کتاب مامور سونیا
معرفی کتاب مامور سونیا
کتاب مامور سونیا؛ عاشق، مادر، سرباز، جاسوس نوشتهٔ بن مک اینتایر و ترجمهٔ فرنوش جزینی است و نشر نون آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان جسورترین جاسوس زمان جنگ در مسکوست.
درباره کتاب مامور سونیا
اگر در سال ۱۹۴۵ از روستای چشمنواز و شگفتانگیز گِریت رولرایت در آکسفوردشایر دیدن کرده باشید، لابد چشمتان به زنی تکیده، از یک کلبهٔ روستایی، با گیسوانی تیره و زیبایی منحصربهفرد و سوار بر دوچرخه خورده است؛ زنی با سه فرزند و شوهری به نام لِن که در یک کارخانهٔ آلومینیوم در همان حوالی مشغول به کار بود. او صمیمی، مهربان و درعینحال بسیار محتاط و باوقار بود. انگلیسی را با اندکی لهجه صحبت میکرد و کیکهایی میپخت که لنگه نداشت. همسایگانش در کاتزولد چیز زیادی از او نمیدانستند.
آنها خبر نداشتند زنی که او را «خانم برتون» میشناختند در حقیقت سرهنگ اورسولا کوژینسکی از ارتش سرخ، کمونیستی وفادار و بیباک، افسر اطلاعاتی شوروی و جاسوسی حرفهای بود که قبل از عزیمت به بریتانیا و به دستور مسکو، ادارهٔ عملیات جاسوسی در چین، لهستان و سوئیس را بر عهده داشته است و سه فرزند او هر کدام پدری متفاوت داشتند.
بله. هیچکدام از آنها خبر نداشتند که خانم برتون هم مأمور مخفی و از آن یهودی - آلمانیهای مخالف سرسخت حزب نازی است که در جریان جنگ دوم جهانی ضد فاشیستها خبرچینی میکرده و اکنون در جنگ سرد در جبههٔ بریتانیا و آمریکا میجنگد و هم اینکه در حیاطخلوت آن خانهٔ روستایی، به شکلی کاملاً محرمانه، یک فرستندهٔ رادیویی قدرتمند متصل به مرکز فرماندهی سرویس اطلاعاتی اتحاد جماهیر شوروی کار گذاشته است. اهالی روستای رولرایت نمیدانستند که خانم برتون در آخرین مأموریت جنگیاش، حین عملیات چتربازی فوقمحرمانه، راه نفوذ جاسوسان کمونیست به عملیات فوق سری آمریکاییها را باز کرده و بهنوعی مرگ رایش سوم را رقم زده است. این «آلمانیهای خوب» ظاهراً جاسوسی آمریکاییها را میکردند، ولی پشت پرده نوچههای سرهنگ کوژینسکی بودند.
مهمترین پنهانکاری خانم برتون، که آیندهٔ جهان را دستخوش تحول عظیمی میکرد، همکاری او با اتحاد جماهیر شوروی در ساخت بمب اتم بود.
طی سالهایی که اورسولا رهبری شبکهای از جاسوسان کمونیست را تحت برنامهٔ اساسی تحقیقات دربارهٔ سلاحهای اتمی انگلیس در دست داشت، اطلاعاتی به مسکو مخابره میکرد که در نهایت دانشمندان شوروی را قادر به ساخت سلاحهای هستهای بومی میکرد. او کاملاً غرق در یک زندگی روستایی بود. کیکهایی میپخت که در آن روستا بیهمتا بود و در آن حیات موازی و پنهان زندگیاش، مسئول حفظ توازن قوا بین شرق و غرب بود و (به باور خودش) با سرقت دانش سلاح اتمی از یک طرف و اعطای آن به طرف دیگر، از وقوع جنگ هستهای جلوگیری میکرد. وقتی او زنبیلش را برمیداشت و روی دوچرخهاش میپرید در واقع در پی خرید اسرار مرگبار میرفت.
اورسولا کوژینسکی برتون یک مادر، کدبانو، رماننویس، تکنسین چیرهدست رادیو، جاسوس، خبرچین، خرابکار، بمبساز، جنگجو و در آنِ واحد یک مأمور مخفی بود. «سونیا» اسم رمزش بود و کتاب مامور سونیا داستان زندگی اوست.
خواندن کتاب مامور سونیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای جاسوسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مامور سونیا
«اول ماه می سال ۱۹۲۴، پلیس برلین با باتوم به پشت یک دختر نوجوان شانزدهساله کوبید و همانجا و همان لحظه موجبات شکلگیری یک تحول بنیادین را پیریزی کرد.
هزاران برلینی، دستهدسته، ساعتها در رژهٔ روز اول ماه می در گردهمایی سالانهٔ طبقهٔ کارگر در خیابانهای شهر به راه افتاده بودند. آن جمعیت سیل عظیمی از کمونیستها و هیئت بزرگی از جوانان قرمزپوش را شامل میشد که پلاکاردهایی با عنوان «اتحاد جماهیر شوروی را رها کنید» با خود حمل میکردند و سرودهای کمونیستی سر میدادند: «ما آهنگران آیندهٔ سرخ هستیم / روح ما قدرتمند است / کلید خوشبختی در دستان ما است.» دولت تظاهرات سیاسی را ممنوع کرده بود. مأموران پلیس در خیابان، با صورتهای درهمکشیده، صف به صف ایستاده و مشغول تماشا بودند. گوشهای از خیابان تجمع مشتی فاشیست پیراهن قهوهای درحال تمسخر جمعیت، به چشم میخورد. ناگهان با پرتاب یک بطری به آسمان درگیری آغاز شد. کمونیستها با صدای بلندتری خواندن سرود را ادامه دادند.
دختری لاغر با کلاهی بر سر، دو هفته مانده به سالگرد تولد هفدهسالگیاش رهبری گروه جوانان کمونیست در راهپیمایی را به عهده داشت. این اولین تظاهرات خیابانی اورسولا کوژینسکی بود و درحالیکه پلاکاردش را تکان میداد و سرود را زمزمه میکرد، چشمانش از هیجان میدرخشید: «برای جنگیدن به پا خیزید.» طوری لای جمعیت میخواند و میچرخید که نامش را «فرفره» گذاشته بودند. او سرخوشانه میخواند و از هیجان بالا و پایین میپرید.
جهت راهپیمایی به سمت خیابان میتل بود که خشم پلیس بالا گرفت. در این گیرودار اورسولا صدای ترمز اتومبیلی را شنید که بر هیاهوی اعتراضات و سوت پلیس و فریاد معترضان غالب شد. جلوی چشمانش عدهای جوان را روی زمین کشیدند و داخل تعدادی کامیون انداختند. وسط این جنجال و تکاپو، یکی از آن مأموران اورسولا را وحشیانه به سمت پیادهرو انداخت. وقتی اورسولا سرش را بالا گرفت مأمور پلیسی چهارشانه و تنومند دید. زیر بغل یونیفرم سبزی که به تن داشت خیس عرق بود. مرد پوزخندزنان باطومش را بالا آورد و با تمام قدرت و توانی که در بازو داشت آن را بر پشت اورسولا کوبید.
اورسولا ابتدا سراسر خشم بود، اما بلافاصله درد سهمگینی که تاکنون مانندش را ندیده بود وجودش را فراگرفت. درد بهقدری شدید بود که نفسش بند آمد. رفیق کمونیست جوانی به نام گابو لوین۴ او را به سمت یک در کشاند و درحالیکه پشت کمرش را ماساژ میداد گفت: «چیزی نیست. خوب میشه، فرفره.» گروه اورسولا از هم پاشید و برخی از آنها دستگیر شدند، اما چندین هزار راهپیمای دیگر به آن خیابان عریض پیوسته بودند. گابا، اورسولا را سمت خود کشید و یکی از آن پلاکاردهای روی زمین افتاده را برداشت و به دستش داد. اورسولا بعدها نوشت: «به تظاهراتم ادامه دادم. حتی روحم خبر نداشت که این اعتراضها چه تأثیری در زندگی و سرنوشت ما داره.»
به خانه که رسید شب شده بود و مادرش با دیدن لباسهای پاره و کبودی بدنش حسابی عصبانی شد.»
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۱۳ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۱۳ صفحه
نظرات کاربران
بد و فاقد هر نوع جذابیت یه جورایی انگار داری روزنامه می خونی نتونستم تمومش کنم.
کتاب مناسب ماموران خانم امنیتی و انتظامی کشوری هست تا تاکتیکهای ویژه حرفهای را از مامور سونیا بیاموزند. بسیار ترجمه زیبا ، و نثری روان دارد بحدی که تخلیه مثانه خود را ساعتها به عقب میاندازید تا از وقایع جذاب
من فقط چند خط از ابتدای کتاب را خواندم که مرا جزب نکرد
یک کتاب پر فراز و نشیب درباره زندگی جاسوسی که تا پای ترور هیتلر هم رفت
وقتی کتاب رو تهیه کردم انتظار یک رمان زندگی نامه داستانی رو داشتم اما فقط گزارش بود از زندگی یک مامور زن کمونیست که در کشور های مختلف اطلاعات رو به سازمانشون مخابره میکرد کتاب نسبتا طولانیه و خیلی زود
مهمترین درس این کتاب جالب اینه : جاسوس های روسیه همه جا و در هر شکلی میتونن باشن ، به هر شکلی خودشون رو در میارن و فقط منافع روسیه براشون مهمه حتی اگه اهل همون کشور باشن و دشمنی