می‌کرد. و بامداد به بامداد سگرمه‌هایش را در هم می‌کشید.

نیکالای آپولونُویچ پسر سناتور بود.

مخلص کلام اینکه او رئیس یکی از تشکیلات حکومتی بود... .»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۲۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۵۳۶ صفحه

حجم

۶۲۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۵۳۶ صفحه

قیمت:
۱۱۷,۰۰۰
تومان