دانلود و خرید کتاب برای عشق به میهن مائوریتسیو ویرولی ترجمه مهدی نصراله‌زاده
تصویر جلد کتاب برای عشق به میهن

کتاب برای عشق به میهن

معرفی کتاب برای عشق به میهن

کتاب برای عشق به میهن نوشتهٔ مائوریتسیو ویرولی و ترجمهٔ مهدی نصراله‌زاده است. نشر بیدگل این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب، جستاری در باب وطن‌پرستی و ملی‌گرایی است.

درباره کتاب برای عشق به میهن

مائوریتسیو ویرولی در کتاب برای عشق به میهن، در قالب جستار، به دو مفهوم مناقشه‌برانگیز تاریخ بشر، یعنی «وطن‌پرستی» و «ملّی‌گرایی» پرداخته است.

مائوریتسیو ویرولی در این جستار، به اینکه این دو مفهوم چه‌طور، کجا و چرا از یکدیگر جدا می‌شوند، می‌پردازد. این مسئله، در چند سده‎‌ٔ اخیر و به‌ویژه از دوران شکل‌گیری دولت-ملت‌های مدرن، بسیار مورد تأمل قرار گرفته است. وطن‌پرستی (ناسیونالیسم) عقلانی، هر انسان آزاد و آزاده‌ای را نسبت به سرزمین خود، حساس و مسئول بار می‌آورد. این وطن‌پرستی، همان وطن‌پرستی و میهن‌دوستی جمهوری‌خواهانه‌ای است که مدّ نظر ویرولی در کتاب برای عشق به میهن است. جمهوری‌خواهی را می‌توان در کنار میهن‌دوستی نشاند اما از این دیدگاه که عشق به وطن، زادگاه، سرزمین پدری و مادری و خاکی که در آن به دنیا آمده‌ایم و بر آن زندگی کرده‌ایم، جدا از مردم آن جغرافیا و کشور نیست. این خودِ ما هستیم که سرزمین‌مان را می‌سازیم و با یکدیگر، تاریخ، امروز و فردای آن را رقم می‌زنیم. این کار، بدون عشق به مردم این سرزمین و عشق به خود آن معنایی ندارد.

از همین روی برای عشق به میهن: جستاری در باب وطن‌پرستی و ملی‌گرایی میان احساس عاشقانه‌ی ما نسبت به سرزمین‌مان و احساسات ملّی‌گرایانه‌ی حاصل از تأکید بر باورهای جزمی باستانی، اعتقادی و شدیدا گذشته‌گرایانه و مناسکی، تفاوت فاحشی می‌بیند و با کندوکاو در ریشه‌های هردو، به خاصه در اروپا و آمریکا، نشان می‌دهد که چه‌گونه ملّی‌گرایی دشمن آزادی و مردم است و بی‌نیاز به جمهوری می‌تواند ابزار دست اقلّیتی خون‌ریز و خونخوار باشد و وطن‌پرستی با احساس واحد و کثیر عاشقانه‌ای که در تک‌تک مردم یک کشور ایجاد می‌کند، مردم را نسبت به آب، خاک، هوا و سرنوشت همه‌ی آدم‌های آن کشور، حساس می‌کند. خواندن «برای عشق به میهن» در زمانه‌ی اکنون که منفعت‌طلبی فردی بلاهت‌بار، دیگری‌هراسی، مردم‌گریزی و افتراق میان فردفرد اعضای جامعه، ما را به سراشیبی سقوط و ویرانی تمدنی رسانده‌است، می‌تواند آتش‌های زیر خاکستر جان‌مان را روشن کند و امید را به اردوگاه پراکنده‌مان بازگرداند، شاید که آینده از آن آزادی و آبادی باشد.

خواندن کتاب برای عشق به میهن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران جامعه‌شناسی و روابط بین‌الملل پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مائوریتسیو ویرولی

مائوريتسيو ویرولی در ۱۴ مارس ۱۹۵۲ میلادی به دنیا آمده است. او استاد برجستهٔ ایتالیاییِ سیاست در دانشگاه پرینستون، استاد دولت در دانشگاه تگزاس (آستین) و استاد ارتباطات سیاسی در دانشگاه ایتالیا سوئیس (لوگانو) است.

بخش‌هایی از کتاب برای عشق به میهن

«پیروزی ایدئولوژیکی زبان ملی‌گرایی، زبان وطن‌پرستی را به حواشی اندیشۀ سیاسی امروزی رانده است، و بااین‌حال، وقتی مردمان در نبردهای مختلف برای آزادی درگیر می‌شوند، وقتی مجبور می‌شوند با وظیفۀ بازسازی ملت‌هایشان در پی تجارب جنگ و رژیم‌های تمامیت‌خواه مواجه گردند، نظریه‌پردازان می‌توانند عناصری از زبان قدیم وطن‌پرستی را ذیل رتوریک چیرۀ ملی‌گرایی بازیابند و احیا نمایند. تلاش‌های آنان همیشه، هم به‌لحاظ تاریخی و هم به‌لحاظ نظری، حائز اهمیت است؛ در اکثر موارد، آنها مسیر فکری درستی را که سزاست برای بازسازی زبان وطن‌پرستی بدون ملی‌گرایی دنبال شود پیشنهاد می‌کنند. اما لازم است کار بیشتری صورت گیرد؛ جست‌وجو تمام نشده است.

یکی از مهم‌ترین مثال‌ها در زمینۀ کشف دوبارۀ زبان وطن‌پرستی در نوشته‌های شهید ضدفاشیست ایتالیایی، کارلو روسّلّی، می‌تواند یافت شود. در اثر عمده‌اش، Socialismo liberale (سوسیالیسم لیبرال)، که در سال ۱۹۲۹ در تبعید تألیف شد، روسّلّی اظهار داشت که نحوۀ برخورد سوسیالیست‌های ایتالیایی در «بی‌اعتنایی به والاترین ارزش حیات ملی» یک اشتباه سیاسی جدی بوده است. حتی اگر این کار را «محض خاطر پیکار با... شکل‌های بدْوی یا منحط یا خودخواهانۀ سرسپردگی به میهن» انجام داده باشند، درواقعیت امر، سیاست آنها به احزاب دیگر کمک می‌کند «که موفقیتشان را بر پایۀ بهره‌برداری از اسطورۀ ملی بنا کنند».

به دید روسّلّی، سوسیالیست‌ها از درک این نکته عاجز ماندند که احساس ملی (sentimento di nazionalità) یک سازۀ مجرد نظری نیست، بلکه یک هیجان انسانی اصیل و حقیقی است، هیجانی که به‌ویژه در کشورهایی مانند ایتالیا و آلمان که استقلال ملی‌شان را دیرتر به دست آورده‌اند قوی است. به‌جای آنکه بکوشند احساس ملی را با بین‌الملل‌گرایی (انترناسیونالیسم) جایگزین کنند، سوسیالیست‌ها باید آن را از هرگونه پیوند با کنترل دولتی، ملی‌گرایی، امپریالیسم و همۀ اسطوره‌های ناظر به اولویت ملی پالوده سازند و آن را به نیروی سیاسی سازنده‌ای تبدیل کنند که برای وحدت اروپا جواب می‌دهد.

روسّلّی خط مرزی روشنی بین وطن‌پرستی و ملی‌گرایی می‌کشد. او وطن‌پرستی را با دعاوی نسبتبه آزادی‌ای که بر شالودۀ احترام به حقوق مردمان دیگر بنا شده یکی می‌انگارد و ملی‌گرایی را نیز با سیاست قدرت‌افزایی‌ای که رژیم‌های واپس‌گرا آن را تعقیب می‌کنند برابر می‌داند. هردوی این ایدئولوژی‌ها احساس ملی را مخاطب قرار دادند و هردو هیجانات قدرتمندی را در کنترل و زیر فرمان خود داشتند. درست به همین دلیل، به باور روسّلّی، از آنها باید علیه یکدیگر استفاده کرد. به‌جای طرد و نفی آن به‌عنوان تعصب کور، ضدفاشیست‌ها باید وطن‌پرستی را در کانون برنامۀ خود قرار دهند: به گفتۀ او، انقلاب ضدفاشیستی «یک وظیفۀ وطن‌پرستانه» است.

ضدفاشیست‌ها برای آنکه وطن‌پرستی خود را داشته باشند نیازمند تلقی و انگاره‌ای از پاتریا بودند که به‌طور ریشه‌ای متفاوت با تلقی مورد استفادۀ عوام‌فریبان فاشیست بود. به نوشتۀ او، پاتریای ما «با جهان اخلاقی ما و با پاتریای همۀ انسان‌های آزاد مطابقت دارد»؛ این ارزشی است که با سایر ارزش‌های مربوط به ضدفاشیسم کاملاݩً همخوان و همساز است: کرامت انسان‌ها، آزادی، عدالت، فرهنگ و کار. فاشیست‌ها ملت و ایتالیا را تجلیل می‌کنند و بزرگ می‌دارند؛ ضدفاشیست‌ها نیز باید خودشان را به‌عنوان طرف‌داران ملت معرفی کنند و از ایتالیا و ایتالییَت (Italianness) تجلیل کنند و آن را بزرگ بدارند؛ با وجود این، ملت موردنظر آنها باید ملتی آزاد و گشوده به روی اروپا و جهان باشد، و ایتالیای آنها و ایتالییتشان باید زبدۀ ایتالیا را در خود بگیرد و ادغام سازد: ایتالیای ماتزینی، گاریبالدی، پیساکانه؛ ایتالیای ایتالیایی‌های متمدن، ایتالیای دهقانان، ایتالیای کارگران و ایتالیای روشنفکرانی که صداقت و ثبات‌قدمشان را حفظ کرده‌اند. وفاداری ضدفاشیست‌ها به این ایتالیا، و فقط به چنین ایتالیایی، تعلق دارد: به نوشتۀ روسّلّی، ما می‌توانیم با صدای بلند و با غرور بگوییم که ما خائنان به پاتریای فاشیستی هستیم، چون ما به ایتالیای دیگری وفاداریم.

چند سال بعد، ضدفاشیست دیگری، اینبار فرانسوی، راهی را که به کشف و پرداخت دوبارۀ محتوا و مضامین زبان وطن‌پرستی می‌رسید پیدا کرد: در سال ۱۹۴۳، سیمون وِی کتاب L’Enracinement (نیاز به ریشه‌ها ) را هنگامی که در لندن بود و برای فرانسۀ آزاد (یا همان دولت در تبعید فرانسه) کار می‌کرد نوشت. در پاسخ به تقاضای صورت‌گرفته از او برای آنکه دربارۀ امکان باززایی فرانسه بنویسد، آنچه سیمون وِی پیش نهاد بازتفسیری قدرتمند از وطن‌پرستیِ آزادی‌گرا و شفقت‌محوری بود که به نیازی ویژه، نیاز به ریشه‌داریِ فرهنگی و معنوی، پاسخ می‌دهد، بدون آنکه عشق به میهن را به این‌همانی کور یا تفاخر نسبتبه یکتایی و بی‌همالی ملتمان تبدیل کند. به نوشتۀ وِی، تعهد ما به کشورمان ریشه در نیاز حیاتی‌ای دارد که انسان‌ها به ریشه‌داری دارند:

درست همان‌گونه که بسترهای کِشت معینی برای جانداران میکروسکوپی معینی وجود دارد، و انواع معینی از خاک برای گیاهان معینی، به همین ترتیب، جزء معینی از روح در هرکس و شیوه‌های معینی از اندیشه و عملِ سرایت‌پذیر بین افراد هست که فقط در بستر و زمینه‌ای ملی وجود دارند و وقتی کشوری نابود گردد آنها هم محو و ناپدید می‌شوند.»

mehdi ebrahimi
۱۴۰۱/۱۰/۰۷

لطفا این کتاب را به بخش کتابخانه اضافه کنید

Hepatitis G
۱۴۰۲/۰۵/۰۸

این کتاب، یکی از بهترین کتاب‌هایی هستش که این مدت خوندم. به ویژه در شرایط حساس کنونی، خوندن این کتاب را به همه شدیدا توصیه میکنم.

coco
۱۴۰۳/۰۱/۱۹

من خیلی سال پیش این کتاب رو خوندم،وقتی نو جوان بودم،اون موقع اسم کتاب خرمگس بود،نمیدونم چرا الان اسم کتاب عوض شده،واقعا برام جای سواله؟

حسین
۱۴۰۲/۱۱/۲۵

خوب و آموزنده.

تلاش جرج اورول این‌گونه است: ملی‌گرایی را نباید با وطن‌پرستی خلط کرد. از هردوی این واژه‌ها به‌طور معمول به شیوه‌ای چنان مبهم استفاده شده که دربارۀ هر تعریفی از آنها می‌توان چون‌وچرا کرد؛ اما به هر روی لازم است که آنها را از هم تفکیک کنیم، چون در اینجا دو ایدۀ متفاوت، و بعضاً حتی متضاد، در کار است. وقتی از «وطن‌پرستی» حرف می‌زنم، منظورم دل‌سپاری کامل به یک مکان خاص و شیوۀ خاصی از زندگی است که فرد باور دارد بهترین شیوه در جهان است، اما هیچ میل و آرزویی برای تحمیل آن به مردم دیگر ندارد. وطن‌پرستی بنابر ماهیت خود، چه به‌لحاظ نظامی و چه به‌لحاظ فرهنگی، تدافعی است. از سوی دیگر اما، ملی‌گرایی از تمنای قدرت جدایی‌ناپذیر است. هدف همیشگی و ماندگار هر فرد ملی‌گرا کسب قدرت بیشتر و اعتبار بیشتر است، نه برای خودش بلکه برای ملت یا واحد مشابه دیگری که او تصمیم گرفته فردیت را در آن غرق و محو سازد.
آرمان
ز آدم‌ها میهنشان را بگیرید (در اینجا میهن به معنای ملیت است)، «و آنگاه همه‌چیزشان را از آنها گرفته‌اید».
niloufar.dh
اگر اجتماع فاسد شود، زندگی فرد نیز بی‌کیفیت و فلاکت‌بار می‌شود. هنگامی که شهر نابود گردد، شهروندان دیگر نمی‌توانند فضایلی در خود بپرورند که آنها را حقیقتاً شهروند می‌سازد. آنچه باقی می‌ماند صرفاً ظاهر بیرونی است، تندیسی یا تابلویی؛ دیگر از شهروند زنده و حقیقی خبری نخواهد بود. هرکس که کیفیت شهروندی را از دست بدهد، کیفیت آدمیت را نیز از دست خواهد داد، چون آدمی نمی‌تواند بدون آنکه شهروند باشد زندگی انسانی شایسته‌ای داشته باشد و به‌نحوی شایسته بزید.
niloufar.dh
به‌لحاظ تاریخی، استدلال‌ها درخصوص میهن و عشق به میهن با در ذهنداشتن دو چیز مختلف به‌عنوان هدف آنها اقامه شده‌اند: آزادی و وحدت. یگانه دغدغۀ من آزادی است، یا، دقیق‌تر بگویم، آزادیِ برابر، که وقتی از آن سخن می‌گویم منظورم امکانی است برای آنکه همۀ اعضای جمهوری زندگی‌شان را به‌عنوان شهروند بزیند، بدون آنکه از طریق انکار حقوق سیاسی، مدنی یا اجتماعی‌شان سرکوب و منکوب شوند. من به وحدت و همگونی فرهنگی، قومی و مذهبی به چشم رذیلت نگاه می‌کنم. این وحدت و همگونی جمهوری را قوی‌تر نمی‌سازند، همان‌گونه که به تشکیل شهروندان ملتزم به آزادی نیز کمک نمی‌کنند. کاملاً برعکس، آنها باعث می‌شوند جمهوری به‌طرز خفقان‌آوری یکدست، بی‌رنگ، خمود و سرکوبگر شود، و شهروندان را به متعصبانی کوته‌فکر، ناشکیبا و کسل‌کننده تبدیل می‌کنند
آرمان
نفرتْ بی‌درنگ قیام برضد سیاستمداران دروغین را رقم نمی‌زند. مردمی که به فساد خو گرفته‌اند قدرت معنوی لازم را برای مقاومت و قیام برضد سیاستمداران دروغینی که مسئول بدبختی و فلاکت آنها هستند ندارند. قیام و عصیان موقعی اتفاق می‌افتد که شهریاران و قانون‌گزاران نسبتبه ضعف و بی‌رمقی و بی‌عملی مردم متقاعد شوند، آن‌قدر که حال، دربرابر مردمی چنین، بتوانند حتی تظاهر به فضیلت را نیز کنار بگذارند و آزادانه هر رفتار رذیلانه‌ای که دلشان خواست از خود نشان دهند
niloufar.dh
بدون عدالت «شهری نمی‌تواند باشد؛ حتی فلورانس سزاوار آن نخواهد بود که شهر خوانده شود»، و بدون آزادی مردمی بزرگ و عالی‌قدر «حتی به اینکه زندگی ارزش زیستن دارد نخواهند اندیشید.»
niloufar.dh
آدمی باید کشورش را دوست بدارد، خواه این کشور نامدار و پرافتخار باشد خواه نه‌چندان شناخته‌شده و کمابیش بی‌نام‌ونشان، خواه بخت‌یار باشد خواه بداقبال. فرد باید میهنش را به‌خاطر سخاوتش دوست بدارد، و نیز به‌خاطر سخت‌گیری‌اش.
روژینا
ایتالیایی‌ها باید دانته را مطالعه کنند، نه برای آنکه لاف بزرگیِ فرهنگ ملی‌شان را بزنند، بلکه برای آنکه انگیزش‌هایی برای ایستادن در مقابل فلاکت و فساد کنونی‌شان پیدا کنند
niloufar.dh
وقتی از ملیت سخن می‌گوییم، مرادمان رکن همدلی است نه دشمنی؛ مرادمان رکن اتحاد است نه رکن انفصال. منظورمان احساسی از نفع مشترک در بین کسانی است که در ذیل حکومتی یکسان زندگی می‌کنند، و درون مرزهای طبیعی یا تاریخی یکسانی محاط هستند. منظورمان آن است که این یا آن بخش از اجتماع نباید خودش را، در نسبت با بخش دیگر، همچون بیگانگان تصور کند؛ اینکه آنها باید رشتۀ پیوندی که آنها را به‌هم وصل می‌کند عزیز دارند؛ اینکه باید احساس کنند یک جمهور، یا مردمی، واحد هستند؛ اینکه باید احساس کنند سرنوشتشان به‌هم بسته است؛ هر بدی که به هریک از هم‌میهنانشان برسد به آنها نیز می‌رسد؛ و نمی‌توانند با بریدن حلقه‌های وصلْ خودشان را، به‌نحوی خودخواهانه، از هرگونه تصدیع و قلق مشترک آزاد سازند.
کاربر ۳۷۶۸۳۸۹
نکته‌ای که ماکیاولّی در گفتارها بارهاوبارها بر آن تأکید می‌کند آن است که عشق به میهن نه‌فقط محافظ آزادی است، بلکه پشتیبان آداب‌ورسوم آراسته و پیراسته هم هست. به‌جهت وطن‌پرستی‌شان، مردم روم موفق به تحمیل قوانین خوب در دفاع از آزادی مشترک شدند، امری که به‌نوبۀ خود محرک آداب‌ورسوم خوب شد. اما هنگامی که جمهوری فاسد گشت و شهروندان دیگر فضیلت‌مند نبودند، شهروندان نابکار توانستند قوانینی را تصویب کنند که برای پاسداری از آزادی مشترک طراحی نشده بودند، بلکه هدف از طراحی آنها پیشبرد قدرت خود آن افراد بود. قوانین بد به‌نوبۀ خود هم زندگی عمومی و هم زندگی خصوصی را فاسد کردند و موجب زوال جمهوری شدند. بدین‌ترتیب، تضعیف وطن‌پرستی علت ازدسترفتن آزادی و نیز انحطاط اخلاقیات بود
آرمان
بهترین راه برای فهم شایستگی‌ها و معایب کشور خودش مطالعۀ نهادها و آداب‌ورسوم مردمان دیگر است.
niloufar.dh
از زبان وطن‌پرستی، در طول اعصار و قرون، برای تقویت یا برانگیختن عشق به نهادهای سیاسی و شیوۀ زندگی‌ای استفاده شده که پشتیبان آزادی مشترکِ یک جمهور هستند، عشقی که همان عشق به جمهوری است. از طرف دیگر، زبان ملی‌گرایی نخستین بار در اروپا، در اواخر قرن هجدهم، برای دفاع از، یا تحکیم، وحدت و همگونی فرهنگی، زبانی و قومی یک جمهور ساخته شد. دشمنان «وطن‌پرستیِ جمهوری‌خواهانه» خودکامگی، استبداد، ظلم و سرکوبی و فساد هستند، درحالی‌که دشمنان «ملی‌گرایی» آلایش فرهنگی، گونه‌گونی و ناهمگونی، عدم خلوص نژادی و پراکندگی اجتماعی، سیاسی و فکری‌اند.
آرمان
برای همۀ اومانیست‌های شهروندمدار، به‌رغم تفاوت‌های موجود در رتوریکی که آنها برای تحریض آدم‌ها در جهت خدمتکردن به کشور استفاده می‌کنند، پاتریا به معنای آزادی مشترک شهر است که در گذشته قبضه شده است و فقط از طریق روحیه و حال شهروندانۀ شهروندان است که می‌تواند حفظ شود
روژینا
همان‌گونه که افلاطون و سیسرو به‌درستی توضیح داده‌اند، ارواح همۀ حاکمان خوب و انسان‌های مدنی والا (optimi civili) پس از مرگشان بی‌درنگ به بهشت برمی‌گردد، و پاداش نیز به‌واقع متناسب با خیرهایی است که آنها در زندگی‌شان انجام داده‌اند.
روژینا
اگر اجتماع فاسد شود، زندگی فرد نیز بی‌کیفیت و فلاکت‌بار می‌شود. هنگامی که شهر نابود گردد، شهروندان دیگر نمی‌توانند فضایلی در خود بپرورند که آنها را حقیقتاً شهروند می‌سازد. آنچه باقی می‌ماند صرفاً ظاهر بیرونی است، تندیسی یا تابلویی؛ دیگر از شهروند زنده و حقیقی خبری نخواهد بود. هرکس که کیفیت شهروندی را از دست بدهد، کیفیت آدمیت را نیز از دست خواهد داد، چون آدمی نمی‌تواند بدون آنکه شهروند باشد زندگی انسانی شایسته‌ای داشته باشد و به‌نحوی شایسته بزید.
روژینا
اما آنگاه که کل این عرصه را با روحیه‌ای عقلانی نیک بررسی کرده باشید، خواهید دید هیچ پیوند اجتماعی در بین همۀ آنها نه تنگاتنگ‌تر، و نه گران‌قدرتر، از آن پیوندی نیست که هریک از ما را به کشورمان [re publica] وصل می‌کند. والدین عزیزند؛ همان‌گونه که فرزندان، بستگان و دوستان؛ اما پای‌بوم [patria] که یکی است دربرگیرندۀ همۀ عشق‌های [caritates] ماست؛ و کیست آن‌کس که صادق باشد اما در بذل جان خویش برای او، برای پای‌بوم، درنگ کند، اگر با مرگ خویش بتواند بدو خدمتی شایسته تقدیم دارد؟
روژینا
عشق به میهن، به‌عنوان شکلی از رأفت، تأثیری دگرگون‌کننده و توانمندساز دارد: این عشقی است که، از طریق موتِ جانی که دلبسته و وابستۀ خیرهای خصوصی بوده است جانی متفاوت خلق می‌کند، جانی که چیزها و امور عمومی را مقدم بر امور خصوصی قرار می‌دهد و سخت تمنای وحدت و تسهیم دارد. جان جدید بزرگ‌تر و قدرتمندتر از جان قدیم است؛ چنان قدرتمند که مرگ را نیز به چالش می‌کشد، چون فرد را بخشی از وحدت بزرگ‌تری می‌سازد که وقتی فرد فانی شود آن همچنان باقی است
روژینا
). مرگ قدرتمندتر از شاهان، قدرتمندتر از آتش و آب و آهن است، و بااین‌حال، رأفت نیز به همان اندازه قدرتمند است چون، مانند مرگ، آنچه را که ما هستیم چنان مستهلک می‌سازد که ممکن است تبدیل به چیزی بشویم که پیش‌تر نبوده‌ایم.
روژینا
در آنجا، هرآنچه عزیزترین و گران‌قدرترین چیزها در نزد انسان بود با ایدۀ میهن ارتباط داشت، چون در میهن بود که آدمی مال و دارایی خویش، امنیت خویش، قوانین خویش، ایمان خویش و خدای خویش را می‌یافت. بدین‌ترتیب، ازدستدادن آن به معنای ازدستدادن همه‌چیز بود
روژینا
جماعت‌های تصوری نوشتۀ بندیکت اندرسون
محدثه

حجم

۲۶۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۴ صفحه

حجم

۲۶۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۹۴ صفحه

قیمت:
۱۶۲,۰۰۰
۱۱۳,۴۰۰
۳۰%
تومان