دانلود و خرید کتاب خورشید رو به غروب اوسامو دازای ترجمه آزاده سلحشور
تصویر جلد کتاب خورشید رو به غروب

کتاب خورشید رو به غروب

معرفی کتاب خورشید رو به غروب

کتاب خورشید رو به غروب نوشتهٔ اوسامو دازای و ترجمهٔ آزاده سلحشور است و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان ژاپن پس از جنگ و تغییرات اجتماعی پس از آن دوره است. در پس‌زمینهٔ این کتاب، داستان زوال یک خانواده‌ٔ اشرافی روایت می‌شود.

درباره کتاب خورشید رو به غروب

داستان خورشید رو به غروب دربارهٔ زوال یک خانوادهٔ اشرافی است. سه شخصیت اصلی داستان عبارت‌اند از: مادر بیمار، دختری که روایتگر داستان هم هست، و پسری که از جنگ برگشته است. این پسر به شخصیت خود نویسنده، اوسامو دازای، نزدیک است.

فضای ژاپنی داستان، نشان‌دادن عقاید کهنه و خرافه‌ها و در کل، فرهنگ مردم ژاپن در میان کنش و واکنش شخصیت‌ها برای خواننده جالب است. داستان دربارهٔ معنای زندگی است، در جامعه‌ای جنگ‌زده و در وسعتی کوچک‌تر، خانواده‌ای فروریخته که همه چیزشان را از دست داده‌اند و آنچه باقی مانده جست‌وجوگری برای دلیل زنده‌ماندن است. 

داستان از نگاه کازوکو، دختر مجرد یک اشراف بیوه روایت می‌شود. جست‌وجوی کازوکو برای یافتن معنای زندگی خود در جامعه‌ای که جایی برای او ندارد، محور معمای رمان دازای را تشکیل می‌دهد. مادر کازوکو بیمار می‌شود و به دلیل شرایط مالی خانواده مجبور می‌شوند به کلبه‌ای در حومه‌ی شهر نقل مکان کنند. برادرش که در طول جنگ به تریاک معتاد شده، مفقود شده است. وقتی کازوکو برمی‌گردد، سعی می‌کند با اوهارا رمان‌نویس رابطه برقرار کند. تا اینکه... .

خواندن کتاب خورشید رو به غروب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات ژاپن پیشنهاد می‌کنیم.

درباره اوسامو دازای

اوسامو دازای (۱۹۰۹-۱۹۴۸) با نام اصلی «تسوجیما شوجی»، هشتمین فرزند زنده‌مانده از خانواده‌ای ثروتمند و زمین‌دار بود. زندگی تسوجیما در سال ۱۹۲۷ و هنگامی که نویسنده‌ٔ مورد علاقه‌اش یعنی «ریونوسکه آکوتاگاوا» خودکشی کرد، به کلی تغییر یافت. وی در نوشته‌های اولیه‌اش بارها از متولدشدن در یک طبقه‌ٔ اجتماعی بالا ابراز گناه و عذاب وجدان کرده است. حتی در دوران جوانی جذب حزب کمونیست شده بود و البته در آن دوران عضوی در این حزب جرم محسوب می‌شد.

کمی بعد، او دستیار نویسنده‌ای به اسم «ماسوجی ایبوسه» شد که ارتباطات این نویسنده با سایرین به تسوجیما امکان داد تا نوشته‌های خود را چاپ و شهرتی دست‌و‌پا کند. چند سال بعد، سال‌های پر باری بودند. او دیوانه‌وار می‌نوشت و برای اولین بار در یک داستان کوتاه به نام قطار (۱۹۳۳) نام «اوسامو دازای» را برای خود برگزید.

دازای که پیش‌تر اقدام به خودکشی با قرص کرده بود، در جوانی به «جوشی» رو می‌آورد. «جوشی» در واقع یک خودکشی دونفره است که زوج‌ها انجام می‌دهند. در این روش زوجین همدیگر را به طنابی که سر آن به یک تیر چوبی وصل است، می‌بندندو هم‌زمان خود را داخل یک رودخانه خروشان می‌اندازند. دازای در سن جوانی این خودکشی را انجام می‌دهد، اما صرفاً خانم همراه او می‌میرد و دازای تا سال‌ها با عذاب وجدان حاصل از زنده ماندن خود، زندگی می‌کند، تا اینکه در نهایت در سن ۳۹ سالگی دوباره به همین روش خود را در رودخانه تاما می‌اندازد و این‌بار او و خانم همراهش هر دو می‌میرند. البته شایعه‌ای بسیار قوی وجود داشت که این آخرین خودکشی دازای، قتل به دست همان محبوبه‌اش بود که سپس به زندگی خودش هم پایان داد.

بخشی از کتاب خورشید رو به غروب

«مادر ناله‌ای ضعیف کرد. داشت توی اتاق ناهارخوری سوپ می‌خورد.

فکر کردم شاید چیزی توی سوپش افتاده. پرسیدم: «مو افتاده توی سوپتان؟»

«نه.»

مادر انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده، یک قاشقِ پر سوپ خورد، بعد سرش را به یک طرف چرخاند، نگاه خیره‌اش را مستقیم به درخت گیلاس پرشکوفهٔ بیرون پنجرهٔ آشپزخانه دوخت و همان‌طور که هنوز سرش به‌طرف پنجره بود، یک قاشق پر از سوپ دیگر را بین لب‌هایش به‌پرواز درآورد. مادر طوری غذا می‌خورد که هیچ شباهتی به روش‌های توصیه‌شده در مجله‌های زنان ندارد؛ یعنی درمورد مادر استفاده از کلمهٔ «به‌پرواز درآوردن» به‌هیچ‌وجه استعاره نیست.

«نائوجی»، برادر کوچک‌ترم، یک‌بار که نوشیدنی می‌خورد، به من گفت: «صرفاً اینکه کسی لقبی داشته باشد، باعث اشراف‌زادگی‌اش نمی‌شود. آدم‌هایی وجود دارند که اشراف‌زاده‌هایی اصیل هستند، درصورتی‌که لقب دیگری ندارند؛ به‌جز همانی که طبیعت بهشان ارزانی داشته و آدم‌های دیگری هم هستند مثل ما که هیچ‌چیز ندارند، غیر از لقب و عنوان و بیش از آنکه اشراف‌زاده باشند، دارند به آدم‌هایی منفور و مطرود تبدیل می‌شوند. مثلاً ایواشیما، (یکی از دوستان مدرسه‌اش که کُنت بود) از هر ناکس دیگری که ممکن است در خیابان ببینی، هرزه‌تر به‌نظر نمی‌آید؟ آن احمق عوضی توی عروسی عموزاده‌اش لباس رسمی پوشیده بود. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که مجبور بوده آن لباس را بپوشد، فقط شنیدن سخنرانی سر میز آن بی‌شعور، با آن کلمه‌های پرطمطراق و متظاهرانه کافی بود که حالم را به‌هم بزند. آن ژست و اداهای ساختگی صرفاً سرپوشی تصنعی‌ست که هیچ ربطی به شعور ندارد. با توجه به آنچه که بر سر اشرافیت آمده، احتمالاً بهتر است روی تابلوهای اطراف دانشگاه به‌جای "اتاق‌های کرایه‌ای لوکس" بنویسند "گداخانه‌های لوکس". یک اشراف‌زادهٔ واقعی هرگز مثل ایواشیما قیافه نمی‌گیرد. مادر، تنها اشراف‌زاده در خانوادهٔ ماست؛ نمونه‌ای واقعی و اصیل. چیزی در مادر هست که در هیچ‌کدام از ما نیست.»

معرفی نویسنده
اوسامو دازای

اوسامو دازای نویسنده‌ی ژاپنی است که در سال‌های ۱۹۰۹ تا ۱۹۴۸ زیسته است. دازای تحت تاثیر نویسندگان بزرگی چون ریونوسوکه آکوتاگاوا و داستایفسکی بوده است. در حالی که آثار دازای که به زبان ژاپنی تالیف شده‌اند منبع الهام بسیار از نویسندگان معاصر ژاپن بوده است، این آثار به طور محدود به زبان‌های دیگر ترجمه شده است. به بزرگ‌داشت این نویسنده، جایزه‌ی ادبی اوسامو دازای در ژاپن در سال ۱۹۶۵ تاسیس شد و همچنان سالانه به نویسندگان غیرنامی داستان‌های کوتاه برجسته اعطا می‌شود. از جمله آثار مهم دازای می‌توان به «نه آدمی» و «خورشید رو به غروب» اشاره کرد.

کاربر ۷۲۵۷۳۸۱
۱۴۰۳/۰۸/۱۴

این کتاب با نام خورشید رو به پایین در طاقچه بینهایت وجود دارد :)

bluemorana
۱۴۰۳/۰۶/۲۷

کشش اوایل داستان بیشتر بود اما بازهم چیزی از ارزشش کم نمیکرد. شاید همه‌پسند نباشه اما حقیقت های زیادی راجع به زندگی درون خودش داشت.

بهتر بود به‌دنیا نمی‌آمدیم. بدین‌ترتیب، هر روز از صبح تا شب، با ناامیدی در انتظار چیزی هستم. ای کاش می‌توانستم از اینکه زاده شده‌ام، از اینکه زنده هستم، از اینکه مردم و دنیا وجود دارند، خوشحال باشم.
Maryam
وقتی تظاهر می‌کردم که آدم باهوشی هستم، مردم شروع می‌کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه من آدم باهوشی هستم. وقتی مثل یک آدم بی‌کاروبی‌عار رفتار می‌کردم، شایعه‌ها حول محور بی‌عاری من می‌گشت. وقتی وانمود می‌کردم که در نوشتن عاجزم، مردم می‌گفتند که در نوشتن عاجزم. وقتی مثل دروغ‌گوها رفتار می‌کردم، دروغ‌گو خطابم می‌کردند. وقتی مثل یک آدم پولدار رفتار می‌کردم، شروع می‌کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه من آدم پولداری هستم. وقتی وانمود می‌کردم آدم بی‌تفاوتی هستم، مرا جزو آدم‌های بی‌تفاوت طبقه‌بندی می‌کردند، اما وقتی ناخودآگاه از درد ناله می‌کردم، چون واقعاً درد داشتم، شروع می‌کردند به شایعه‌پراکنی درمورد اینکه دارم تمارض می‌کنم.
کاربر ۴۷۳۹۵۸۵
مرگ من مرگی طبیعی‌ست؛ مرگ مردی که نمی‌تواند صرفاً به‌خاطر اخلاقیات زندگی کند.
Maryam
به‌هرحال، از یک چیز می‌شود مطمئن بود: انسان باید تظاهر کند تا زنده بماند.
bec san
انتظار کشیدن. ما در زندگی، لذت، خشم، تأسف و صدها احساس دیگر را می‌شناسیم، ولی همهٔ این احساسات باهم به‌سختی یک درصد از وقت ما را پر می‌کنند. بقیهٔ نودونُه درصد از وقت ما، صرف انتظار کشیدن می‌شود. من در آرزوهای گذرا انتظار می‌کشم. احساس می‌کنم سینه‌ام به‌خاطر صدای پای خوشبختی‌ای که از راهرو به‌گوش می‌رسد، دارد له می‌شود. خالی. آه، زندگی خیلی دردناک است؛ واقعیتی که این باور جهانی را تأیید می‌کند: بهتر بود به‌دنیا نمی‌آمدیم. بدین‌ترتیب، هر روز از صبح تا شب، با ناامیدی در انتظار چیزی هستم. ای کاش می‌توانستم از اینکه زاده شده‌ام، از اینکه زنده هستم، از اینکه مردم و دنیا وجود دارند، خوشحال باشم.
Elina Asg
زندگی، دلتنگ‌کننده‌تر از آن چیزی‌ست که بشود تحملش کرد. بدبختی، تنهایی، تنگنا؛ این‌ها همه قلب آدم را می‌شکنند. هرگاه از دیوارهای اطرافت آهی غم‌انگیز را می‌شنوی، می‌فهمی که فرصتی برای خوشحالی و خوشبختی وجود ندارد.
Elina Asg

حجم

۱۴۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۴۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۱۳,۵۰۰
۷۰%
تومان