نظرات کاربران درباره کتاب نازنین

داستان بلندی است که می‌تونید یکی دو ساعته بخونید. شخصیت اصلی روان آشفته‌ای داره و عشقش به دختری بسیار جوان‌تر از خودش هم حسابی آشفته و عجیب از آب در آمده. نازنین به نظرم شروع خوبی برای داستایفسکی خوندنه. کل داستان فقط حرف‌های شخصیت اصلی با خودشه. آدم با خودش می‌گه داستایفسکی کبیر قبل اینکه فروید بیاد و از ناخودآگاه بگه چطوری به این حد رسیده. به طرز ترسناکی خوبه.

عالی بود. بر خلاف اغلب کتابهای استاد داستایفسکی این کتاب داستان پیچیده ای نداشت ولی قشنگ بود 👍

سومین قدم از خوندن آثار داستایوفسکی رو برداشتم. روایت جذاب و نسبتا کوتاه از افکار پریشان یک مرد مغرور و مریض که به شدت دلباخته دختر شونزده ساله‌ای میشه اما هیچ اقدامی برای ابراز دوست داشتنش نمیکنه! پریشانی ذهن شخصیت اصلی به شدت در تک تک کلمات کتاب مشهوده. داستان تلخ و غمناکه. اما به جرات میتونم بگم انقدر ادبیات داستایوفسکی فوق‌العاده و پرکششه که کتاب رو نمیتونید تا انتها زمین بگذارید. زمان مورد نیاز برای خوندنش کمه البته. شاید فقط یکی دو ساعت نیاز باشه تا تمومش کنید. خیلی خیلی خیلی بیشتر ترغیب شدم که داستایوفسکی خوندن رو ادامه بدم:) عالی‌تر از عالی هستی جناب فئودور...

به همه کسانی که شب های روشن رو دوست داشتند ، پیشنهاد میکنم سکوت میتونه ادم ها رو از هم خیلی دور کنه.... تیکه مورد علاقم از این کتاب شما آدم‌ها. با آن سکوت تحقیرآمیزتان من را راندید. درست در برهه‌ای که پُرشورترین احساساتم را نثارشان می‌کردم، جواب اشتیاقم را با آزار دادید و تا آخر عمر رنجیده‌خاطرم کردید. حالا من مسلماً حق دارم بین شما و خودم دیوار بکشم

علاقه ی یک امانت فروش مغرور ۴۰ ساله به یک دختر بینوای ۱۶ ساله... رابطه ای که می توانست شکل بگیرد و به عشق و زندگی طولانی تبدیل شود اما ... داستان فوق العاده زیبا و تاثیر گذاری بود. زبان این نویسنده با این ترجمه ی عالی حیرت آور است. باید یک نویسنده ی خوب مثل داستایوفسکی از زوایای پنهان احساسات و روان آدم ها صحبت کند و کشف این و حرف زدن در این باره مهارت داستایوفسکی را می طلبند. بسیار عالی

شسته رفته و جمع و جور و تلخ 😔 مردهای بیمار این شکلی فک نکنم کم باشن خود بیمار انگاری هم نبوده کاملا بیمار بوده که با تحقیر با یک دختر کم سن بخوای ازدواج کنی دوستش داشته باشی و پنهان کنی و در نهایت خودتم هیچی نباشی جز یه سمسار

رمانی کوتاه و آموزنده که برای شروع آثار داستایفسکی مناسبه. ترجمه بسیار روانه و از قلم داستایفسکی هم که زبان قاصر است. سه تا نکته ای که این رمان در ذهنم تاکید و تثبیت کرد: زجر دیده زجر میدهد طرد شده طرد میکند احساس شرم و گناه میتواند به خودکشی منجر شود. در دو اثار دیگش که من خوندم (یک اتفاق مسخره و شب های روشن)، درجاتی از طرد شدن، تنها ماندن و عدم درک از سوی دیگران و جامعه مشاهده میشه که در این اثر هم میتونید ببینید. بنظرم اینکه داستایفسکی در آثارش چنین نکاتی وجود داره، میتونه انعکاسی از واقعیت زندگی خودش باشه که سعی کرده حداقل با نوشتن رمان از شدت رنجش بکاهه. عمیقا دوست داشتم زنده میبود و بهش میگفتم: میفهمم چی میکشی فئودور جان :)

موقع خوندن این کتاب سه بار حالتم عوض شد . اول می‌خواستم‌ کتابو نصفه رها کنم و بیام به قضاوت بشینم‌ در مورد اون مرد و بهش از همینجا توهین کنم که چرا اینجوری رفتار کرد . بعد که دیدم آدم خوبی شد خیلی خوشحال شدم و گفتم سر عقل اومده آدم خوبی شده ولی طولی نکشید که رفتم تو حالت سوم . حالت سومم‌ دوباره رفت تو غم و اندوهی‌ که تو حالت اول داشتم . بهترین رمانی بود که خوندم چه بسا آخرش بد تموم شد . حتی از جز از کل هم‌ بهتر بود برام . عجیب کتابی بود

عالی. جمع‌و‌جور و زیبا. یکی از دوستانم که نویسنده مورد علاقه‌ش داستایفسکی‌ست و همه‌ی آثارش را خوانده بهم گفت این کتاب گزینه‌ی خوبی برای معرفی داستایفسکی‌ست. خوشم آمد. بیشتر از شب‌های روشن. کتاب‌های طولانی‌اش را هم که نخوانده‌ام‌ با این کتاب راغب شدم بقیه را هم بخوانم یا گوش کنم.

بسیاری از کتابهای معروف بهتر هست با اینکه 95صفحست اما نکاتشو می‌رسونه واقعاً چقدر دور ورمون همچین انسان ها یی شبیه مرد داستان داریم.

اولین تجربه ی من از خوندن کتاب های داستایفسکی، شب های روشن بود که به علت ترجمه ی بد کتاب، با شکست رو به رو شد؛ این شد که سراغ این کتاب اومدم. راستش از قلم داستایفسکی خوشم اومد. جدا از قلمش، داستایفسکی جزو نویسنده هایی بود که اول عاشق خودش شدم و بعد عاشق قلمش! چون به نظرم زندگی پرفراز و نشیبی داشته و اکثر نویسنده هایی که زندگی سختی داشتن، آثار بهتری نوشتن. کتاب نازنین، داستان مرد امانت فروشیه که یک روز با دختر 16 ساله ای آشنا میشه و چیزی درباره ی این دختر، اونو مجذوب خودش میکنه، برای همین تصمیم میگیره بیشتر به این دختر نزدیک شه... کتاب همونطور که احتمالا میدونید کوتاهه و سریع تموم میشه، قلم داستایفسکی قلم پخته و خوبیه برای همین با وجود اینکه کتاب یکجوریه که انگار یکی قلم به دست گرفته و افکار مرد رو تند تند مینویسه، خوندن کتاب براتون اذیت کننده نخواهد بود. من با نگاه نسبتا سخت گیرانه به این کتاب 4 ستاره دادم، چون به شخصه نتونستم زیاد با شخصیت مرد کنار بیام(شاید دلیلش این باشه که معمولا شخصیت های کتاب های داستایفسکی، آدم های سالمی نیستن!) در کل بنظرم کتاب خوبی برای شروع خوندن کارهای این نویسنده ست.

تلخی کتاب های داستایوسکی به خاطر شرایط تاریک جامعه اون زمان بوده بنابراین هموطنان میتونن ارتباط بیشتری با کتاب های این نویسنده بگیرن و از خواندن این کتاب ها لذت ببرن :))

جالبه دخترک نازنین در اول تصمیم ذهنی میگیره که مرد رو با اسلحه بکشه و پشیمون میشه و در آخر تصمیم میگیره به زندگی خودش پایان بده.خود بزرگ بینی شخصیت اول رو اونجایی میشه فهمید که فکر میکرده دخترک اگر باهاش ازدواج کنه کمتر بدبخته تا زمانی که با بقال ازدواج کنه،بنظرم تمام کنندگی داستان برای دخترک لااقل اگر با بقال ازدواج میکرد براش شیرین تر بود و به مرگ منتهی نمیشد و خود بزرگ بینی و غرور بیجای شخصیت اول،جون دو نفر رو گرفت یکی خودش و دیگری همسرش

سلام و درود وقتی اسم داستایفسکی میاد همه اغلب دنبال متن های سنگین،اسم های پیچیده و زیاد می گردند اما نازنین به نوعی آس نویسنده است!اثری تک که نه تنها پیچیده نیست بلکه ساده است! نویسنده در ابتدای متن خود مقدمه ای را به رشته تحریر در آورده که در نظر دوستان و متخصصان ادبیات کاری برخلاف رسالت همیشگی داستایفسکی بوده است که باز هم این کار خاص می کند. من ترجمه را پسندیدم؛ روان و قابل فهم.👍🏻👏🏻👏🏻 اما خود داستان: در اینجا گروفروش مردی را داریم که با دختر بسیار جوانی ازدواج می کند و شاید همین اختلاف سن و بی تجربگی هر دو در امر خانواده،ازدواج منجر به عدم خوشبختی آنها می شود ؛ داستان از زبان مرد و خطاب به ما گفته می شود؛انگار که مرد دارد زیر لب برای خود مجدد وقایع آشنایی تا ازدواج را تکرار می کند اما صدا بلند تر از زیر لب سخن گفتن است و گاها خشم مرد گریبان ما، خواننده، را می گیرد که چرا اجازه نمی دهیم او داستان را بیان کند!!! در طول داستان پریشانی و تشویش و عدم ثبات روحی مرد به دلیل حوادث ناگوار کاملا مشخص هست و واضح نشان می دهد او نیاز دارد تا کسی را در کنار خود داشته باشد که با لیوان آبی او را دعوت به آرامش کند اما دریغا،کسی در کنار او نیست! :( اما سرنوشت دخترک هم باعث غم می شود؛ او که شور و هیجان و سرکشی جوانی را دارد و از آن طرف می ترسد که مجدد به شوربختی و تنهایی برگردد! او نیز می ترسد تنها بماند و مطرود شود اما این زوج با وجود داشتن این ترس مشترک،از بیان آن بهم خودداری می کنند و زمانی که دیر شده است لب بر سخن می گشایند! چه سرنوشت تلخی! :( پیشنهاد می کنم کتاب را در لیست مطالعه خود قرار دهید و اگر اشتراک طاقچه دارید، آن را در بی نهایت پیدا می کنید با تشکر از اینکه صحبت ها من را مطالعه کردید 🙏🏻🌹

فقط ۵ دقیقه دیر رسیده بود....

ارزش خوندن رو داره این کتاب..

قدم دوم خوندن آثار داستایوفسکی... زبانم قاصره در وصف این کتاب. داستانی کوتاه که معانی خیلی عمیقی پشتشه همین که خیلییی زود دیر میشه! گاهی سکوت و غرور که داریم باعث میشه نتونیم خیلی چیزهارو به زبون بیاریم دقیقا مثل مرد به نظرم این حکایت بسیاری از روابط ماست که در سکوت در هم میشکنن و باعث جدایی میشن و گاهی هم مثل مرد پشیمون میشیم ولی جایی برای جبران باقی نمونده. ترجمه کتاب فوق العاده روان بود بخش اول کتاب که در خصوص نویسنده و کتاب توضیح داده بود رو خیلی دوست داشتم ممنونم از نشر چشمه. چیزی که خیلی دوست داشتم توی این کتاب مدل نوشتن اون بود که تماما صحبت های یک فرد با خودش و افکار اون بود و جوری که آشفتگی مرد رو به تصویر کشیده بود و جوری که این آشفتگی رو به مخاطب هم القا میکنه! فوق العاده بود و منو بیشتر ترغیب کرد که آثار داستایوفسکی رو بخونم و این مسیر رو ادامه بدم.

حسرت و اندوهه انچه باید تا قبل از دیرشدن و گذشتن وقت طلایش انجام میدادی اما ندادی در ابن کتاب بخوبی بیان شده مردی ک پس از ازدواج با دختر کم سنی ب او بی توحهی نشون میده و همینکه از کرده هاش پشیمون میشه و تغییر رفتار میده او رو از دست میده

ساعت ها فکر انسان رو مشغول میکنه… شاهکار بود و ترجمه بی نظیری داره

واقعا کتاب خوبیه! همه باید بخوننش، مخصوصا اونایی که خیلی افکار و محبتشونو به بقیه ابراز نمیکنن، کسایی که اهل گفتمان نیستن.

این کتاب عاشقانه ای غم انگیز را تعریف میکند عشقی یک طرفه .بازهم یک شاهکار دیگر از این نویسنده .عشقی خالصانه.فردی که در نگاه اول جالب نیست اما با مرور زمان میفهمید شاید جز با شرف ترین ها باشد ... داستانی از فقر ،تنگدستی ،تنفر ،عشق ،بی تفاوتی بیان می‌شود. چگونه سکوت می‌تواند حرف بزند ؟؟ چگونه بی تفاوتی بر آدم ها تاثیر میگذارد؟‌ باز هم مثل شب های روشن دلم گرفت..

داستانی عاشقانه با نکات عمیق روانشناختی… ترجمه هم عالی بود

بعضی ها از جایی که زخم‌ خورده‌اند زخم میزنند؛شاید که میخواهند ثابت کنند چیزی بیشتر از آدمی که نتوانسته از خود دفاع کند هستند؟ شاید چنان غرق حقارت آن لحظه شده‌اند که معیار های زندگیشان هم بازتابی معکوس به آن حادثه است؟ جهنم یا بهشت را بر حسب همان نقطه برای خود خلق میکنند و‌ کورکورانه بقیه را(هرکسی که در هرم خودساخته‌شان زورشان از آن ها بیشتر است) هم به این میهانی اجباری دعوت میکنند. این خلاصه ای از نازنین برای من بود. کتاب رو خیلی دوست نداشتم و شاید چون معروفیت کتاب انتظاراتم رو بالا برده بود دچار این قضیه شدم شاید هم نه. در کل‌ کتاب کوتاه و‌ روانیه؛مناسب برای زمانی که وقت یا حوصله کمتری برای کتاب‌خوندن و توان بیشتری برای شنیدن یه پریشانی بزرگ رو داریم.

داستانی کوتاه از داستایوفسکی کبیر که خیلی ساده از یه داستان کوتاه و بدون هر پیچیدگی یه شاهکار خلق میکنه چالش های یه انسان مغرور در مواجهه با عشقی بچه سال که قلم نویسنده مسحورتان میکنه برای دوستانی که شک دارن به خوندن این کتاب باید بگم هر کتابی داستایوفسکی پشت جلدش خورده بود قهوه ایی بنوش و با اشتیاق خودت رو بسپر به قلم جادویی نویسنده و لذت ببر 🌱

بی نظیر بود. ترجمه هم حرف نداشت.

نازنین چهارمین کتابی بود که از داستایفسکی خوندم و واقعا به نظرم فوق‌العاده بود. داستان کوتاه و روونی‌ داره و برای کسی که تازه میخواد از داستایفسکی کتاب بخونه به نظرم‌ انتخاب خوبیه. غم زیادی داشت این کتاب که واقعا منو تحت تاثیر قرار داد. خلاصه که بخوندیش حتما.

واگویه‌های یک مرد برای زنی که دیگر ندارد. تمام داستان را در این واگویه‌ها دریافت می‌کنید. نثر نویسنده روان است. ترجمه‌‌ی خوبی هم دارد.

اولین کتاب از آتار داستایوفسکی رو با نازنین شروع کردم و میتونم بگم واقعا عجیب بود... حتی هنوز نمیتونم بگم به قلم او علاقه دارم یا خیر... نازنین داستان مردی بیماره که از ابتدای داستان علی رغم گفته هاش سعی در تبرئه کردن خودش داره تا اخر داستان و واگویی های اون با خودش رو میبینیم در داستان... نکته ای که بنظرم باید بهش توجه بشه جمله اخر این مرده که میگه من فقط پنج دقیقه دیر رسیدم! اما حقیقتا اینطور نیست و این مرد نه فقط این پنج دقیقه آخر بلکه باقی پنج دقیقه های زندگی مشترکش را هم دیر رسیده بود... در تمام طول زندگی مشترکش سعی بر مغلوب کردن طرف مقابل و عدم ابراز احساسات خودش داشت و خودش رو مرتبا تبرئه میکرد و مدعی بود بزدل نیست... در نهایت باید عرض کنم نکته این داستان برای من این بود که در زندگی مشترک هرچیزی را حس کردی باید بگویی، باید بگویی! قبل از آنکه برای همیشه دیر شود!

بعد از دیدن امشب به صرف بورش و خون این کتاب رو خوندم و بعد دیدن تئاتر این کتاب خیلی برام جذاب شد

این دومین کتابی هست که از داستایفسکی خوندم و واقعا دوسش داشتم کوتاه بود و میشد ۱ یا ۲ ساعته تمومش کرد شخصیت اصلی داستان که یک مرد هست و مریضه و عاشق یک دختر ۱۶ ساله شده رو روایت میکنه که زیباست و چقدر دیر رسیدن و عواقب رفتار غلط رو زیبا نشون میده بخونید و لذت ببرید!❤️🌱📚

واقعا کلمه شاهکار کمه برای این کتاب. نوع روایت و خود داستان جوری باعث میشه غرق کتاب بشی ک فکرشم نمیکنی.

داستان طولانی نیست، (حدودا اندازه کتاب شبهای روشن) کل داستان در رابطه با صحبت یک آقا با خودش و توضیح دادن چیزهایی که اتفاق افتاده، برای رسیدن به یه جوابه. داستان خوبیه، و اینکه کتابِ شادی نیست.

خیلی چیزها می‌توان گفت و نوشت درباره این کتاب، اگر توانستید چند بار بخوانید، تا به اعماق احساسات و جهان این کتاب قدم بگذارید.

این کتاب یکی از خاص ترین کتاب های عاشقانه ای بوده که تا بحال خوندم. شیوه روایت جذاب و خلاقانه کتاب مه ادم رو میخکوب میکنه و داستان گیرا و مسحور کننده کتاب واقعا این اثر رو تبدیل به یک شاهکار میکنه. طوری که داستایفسکی عواطف و احساسات شخصیت ها رو با نخایت تبحر با کلمات تصویر میکشه در کنار ترجمه ی خیلی خوب خانم بیدخت نژاد باعث میشه که این کتاب تجربه ی عالی ای براتون به یاد بذاره.

واقعا قابل تامل بود.

اولین کتابی که از داستایوسکی خوندم، نسبت به شهرت اسم کتاب، داستان ساده ای داشت واقعگر بود، اشاره به خیالپردازی و ابراز نکردن احساسات، سوءتفاهم ها و نگرانی هایی که ایجاد میکنه داشت ترجمه روان و خوبی بود

عالی بود. به نظرم هیچ شباهت و ربطی به شبهای روشن نداشت. من نتونستن کتابو زمین بکذارم. به همه توصیه میکنم تا دیر نشده بخونن.

🔻نازنین اثری متفاوت بود از "جنایت و مکافات"، "شب‌های روشن" و "یک اتفاق مسخره" که تا به حال از داستایفسکی خونده‌‌م. یک جریان سیال ذهن! 🔻به هیچ‌عنوان پیچیدگی و سخت‌خوانی اثرات دیگرش رو نداشت. نحوه‌ی روایت طوری بود که انگار شخصیت اصلی داستان مقابلت نشسته؛ قصد داره ماجرایی پر از خاطره رو در مدت زمان کوتاه برای تو شرح بده. اما شرح این داستان کار ساده‌ای براش نیست و پر از درد، غم، حتی گیجی و دستپاچه شدنه! پر از پرش‌های ذهنی! 🔻همه‌ی ما تو بیان کردن خاطراتی که تاثیر خیلی زیادی توی زندگی روزمره‌مون داشته تا حدودی عاجزیم. رشته‌ی کلام از دستمون در می‌ره یا در آن واحد قسمت‌های مختلف خاطره، به یک‌باره هجوم می‌آرن داخل افکار و ذهن ملتهبمون. قابل درکه که چقدر دشوار می‌تونه باشه. 🔻اما داستایفسکی عزیز هم‌چنان اثر انگشتش رو توی این روایت هم گذاشت و یکی از سوال‌هایی که می‌تونه جواب دادن بهش سخت باشه رو از مخاطب پرسید که ترجیح می‌دم کسی که می‌خونه در موقعیتش قرار بگیره و تصمیمش رو داخل ذهن خودش بررسی کنه. زیاده‌گویی نکنم. داستایفسکی بی‌نظیره!

خط فکری داستایفسکی وار به خوبی در این کتاب مشخصه؛ سوال های اگزیستنسیالیسمی؛ جست و جو برای معنا؛ تنهایی، خودخواهی، سیر رویا، عشق توهم وار، تحقیر در پی سلطه، انتقام( از خود؟از دیگری؟) و... داستانی کوتاه اما بسیار زیبا و قابل تامل با ترجمه روان و عالی؛ اشاره به تفکرات جامعه زمان نویسنده و جذابیت دوچندان داستان به دلیل استفاده از تکنینک سیال ذهن. اگر از منظر روایت سیال ذهن نگاه کنیم، میبینیم که روایت او پر از توجیه، بازنگری، و تلاش برای تبرئه‌ی خودش. در واقع، آنچه درباره‌ی زن گفته میشه، تنها برداشت و توجیهات ذهنی خودش، نه حقیقتی مطلق. و پردازش مفهوم آزادی؛ ظریف و زیبا. آیا زن آزاد بود وقتی بین بقال و امانت فروش انتخاب میکرد؟ آیا آزاد بود وقتی دست به خودکشی میزد؟ "هیچ چیز آزاردهنده‌تر از آن نیست که انسان به خاطر یک اتفاق نابود شود، به خاطر یک اتفاق، اتفاقی که میتوانست نیفتد." دوبار این موضوع مطرح میشه؛ آیا واقعا اتفاق بود؟ و یا پنج دقیقه زودتر کارساز بود؟ جبر، اختیار و آزادی. ظریف و زیبا.

این حرف نزدن ها این سکوت های بی جا این واگویه های درونی خورنده، همه چیو نابود میکنه....

در این کتاب راویِ اول شخص جریان فکری خودش رو بیان میکنه و طبق آنچه در مقدمه آمده تکلیف راوی با حس خودش و حتی با نازنین مشخص نیست و این بلاتکلیفی خوب نشون داده شده، اما این بی‌حسی که تا پایان داستان ادامه داره گاهی ‌روند روایت رو کند و یکنواخت می‌کنه.

داستان غمگینی بود تا آخر کشش داشت و بارها طی روند داستان احساسات مختلفی رو منتقل میکرد به وجود آدم حالا که تموم شده درکنار غم قصه از نظرم قشنگ بود از ۱۰ بهش ۱۰ میدم🙃

داستان سبکی بود

واقعا از خوندن این کتاب لذت بردم

از کتاب‌هایی که داستان، نثر و خیلی از ویژگی‌هاش متفاوت بود و پیچیدگی خاصی داشت که همین باعث جذابیت زیادش شده، من واقعا دوستش داشتم و به نظرم ذهن و قلم قوی نویسنده‌اش کاملا مشخص بود. روند داستان مثل یه حباب بود که تغییر شکل می‌داد و تو منتظر بودی ببینی درنهایت چه زمانی می‌ترکه .. آخرش که تموم شد من در حین بُهتی که داشتم، دوباره رفتم و ابتدای کتاب رو خوندم .. عالی بود.

جالب بود. به نظرم حتما بعد از خواندن ، نقدهای متفاوت درباره داستان رو نگاه کنید چرا که زوایای پنهان این نوشته خیلی زیاد هست.

کتاب جالبی بود،اینکه بد بودن یه نفر الزاما از بد بودن ذاتش نیست،شاید اگه کمی در ارتباطمون بالاخص ارتباط کلامی با انسان های اطرافمون محتاط باشیم و به این موضوع فکر کنیم که هر کلام ما و هر رفتار ما میتونه مسیر زندگی و روان یه شخص رو تغییر بده،احساس فرد نسبت به زندگی رو تغییر بده،شاید اندکی از خصلت های نادرستی که انسان ها اونا رو کسب میکنند کم بشه،با کلام و رفتارمون باعث طرد شدن و رنجش کسی نشیم که این زنجیره رو به سهم خودمون حداقل قطع کنیم،و از طرفی هم سعی کنیم اگر کسی باعث رنجش‌ ما شد از دیگری انتقامش رو نگیریم،در اینجا هم شاید این زنجیره به سهم ما قطع بشه در جاییکه میتونه ادامه داشته باشه اینا چیزایی بود که میتونم عمیقا بگم از این کتاب متوجه شدم،یعنی هر انسانی که رفتار درستی نداره لزوما انسان بدی نیست شاید باید کمی بیشتر مراقب باشیم مراقب قضاوت انسان ها،مراقب رفتارمون با انسان ها،چه در جایگاه کسی که میتونه کسی رو طرد کنه چه در جایگاه کسی که طرد شده و میتونه از بقیه انتقام بگیره

عالی بود🥺♥️

به نظر من اینکه در طول کتاب شخصیت ها بره رو مختون یا قضاوتشون کنید طبیعیه ولی این کتاب مخصوصا چند صفحه اخر دل ادمو خون میکنه:) جالب بود و ارزش خوندن داشت

عالی... نکته های روانشناختی عمیقی داشت که فکر آدم رو درگیر میکنه... تصویر تلخی از تنهایی و سکوت...