دانلود و خرید کتاب پرسه زن یوسف آتیلگان ترجمه عین‌له غریب
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پرسه زن اثر یوسف آتیلگان

کتاب پرسه زن

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پرسه زن

کتاب الکترونیکی «پرسه زن» نوشتهٔ یوسف آتیلگان با ترجمهٔ عین‌له غریب در نشر چشمه چاپ شده است. اغلب منتقدان، دو رمان آتیلگان، به نام‌های «پرسه‌زن» و «هتل آنایورت» را از نمونه‌های نخستین و درعین‌حال موفق‌ترین رمان‌های ترک می‌دانند که با رویکردی فلسفی - روان‌کاوانه به شخصیت‌پردازی در ادبیات پرداخته‌اند.

درباره کتاب پرسه زن

یوسف آتیلگان، یکی از روشنفکرانی است که سی‌سال تبعید و شکنجه را تحمل کرد و دو رمان شاهکار و بیش از ۲۰ داستان کوتاه نوشت. پرسه‌زن نخستین و مشهورترین رمان یوسف آتیلگان و یکی از شاهکارهای رمان مدرن روان‌شناختی ادبیات ترکیه است که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد و تا امروز بارها تجدید چاپ شده است.

پرسه‌زن مانند رمان دیگر یوسف آتیلگان، هتل آنایورت قصهٔ مردی تنها است که در خیابان به جست‌وجوی خود و روزگارش و دیگران است. او شیفتهٔ سینما و سالن‌های نمایش فیلم است و از این راه با آدم‌هایی مواجه می‌شود که هرکدام تأثیری بر مسیرِ پریشانِ ذهن او دارند. پرسه‌زن قصهٔ تنهاییِ کم هیاهو انسانی است که طرد شده است ... داستان مردی خسته و منزوی که مانند همهٔ روشنفکران محکوم است به زیستن در خفقان و پناهنده شده به دامن سینما. پرسه که در کلان‌شهرهای مدرن معنایی تازه و ویژه دارد، یکی از عناصر زیست شهری انسان مدرن است پرسه‌زن روایتی مدرن، درونی، سرشار از چالش‌های روان‌شناختی بشر مدرن در یک جامعهٔ درحال‌توسعه است که روشنفکرانش در گیرودار مواجهه با مردمان پیشامدرن به قلب مدرنیته پناه می‌برند، به جلوهٔ راستین آن: سالن‌های عزیز سینما، مردم خیره به پرده و فیلم‌هایی که دوستشان داریم. کتاب پرسه‌زن را برای سیر و سفری شورانگیز ولی اندوهگین در استانبول نیمهٔ دوم قرن بیستم و تاریخ سینما باید خواند.

کتاب پرسه زن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه مندان به ادبیات ترکیه پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب پرسه زن

«می‌خندید. سرش را چپ‌وراست می‌کرد و می‌خندید. حتی صادق هم درک نمی‌کرد که چرا باید آن‌ها را پیدا کنم، چرا باید با آن‌ها حرف بزنم. بعد از این‌که زخم صورتم خوب شد، پنج شش روز بعد از خلاصی از باندپیچی چانه‌ام، بی‌خیال شدم و دست از جست‌وجوی آن‌ها برداشتم. (بی‌خیال؟!) فردای همان روز بود که آن دختر رومی را بغل کردم. نزدیکِ میدان حربیه، در خیابانی خلوت. دو نفر بودند. دست در دست هم قهقهه‌زنان می‌آمدند. از روبه‌روی من که رد می‌شدند آن را که نزدیک‌تر بود در آغوش کشیدم. سرد بود. (سرد؟!) جیغ زد. آن که دورتر بود فریاد زد «بی‌تربیت! مستِ پست‌فطرت! چه غلطی می‌کنی؟!» به‌سرعت خودم را پس کشیدم و قاه‌قاه خندیدم. راه‌شان را کشیدند و رفتند. دلم می‌خواست داد بزنم «آره، تو خوبی، با اون قضاوت قالبی نخ‌نمای عهدِ بوقی! تا یکی مثل من رو به همین چیزهای همیشگی متهم نکنی آروم نمی‌گیری، نه؟ کی مسته؟ من؟!» کاش گفته بودم. مست نبودم. سر ناهار جامی سر کشیده بودم اما مست نبودم. تازه اگر هم مست بودم او آن‌قدر به من نزدیک نبود که از بوی نفسم… اصلاً به او چه ربطی داشت؟ او را که بغل نکرده بودم! سیگاری روشن کردم. نگاهی به چپ‌وراست انداختم و راه افتادم.

سالن گرم بود. تا پالتوم را دربیاورم، بارها همان فکر آشنا که مدام مرا به پرسه‌زنی در کوچه‌وخیابان وامی‌داشت به ذهنم خطور کرد. آن که نزدیک‌تر بود، همان که بغلش کرده بودم، هیچ نگفته بود. آن دختر رومی، او بود؟ چرا تعقیبش نکردم؟ چرا دنبالش نرفتم؟ اگر آن یکی را دک می‌کردم و به او نزدیک‌تر می‌شدم، اگر سر صحبت را باز می‌کردم، آن وقت او هم به حرف می‌آمد و می‌گفت «هیس. نمی‌خواد چیزی بگی. خودم می‌دونم.» یک هفتهٔ تمام بود که همین فکرها مرا موقع شام خوردن به آن سالن غذاخوری گرم می‌کشاند. چیزهایی در آن سالن بود که هیچ به آن دختر رومی نمی‌آمد، به او هم همین‌طور ــ چیزهایی غیر از اشیا و اشخاص. او که از پشت میزش بلند شد پیشخدمت دیس پلو را گذاشت روی میز من. چرا من بلند نشدم؟ با خودم گفتم باشد فرداشب، (فرداشب؟!) اما فرداشبی در کار نبود. نه فرداشب دیدمش، نه هیچ شب دیگری. نمی‌آمد. دیگر نمی‌آمد آن‌جا. می‌دانستم که آن شب هم نمی‌آید (شاید او یک هفته پیش از من چین‌های چهرهٔ پیشخدمت را دیده بود).»

نظرات کاربران

sara
۱۴۰۱/۰۶/۱۷

با این حساب که یه کتاب الکترونیکیه قیمتش خیلی خیلی بالاس چه خبره :/

mahsa
۱۴۰۱/۱۰/۱۹

بی نهایت قرار بدید لطفا

fatemehmomtaz
۱۴۰۱/۰۶/۱۸

انتظار همچین داستان و خط داستانی رو نداشتم. نفهمیدم چطور تموم شد. مثل خیلی از داستان های دیگه قرار نیست با اتفاقات ادمو گول بزنه که به کتاب بچسبید تا ببینید چی میشه بلکه از طرفی حس اینکه ممکنه هیچی نشه

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۶۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

حجم

۲۶۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۷۵ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
تومان