دانلود و خرید کتاب صوتی فرشته سکوت کرد

کتاب صوتی فرشته سکوت کرد، اولین کتاب هاینریش بل است که درباره‌ی سربازی به نام هانس است. سربازی که بعد از جنگ جهانی دوم برای رساندن پیغامی، راهی شهر کلن می‌شود. 

شنیدن نسخه صوتی کتاب فرشته سکوت کرد، با ترجمه‌ی سعید فرهودی و صدای گرم و گیرای آرمان سلطان‌زاده، کاری لذت‌بخش است.

درباره‌ی کتاب صوتی فرشته سکوت کرد

کتاب فرشته سکوت کرد داستان سربازی بدبین و دل مرده به نام هانس اشنیتزلر است. او در میان خرابه‌های سوخته‌ی آلمان تنها چند روز پس از پایان جنگ جهانی دوم، با نامی مستعار به شهر کلن بازمی‌گردد. هدف هانس این است که وصیتنامه‌ی سربازی کشته شده را به بیوه‌اش، الیزابت گومپرتز، بدهد. هانس به طرز عجیبی از مرگ قسر دررفته است چراکه قرار بود که هانس به خاطر ترک موضع و فرار از جنگ، تیرباران شود اما منشی دادگاه نظامی، ویلی گومپرتز، لباسش را با او عوض کرد و به جای هانس کشته شد...

رمان فرشته سکوت کرد، اولین رمان هاینریش بل است. داستانی عاشقانه و تأثیرگذار، کاوشی نافذ درباره ی زوال اخلاقیات است. هاینریش بل کتاب فرشته سکوت کرد را در سال ۱۹۵۰ نوشت. اما این اثر تا سال ۱۹۹۲، یعنی هفت سال پس از مرگش، انتشار نیافت. شخصیت‌های عاشق پیشه‌ی ساخته‌ی هاینریش بل، در کتاب فرشته سکوت کرد تلاش می کنند تا چیزی شبیه به انسانیت را در دنیایی بدون اخلاقیات زنده کنند. 

کتاب صوتی فرشته سکوت کرد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

فرشته سکوت کرد برای دوست‌داران ادبیات جنگ کتابی خواندنی است. اگر پیش از این آثار هاینریش بل را خوانده‌اید و دوست داشتید از شنیدن کتاب صوتی فرشته سکوت کرد هم لذت می‌برید.

درباره‌ی هاینریش بل

هاینریش بل با نام کامل هاینریش تئودور بل در ۲۱ دسامبر ۱۹۱۷ در شهر کلن متولد شد. همزمان با جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی درآمد و تا مدت‌ها در جبهه‌های جنگ بود و چندین بار زخمی شد. او برنده‌ی جایزه نوبل ادبی است. بیشتر آثار او به جنگ (به‌خصوص جنگ جهانی دوم) و آثار پس از آن می‌پردازد. آثار او به زبان‌های بسیار از جمله فارسی ترجمه شده‌اند. از میان آثار محبوب او می‌توان به نان سال‌های جوانی، بیلیارد در ساعت نه و نیم، عقاید یک دلقک، سیمای زنی در میان جمع و میراث اشاره کرد.

هاینریش بل در ۱۶ ژوئیهٔ ۱۹۸۵ درگذشت.

بخشی از کتاب صوتی فرشته سکوت کرد

هانس تکان خورد. سه هفته را در بستر گذرانده بود. این مدت به نظرش بی‌نهایت رسید، مثل این بود که تمام زندگی را همین‌جور سپری کرده باشد، در اتاقی نیمه‌تاریک، با کرکره‌های همیشه بسته و نان و سیگار و سوپ آماده… این سه هفته می‌توانست سه‌سال باشد. او دیگر هیچ احساسی از زمان نداشت؛ به نظرش می‌آمد که در واقعیتی تیره و تار فرورفته است.