کتاب داستان های ناتمام
معرفی کتاب داستان های ناتمام
کتاب داستان های ناتمام نوشتهٔ بیژن نجدی است. نشر مرکز این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک مجموعهداستان ایرانی با عنوانهایی به زبان ریاضی است.
درباره کتاب داستان های ناتمام
کتاب داستان های ناتمام نوشتهٔ بیژن نجدی، داستاننویس توانا و زود ازدسترفتهٔ ایرانی است که بههمت همسر او، «پروانه محسنیآزاد» گردآوری، تدوین و برای انتشار به نشر مرکز سپرده شده است. برخلاف داستانهای مجموعهٔ پیشین بیژن نجدی به نام «دوباره از همان خیابانها» که در سال ۱۳۷۹ بهوسیلهٔ همین نشر منتشر شد، داستانهای مجموعهٔ کنونی در زمان حیات نویسنده بهحالت نهایی خود نرسیدهاند؛ برخی ناتمام هستند و برخی پرداخت نهایی نشدهاند، اما برخی نیز با حالت نهایی فاصلهٔ چندانی ندارند. چند داستان نیز صورت اولیهٔ داستانهایی هستند که در مجموعهٔ «یوزپلنگان» او آمدهاند و تفاوتهای مشهود آنها با صورت نهایی اثر میتواند بهخوبی نمایندهٔ حرکت ذهنی یک هنرمند در جهت تکمیل خلاقیت خود باشد. رویهمرفته در این داستانها هم همان توانایی ذهنی و تخیل و همان قدرت بیان و قلم که در داستانهای دیگر او مشهود است، به چشم میخورد و اینها هم در همین شکل ناتمام، از یادگارهای باارزشی هستند که او برای ادبیات فارسی به جای گذاشت. بیژن نجدی بر این داستانها هنوز نامی ننهاده بود و ازآنجاکه او علاوه بر داستاننویسی، دبیر ریاضیات بود، همسرش برای پاسداشت این وجه از شخصیت او، عبارتهایی ریاضی را عنوان داستانهای این مجموعه قرار داد. عنوان بعضی از این داستانهای گوتاه عبارت است از: «داستان ناتمام (A+B)»، «داستان ناتمام (A-C)»، «داستان ناتمام ( A۲+B)»،«داستان ناتمام (A+C۲)» و «داستان ناتمام (A۲-C۲)».
این کتاب ۶ داستان دیگر را هم از مجموعههای دیگری از این نویسنده در بر گرفته است.
خواندن کتاب داستان های ناتمام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره بیژن نجدی
بیژن نجدی در ۲۴ آبان ۱۳۲۰ از پدر و مادر گیلانی در شهر خاش متولد شد. تحصیلات ابتدایی خود را در رشت گذراند. پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۳۹ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۴۳ از همان دانشکده در رشتهٔ ریاضی فارغالتحصیل و با سمت دبیر در دبیرستانهای لاهیجان مشغول به تدریس شد. او از سال ۱۳۴۵ فعالیت ادبی خود را آغاز کرد.
نجدی در زمان زندگی خود تنها مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» را در سال ۱۳۷۳ منتشر ساخت که در سال ۱۳۷۴ جایزهٔ قلم زرین جایزهٔ گردون را به خود اختصاص داد. بقیهٔ آثارش پس از درگذشتش توسط همسرش به چاپ رسید. بیژن نجدی در کارنامهٔ ادبی خود، تندیس یادمان بنیاد شعر فراپویان بهخاطر برگزیده اشعار دههٔ هفتاد و لوح افتخار به پاس جانسرودهها در پاسداشت آیینهای ملی و میهنی را دارد. از او اشعار گیلکی کمی نیز باقی مانده است. آثار او عبارتند از: «یوزپلنگانی که با من دویدهاند»، «دوباره از همان خیابانها»، «داستانهای ناتمام»، «خواهران این تابستان»، «واقعیت رؤیای من است»، «پسرعموی سپیدار» و «داستانهای ناتمام»
همچنین پس از مرگ او داستانهای «تاریکی در پوتین»، «سپرده در زمین»، «گیاهی در قرنطینه» و «استخری پر از کابوس» از مجموعهٔ داستانهای «یوزپلنگانی که با من دویدهاند» و نیز داستانهای «مرثیهای برای چمن» و «بیمارستان، نه قطار» از مجموعهٔ «دوباره از همان خیابانها» به فیلم درآمده است.
بیژن نجدی در چهارم شهریور ۱۳۷۶ بهعلت بیماری سرطان ریه درگذشت. آرامگاه او در شهر لاهیجان در جوار بقعهٔ شیخ زاهد گیلانی قرار دارد.
بخشی از کتاب داستان های ناتمام
«همه جا تاریک بود، باید تاریک میشد. تاریکی پوست نازکی داشت که گاهی با روشنی پنجرهای جر میخورد و روشنی چراغهای اتومبیل من آن را دوبار سوراخ کرده بود.
یک اتومبیل با لاستیک پنچر، اسب که نیست تا همین که یکی از پاهایش شکست آدم گلولهای در مغزش شلیک کند.
دستم را روی کاپوت جلو گذاشتم ــ اوف، چته؟ تب کردهای پیرمرد. کاپوت را بالا زدم و به صدای تنفس ماشین گوش دادم. گرمای موتور خورد بصورتم. دهانش بوی واسکازین داغ میداد. هر چه تابلوهای اطراف جاده را بیشتر میخواندم (احتیاط کنید) (به پل نزدیک میشوید)... (از سمت راست حرکت کنید) بیشتر دلم توی سیروسرکه میافتاد (پاسگاه م...) (ایستگاه بازرسی) چه چیز را بازرسی میکنند؟ گواهی نامه؟. کارت ماشین، توی داشبورد را هم نگاه میکنند؟ وای نوار.. میکشم توی شانه خاکی. مرضیه و بنان و بوی جوی مولیان را چه کار کنم.
لامصب، حالا نمیشد فقط بنان همین کوفت و زهرمار را بخواند؟ یک کامیون.. باید صبر کنم بیاید و رد شود بعد چالش میکنم و برگشتنا برش میدارم.
همین که روی بنان و اصفهان و مرضیه خاک ریختم و به ناخنها و کف دستهایم نگاه کردم چه دستهای زشتی دارم. پر از رگهای ورم کرده و انگشتهای رماتیسمی. آن قدر چرک زیر ناخنهایم هست که انگار هر ده تایش را توی فاضلاب پیدا کردهام.
آخرین تابلو چی بود؟ (چند کیلومتر؟) (؟ ۶۰) پس من ۶۰ کیلومتر سیگار نکشیدهام ۶۰ کیلومتر حرف نزدهام و همینقدر هم ۶۰ کیلومتر ترسیدهام.
جاده آن قدر پر از دست انداز و چاله چوله است و آن قدر من تکان خوردهام که اگر کسی تشتک روی سرم را بردارد تمام مغز و خون من فواره میزند بیرون.»
حجم
۲۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۲۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
غم توی قلم بیژن نجدی، به قلب آدم خنجر میکنه...
داستانهای نجدی سبک سورئال داره.....