دانلود و خرید کتاب سارق چیزهای بی ارزش پیام ناصر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب سارق چیزهای بی ارزش اثر پیام ناصر

کتاب سارق چیزهای بی ارزش

نویسنده:پیام ناصر
انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سارق چیزهای بی ارزش

کتاب سارق چیزهای بی ارزش نوشتهٔ پیام ناصر است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب سارق چیزهای بی ارزش

داستان سارق چیزهای بی ارزش در یک ساختمان چند طبقه می‌گذرد با ساکنانی که نویسنده‌ به خوبی برش‌های زندگی‌شان را به تصویر کشیده است. شخصیت‌های ریز و درشتی که در کنار واگویه‌های ذهنی راوی داستان و گره‌هایی که به وجود می‌آورد، مخاطب را درگیر متن می‌کند. داستان را نویسنده‌ای روایت می‌کند که به تازگی به ساختمانی جدید نقل مکان کرده تا شاید قلمش متحول شود و بتواند داستان قابل توجهی بنویسد. از همان لحظهٔ ورودش به ساختمان و برخوردش با نخستین شخصیت، داستان نویسنده شروع می‌شود. 

 شخصیت‌های رمان سارق چیزهای بی‌ارزش درگیر با مسائل ابدی- ازلی هستند؛ اما نویسنده در پی حل و فصل آنها نیست و به‌درستی این رویکرد را تنها به‌عنوان یکی از زیرلایه‌های داستان خویش جای داده و همین امر موجب غنای داستان شده است. جمع‌آوری اشیای به ظنِ جامعه بی‌ارزش و نگهداری آنها به چشم گنجینه‌ای پنهان در مقابل جامعه‌ای که آدمی نیز در آن دارای ارزش چندانی نیست یکی از تناقضاتی است که در این کتاب به تصویر درآمده است.

 نویسنده در رمان سارق چیزهای بی‌ارزش متفاوت است و سعی می‌کند به ریز‌ترین اجزای زندگی هویت ببخشد. فضا‌سازی و خلق شخصیت در این داستان به شکل قابل توجهی مسیر قصه را جلو می‌برد تا فراز و فرودها انسجام کلی داستان را حفظ کند.

«رفتار و منش نویسنده در خارج از خانه کاملاً عادی و دوستانه بود. هفته‌ای یک‌بار در باغ گیاه‌شناسی با همسایه‌ها و دوستان کم‌تعدادش خوش‌وبش می‌کرد. به‌علاوه، کمک‌های مالی او به «دنیای روشن» زبانزد همه بود. اما در کنار این‌ها، خصلتی شبهه‌انگیز نیز داشت: کسی را به عمارتش راه نمی‌داد. در طول سالیان، هیچ‌کس بخت این را نیافته بود که از پشت‌ دیوارهای صعب‌العبور خانه‌ٔ او خبری بیرون بیاورد. حتی ناشرها و دوستداران آصارش نیز تنها می‌توانستند خارج از عمارت، در باغ با او ملاقات داشته باشند. نویسنده‌ٔ عجیب شهر، احدی را به خلوتش راه نمی‌داد.»

خواندن کتاب سارق چیزهای بی ارزش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌ ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سارق چیزهای بی ارزش

«گیتی هنوز بازنگشته بود. ظاهراً خانه را با عجله ترک کرده بود چراکه ظرف‌های غذای ظهر، شسته نشده، روی پیشخوان آشپزخانه دیده می‌شدند. یاسمین دیس ماهی را از یخچال بیرون کشید، کمی براندازش کرد و بی‌آنکه لب بزند جای اولش برگرداند. سراغ بشقاب سیب‌زمینی رفت و برشی کوچک به دهان گذاشت، کمی آن را جوید و تف کرد داخل ظرفشویی.

مدتی درون خانه چرخید. از صندلی‌های پایه‌بلندِ پشت پیشخوان یکی را کشان‌کشان برد و مقابل پنجره نشست. نگاهی به بیرون انداخت. آمیتیس را مقابل در ورودی دید که از ساختمان خارج می‌شد. بارانی کرم‌رنگ و کوتاه، همراه با شلوار کتانِ سبز روشن به تن داشت. لباس‌ها قالب تن‌اش بودند و تناسب اندام او را بیش از پیش جلوه‌گر می‌ساختند.

در دست راست، کیف سفید چرم و در دست دیگر کیسه‌ای کوچک، حاوی تکه‌های دستمال و قوطی خالی کنسرو را حمل می‌کرد. اتومبیل تروتمیزی سمت دیگر خیابان در انتظار بود. زنِ خوش‌پوش بی‌هیچ عجله‌ای خودش را آن‌سو رساند و درِ عقب را باز کرد. بعد گویی متوجه کیسهٔ درون مشتش شده باشد تصمیم گرفت از شر آن خلاص شود. دوروبر را کاوید و کیسه را طرف سطل زباله پشت سرش پرتاب کرد و بدون این‌که در انتظار نتیجه بماند سوار اتومبیل شد. شیء پرتاب‌شده به لبهٔ هدف اصابت کرد و بر زمین فرود آمد. قوطی از کیسه بیرون خزید و با صدایی ممتد و فلزی غلت‌خوران وارد جوی شد. زن بی‌شک آوای هدفگیری ناموفق‌اش را شنید اما رو برنگرداند. اتومبیل در امتداد خیابان پیچید و از نظر دور شد.

توجه یاسمین مجدداً به قوطی کنسرو و جوی آب بازگشت. سگی از پناه سطل بیرون خزید و مشغول بوئیدن استوانهٔ فلزی شد و دهانهٔ آن را لیسید. جانور به طرز اغراق‌آمیزی تکیده و خنثی بود. شباهت انکارناپذیری با مجسمهٔ سگِ جاکومتی داشت ــ تیره، لاغر با گوش‌هایی افتاده. دخترک آنی خود را تصور کرد که محتوای قوطی را لیس می‌زند و در دم احساس تهوع کرد. نفس عمیقی کشید و بی‌آنکه پایین را نگاه کند کنار پنجره ماند. به هوای تازه نیاز داشت. به‌علاوه، اگر بخت یاری‌اش می‌کرد، می‌توانست شاهد بازگشت دانیال نیز باشد. برای آنکه زمان انتظار طولانی جلوه نکند ماجرای سارق مرموز را پی گرفت:

از یکسال پیش از آغاز ماجرای دزدی‌ها، هر شب، نیمه‌های شب تمو از خواب برمی‌خواست و تختش را ترک می‌گفت، درحالی‌که همسر و پسر کوچک‌اش در خوابی عمیق فرو رفته بودند. آن زمان نه نقابی در کار بود و نه کیسه‌ای برای حمل اشیای مسروقه. روحش هم خبر نداشت روزی دست به سرقت خواهد زد. به آرامی و در سکوت خود را به طبقهٔ اول خانه می‌رساند و چیزی را پی می‌گرفت که خودش آن را «زندگی شبانه» می‌نامید.

زندگی شبانه شبیه یک نمایش تک‌نفره بود. نمایشی که تک بازیگرش می‌توانست نقش‌اش را به دلخواه خود بر صحنه برگزیند. در زندگی شبانه نه ساعت‌ساز بود و نه عضوی فعال از نهاد خیریه، نه همسر بود و نه پدر، می‌توانست به فکر فرو رود، گریه کند، افسرده باشد، بی‌دلیل بخندد و یا هیچ کاری نکند، پا روی پا بیندازد و ساعت‌ها به پنجره خیره شود. موقعیتی ویژه و منحصربه‌فرد برای پاسخگو نبودن.»

نظرات کاربران

محسن
۱۴۰۲/۰۷/۲۴

راویِ داستان نویسنده‌ای است که برای نوشتن داستانش یه یک آپارتمانِ جدید که خلوت است نقل مکان کرده. همزمان که این اتفاق را روایت می‌کند، وارد داستانی که می‌نویسد می‌شویم که به نظر می‌رسد ارتباطی با دنیای اطراف نویسنده هم

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۶)
«خوب پس هیچ رازی نداری که بتونی پنهانش کنی. اما وقتی یک زن باشی دیر یا زود یک چیزی گیر می‌آری.» «واقعاً؟» «آره. به‌خاطر این که زن‌ها باید رازهای خودشون رو بسازن.»
محسن
فرمول خوشبختی حرفی چنان ساده می‌زد که از فرط سادگی پنهان می‌ماند: اگر می‌خواهی مرا بیابی پی‌ام نگرد. اگر مایلی مرا در دستانت داشته باشی به من دست نزن.
محسن
پذیرش، یگانه راهِ آموختن است.
محسن
دریافت که عادت تا چه میزان گرانبهاست. تا پیش از آن گمان می‌برد «عادت» دشمنِ خردمندی است. باور داشت که حاصل خمودگی روح آدمی است. مردمی که به چیزهای پیرامونشان عادت می‌کردند را به چشم کوران و بی‌خبران می‌نگریست. اما اکنون دریافته بود که عادت، شادمانی و رنج را به یک میزان در سایهٔ خود پنهان می‌دارد.
محسن
زنی که او را از پستوی تیره و یأس‌آور عقلانیتش بیرون کشیده بود، به او آموخته بود چگونه از نیندیشیدن نیز می‌توان سیراب شد، نشانش داده بود گاهی برای سرشار شدن نیاز به کتاب فلسفه نیست، کمی آرد، روغن و چند تخم‌مرغ کافی است
محسن
هرگز نمی‌دانم در مورد چه چیز قرار است بنویسم، ایده‌ای ندارم. تنها کلید واژه‌ها هستند که هدایتم می‌کنند؛ شبیه یک بازی، و بازی موقعی جذاب‌تر می‌شود که هیچ ارتباط منطقی و تصویری میان‌شان وجود نداشته باشد.
محسن

حجم

۹۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان