دانلود و خرید کتاب من او را دوست داشتم آنا گاوالدا ترجمه مینا آذری

معرفی کتاب من او را دوست داشتم

«من او را دوست داشتم» نوشته آنا گاوالدا(-۱۹۷۰)، نویسنده فرانسوی است. این رمان داستان خانواده‌ای است که پدر خانواده به‌طور ناگهانی همسر و دو دخترش را ترک می‌کند و ماجراهایی را رقم می‌زند که موجب واکاوی و شناسایی شخصیت واقعی پدر، مادر و روابط آن‌ها در طول زندگی مشترکشان می‌شود. گفت وگویی طولانی میان زنی جوان و پدرشوهرش است. پدرشوهر به او می‌گوید چگونه عشق بزرگش را به دلیل اشتباهاتش از دست داده است. نویسنده با توانایی عظیمش در درک احساسات دیگران، اشتیاق مرد متاهل را به یک زن جوان، مشاجرات روحی و انصرافش را به زیبایی به تصویر می‌کشد؛ کندوکاوی تکان دهنده در زندگی شخصی و کمکی پر از همدردی برای عروس خودباخته. در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم: «چرا به من نگفت که می‌رود؟ چه مرد عجیبی... مانند ماهی، همیشه از تو دور می‌شود، از دستت سُر می‌خورد. یک فنجان بزرگ قهوه ریختم و تکیه داده به پنجره‌ی آشپزخانه، ایستاده آن را نوشیدم. سینه‌سرخ‌ها را تماشا می‌کردم، اطراف پاکت ذرتی که دیروز دخترها روی میز جاگذاشته بودند جمع شده بودند. خورشید تقریباً از پرچین بالا آمده بود. منتظر بودم دخترها بیدار شوند. خانه خیلی ساکت بود. دوست داشتم سیگاری بکشم. احمقانه بود. سال‌ها بود سیگار نکشیده بودم. اما زندگی همین است. اراده‌ی باورنکردنی‌تان را نشان می‌دهید و سپس یک صبح زمستان تصمیم می‌گیرید که ۴ کیلومتر در سرما پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید. عاشق مردی هستید، از او دو بچه دارید و یک صبح زمستان خبردار می‌شوید او رفته است، چون زن دیگری را دوست دارد. باید اضافه کرد او از این‌که مرتکب اشتباهی شده است متأسف است. مثل زنگ زدن به یک شماره‌ی غلط: "ببخشید، اشتباه کرده‌ام. " چرا! خواهش می‌کنم، اختیار دارید... مثل یک حباب صابون. باد می‌وزد. بیرون می‌روم تا پاکت ذرت را جایی مخفی کنم.»
معرفی نویسنده
عکس آنا گاوالدا
آنا گاوالدا

آنا گاوالدا نویسنده معاصر ادبیات فرانسه است؛ نویسنده داستان‌های کوتاه و رمان‌هایی عاشقانه. او در ۱۹۷۰ در غرب پاریس متولد شد. پدربزرگش جواهرساز بود و در سن پترزبورگ زندگی می‌کرد. زمانی که کارش را از دست داد از کشور خارج شد و همین شد که نسل‌های بعدی خانواده گاوالدا در فرانسه زندگی کردند. سال‌های زیاد زندگی در فرانسه آن‌ها را از ریشه روسی خود دور نکرد.

sami
۱۳۹۷/۰۷/۰۸

نسخه چاپی رو خوندم ،انتشارات قطره، ترجمه الهام دارچینیان. از خوندنش لذت بردم. "باید یک بار بخاطر همه چیز گریه کرد، انقدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد؛به چیز دیگری

- بیشتر
Dentist
۱۳۹۵/۱۱/۱۶

زنی که همسرش بهش خیانت کرده و اون و دوتا دخترشو ترک کرده. حالا پدرشوهرش چند روزی رو باهاش میگذرونه و تلاش میکنه تسکینش بده.البته، با تعریف ماجرای عاشقانه ی زندگی خودش! کتاب دلنشین و زیباییه. بعضا ریتم کند و یکنواختی

- بیشتر
مستاجر
۱۳۹۸/۰۹/۰۳

17- نسخه ی چاپی رو ( از مترجم دیگری) خوندم. خوب بود.

abolfazl
۱۳۹۷/۰۴/۱۸

کتاب داستان خاصی نداره فقط از لابلای حرفاشون جمله های قشنگی میشه پیدا کرد

naeme
۱۳۹۷/۰۵/۲۷

من نسخه ی چاپی رو خوندم کتاب من اورا دوست داشتم فوق العادس برخوردهای متفاوتی رو برای انسان ها وقتی طلاق عاطفی رخ میده و نتایج اون رو بررسی میکنه که تو زندگی هر انسانی پیش میاد و از همه

- بیشتر
A.Mtq
۱۳۹۶/۰۵/۰۹

همدردی پدرشوهر با عروسش خوب بود ولی در کل داستانش معمولی بود

زارعی
۱۴۰۰/۰۲/۰۹

این جمله رو توذهنم از این کتاب نگه خواهم داشت که گفت یک رنج بزرگ بهتر از رنج های کوچک زیاد است.

الهه جون
۱۳۹۷/۰۷/۰۵

خیلی عالیه

Zara96
۱۳۹۶/۰۱/۲۰

دوسش دارم❤

zeynab_m91
۱۳۹۹/۱۰/۲۳

منم!!

«به آدم‌هایی که زندگی احساسی برایشان در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارد، به گونه‌ای رشک می‌برم. آنان شاهان این دنیایند، شاهانی رویین‌تن.»
احمد
آدمای بی‌خاصیت تو پیدا کردن بهونه عالی هستن.
Parinaz
فکر می‌کردم آدم باهوشیم و زندگی رو بهتر از مردم دیگه می‌فهمم. از این‌که تو تله‌ای نیفتاده بودم به خودم مغرور بودم، که تو اومدی و من احساس می‌کنم در دریایی غرق شدم.
هادی محمودی
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی که دوستش دارد را از یاد ببرد؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشد؟
کیان
«دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد»
نوشیکا😉
«تا به حال این صدا رو درون خودت نشنیدی که گهگاهی به تو ضربه می‌زنه تا به یادت بیاره که واقعاً درست و حسابی کسی دوستت نداشته؟»
کیان
ملتمسانه تلفنم را بررسی می‌کنم. ساعت ۴ صبح! چه احمقی هستم!
zeinab
«زندگی را همان‌جا یاد گرفتم، در گل‌فروشی. دسته‌گل‌های کوچک برای همسران و دسته‌گل‌های بزرگ برای معشوقه‌ها»
ta
آدمای بی‌خاصیت تو پیدا کردن بهونه عالی هستن.
کیان
"حق اشتباه کردن" فقط جمله‌ی کوچیکیه، یک عبارت خیلی کوتاه اما کی به تو این حق رو میده؟ کی، اگه خودت این حقو به خودت ندی؟»
کیان
پونزده دقیقه‌ی سخت در مقایسه با چهره‌های شاد بچه‌هات چه ارزشی داره؟»
کیان
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی که دوستش دارد را از یاد ببرد؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشد؟
Parinaz
«آدما همیشه در مورد غم و‌ اندوه کسایی که جا می‌مونند حرف می‌زنن اما تو هیچ‌وقت در مورد غم‌ و ‌غصه‌ی کسایی که می‌رن فکر کردی؟»
کیان
زندگی قوی‌تر از توست، حتی وقتی اونو انکار می‌کنی، حتی وقتی نادیدش می‌گیری، حتی وقتی نمی‌خواهیش.
Omid Souri
«پس عشق چیز مزخرفیه؟ درسته؟ هیچ‌وقت عاقبت نداره؟» «البته که عاقبت داره. اما باید بجنگی...» «چطور جنگید؟» «هر روز باید کمی با خودت بجنگی. هر روز حتی خیلی کم، جرأت این‌که خودت باشی رو داشته باشی، تا تصمیم بگیری که خوشبخت باشی...»
کیان
حق با پی‌یر است، چرا ضعفت را نشان می‌دهی؟ تا ناراحتت کنند؟
Roghayeh
«تا به حال این صدا رو درون خودت نشنیدی که گهگاهی به تو ضربه می‌زنه تا به یادت بیاره که واقعاً درست و حسابی کسی دوستت نداشته؟»
ta
«هر روز باید کمی با خودت بجنگی. هر روز حتی خیلی کم، جرأت این‌که خودت باشی رو داشته باشی، تا تصمیم بگیری که خوشبخت باشی...»
RaHas
"به خودم گفتم، قول دادم که هیچ‌وقت دوباره با مردی که منو آزار میده، نباشم. فکر نمی‌کنم که لیاقت من این باشه. می‌فهمی؟ این حق من نیست.
ta
در راه برگشت او از من یک تکه نون باگت خواست تا بخوره. به او ندادم. گفتم: "نه، سر میز می‌خوری". به خونه اومدیم و سر میز نشستیم تا ناهار بخوریم. یک خونواده‌ی کوچیک کامل، من نون رو بریدم. به این کار اصرار داشتم، می‌خواستم به قولم عمل کنم. اما وقتی نون رو به دخترم دادم اونو به برادرش داد. "اما تو گفتی که نون می‌خوای... " دستاش رو باز کرد و گفت: " من اون موقع می‌خواستم. " من اصرار کردم: "اما این همونه، همون طعمو داره. " صورتشو برگردوند. "نه ممنون. "
هادی محمودی

حجم

۱۵۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۵۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان