کتاب پژوهشی در قصه اصحاب کهف
معرفی کتاب پژوهشی در قصه اصحاب کهف
کتاب پژوهشی در قصه اصحاب کهف نوشتهٔ جلال ستاری در انتشارات مرکز منتشر شده است.
درباره کتاب پژوهشی در قصه اصحاب کهف
قصهٔ اصحاب کهف نخست در جهان مسیحیت نقل شده و سپس در عالم اسلام به شیوهای نو روایت شده است. این داستان در هر ۲ جا، دستمایهٔ خلق آثار ادبی نیز بوده. این روایات مانند هم نیستند، مسیحیت و اسلام هرکدام قصه را به سبکی مناسب و سازگار با هدف و جهانبینیشان حکایت کردهاند.
قصهٔ اصحاب کهف، نخست در مسیحیت روایت شده و سپس به اسلام رسیده و تا جزایر کومور (نزدیک ماداگاسکار) و اندونزی نیز رفته و به شکلی دیگر از حبشه تا اسکاندیناوی مشهور بوده است.
در غرب، داستان را به زبانهای فرانسه و آلمانی و لاتینی و ایتالیایی و انگلیسی و ایرلندی و اسپانیایی و رومی و یونانی جدید نقل کردهاند و این روایات با هم اختلافاتی دارند. در واقع، چون قصه، موردپسند شنوندگان یا خوانندگان بوده است، راویان بدان شاخوبرگ دادهاند. داستان نخست به زبان لاتینی بوده و از آن زبان، به یونانی و به سریانی و از سریانی دوباره به لاتینی برگشته است. جلال ستاری در کتاب پژوهشی در قصه اصحاب کهف روایتهای این داستان مشهور را بررسی کرده است.
خواندن کتاب پژوهشی در قصه اصحاب کهف را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای کهن پیشنهاد میکنیم.
درباره جلال ستاری
جلال ستاری در سال ۱۳۱۰ در رشت متولد شد. او محقق، اسطورهشناس و اندیشمند ایرانی است. ستاری برای تحصیل به سوئیس رفت و تا مقطع دکترا تحصیل کرد. یکی از استادانش، ژان پیاژه، روانشناس مشهور بود. توجه ستاری به چیزی فراتر از روانشناسی فردی جلب شد و تمرکزش را بر روانشناسی جمعی و شناخت تأثیر مثبت یا منفی کهنالگوها و اسطورهها و افسانهها در ناخودآگاه جمعی معطوف کرد. جلال ستاری کتابها و آثار بسیاری در زمینهٔ افسانهشناسی، ادبیات نمایشی و نقد فرهنگی تألیف کرده است که بسیاری از آنها به کتابهای مرجع در همین زمینه بدل شدهاند. بهپاس فعالیتهایش، نشان هنر و ادب درجه شوالیه را از دولت فرانسه دریافت کرده است و جایزهای به نام او وجود دارد که به پژوهشگران برتر زمینهٔ نمایش ایرانی اهدا میشود.
بخشی از کتاب پژوهشی در قصه اصحاب کهف
«خداوند هم خواستشان را برمیآورد و به پاداشِ ایمان راسخ و بیریایشان، روحشان را میگیرد و به آسمان میبرد و فرشتهای را مأمور میفرماید که نزدشان در غار بماند تا حافظ و نگاهدار پیکرهایشان باشد.
شاه باز میگردد و درمییابد که جوانان گریخته و در غار پنهان شدهاند. پس بر آن میشود که پناهجویان را در غار، زنده به گور کند. از اینرو به دستورش، بنّایان ماهر، روزنه غار را با سنگهای تراش میبندند. امّا پیش از آن، دو پسر فرزانه از فرزندان اکابر شهر، با این یقین قلبی که روزِ معادی هست و خداوند مردگان را در روز قیامت زنده خواهد کرد تا حساب پس دهند، نامِ هشت نوجوان و سبب و زمان پنهان شدنشان را بر "لوحی مسین" نگاشته در غار میگذارند.
عهدِ شاهان خدانشناس سپری میشود و اراده خداوند بر آن تعلق میگیرد که "فرزندان نور" را بیدار کند. از اینرو بنا به مشیت الهی، یک تن از توانگران شهر افسس، تصمیم میگیرد که آغلی برای گله و رمهاش در بالای کوه بسازد، و بدین نیت، دست به کار میشود که چشمش به سنگهای تراشیده میافتد، پس آنها را فرو میریزد و در این هنگام، "روشنایی به درون غار تابیده، فرزندان نور را از خواب بیدار میکند".۶ جوانان که بیدار میشوند، (چون نمیدانند چه مدت در خواب بودهاند) میخواهند یکی را به شهر بفرستند تا بدانند که قیصر بازگشته است یا نه و بفرجام چه تصمیمی گرفته است؟ یملیخا (Jamllique) داوطلب میشود که برود و خبر بیاورد. به وی میگویند مقداری پول بردار که نان بخری، چون از دیشب، تنها اندکی نان مانده است و ما چیزی نخوردهایم و گرسنهایم.
یملیخا میرود و شهر را دگرگون شده، با صلیبهای افراشته بر بام خانهها میبیند و شگفتزده میشود و حتی میپندارد که اشتباهآ به شهری دیگر رفته است و از کسی پرسش میکند و اطمینان مییابد که شهر همان شهر افسوس است. امّا چون میخواهد با سکههای طلای ضربِ عهدِ دقیانوس، نان بخرد، سوءظن برمیانگیزد و مردم گمان میبرند که وی گنجی یافته است، و در شهر شایع میشود که کودکی گنجی کشف کرده است. پس او را نزد اسقف (vque) میبرند و یملیخا اظهار میدارد که پسر Rufus است، امّا هر چه بیشتر سخن میگوید، کمتر سخنش را باور میکنند تا آنکه در شهرِ غریب، به گریه میافتد و سرانجام مُقّر میآید که با دوستانش از شرّ دقیانوس در غاری بالای کوه، پنهان شدهاند.»
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه