کتاب شب گم شده
معرفی کتاب شب گم شده
کتاب شب گم شده مجموعهداستانی نوشتهٔ پیام یزدانجو است و نشر چشمه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شب گم شده
کتاب شب گم شده مجموع ۱۰ داستان کوتاه از پیام یزدانجو است. او آنها را پیش از مهاجرت خود از ایران نوشته است. حال و هوای داستانهای او متنوع هستند، اما میتوان یک نقطهٔ مشترک بین آنها پیدا کرد و آن ارتباط با تاریخ ادبیات ایران و مکالمه با تاریخ است. او در این داستانها میخواهد دست به ابداع بزند و روایتی تازه خلق کند.
ویژگی بارز داستانهای یزدانجو تخیل است. او به تاریخ اجتماعی و خاطرههای تاریخی و همچنین تفکر در احساسات شخصی مانند شیفتگی و دلدادگی و سرگشتگی و تنهایی اهمیت میدهد و این خصوصیات را در تمام داستانهای او میتوان دید.
خواندن کتاب شب گم شده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه فارسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شب گم شده
روزی از روزگار، دو عنکبوت دلداده، آقای عنکبوتی و خانم عنکبوتا، در جنگل جالبی به نام لگنج زندگی میکردند و زندگی جالبی هم داشتند. زندگیشان را تازه شروع کرده بودند و جشن عروسیشان هم تازه تمام شده بود. عنکبوتها از جنگلهای دوروبر برای جشن عروسی آمده بودند و همه تحفههایی به رسم یادگار برای تازهعروس و تازهداماد آورده بودند. اهالی جنگلِ گلجن برای عنکبوتی کتوشلواری از تارِ عنکبوتهای تازهبالغ آورده بودند که تارهایشان سیاهِ سیاه بود، و اهالی جنگلِ نلگج هم برای عنکبوتا لباس عروسی از تارِ عجوزعنکبوتهای صد ساله آورده بودند که تارهایشان مثل دستوپاهایشان سفیدِ سفید شده بود. بقیه هم هدایایی مثل خرمگسهای مرده و زنبورهای زنده و شاپرههای پیلهبسته آورده بودند. عنکبوتا واقعاً زیبا شده بود و دستوپای کشیدهاش دل همهٔ عنکبوتها را میبرد، و عنکبوتی واقعاً به داشتن چنین عروسی افتخار میکرد. عنکبوتا هم با دیدن دهن خوشترکیب و اندام پرهیبت همسرش احساس خوشبختی میکرد و واقعاً از خوشحالی در تارهای خودش نمیگنجید. به هر حال، عروسی به بهترین نحو ممکن برگزار شده بود: از مهمانها با ملخهای سیخکشیده و مورچههای برشته پذیرایی کرده بودند، در جشنِ عنکبوتانه همه رقصیده بودند، و وقت خداحافظی هم تکتک عنکبوتها دوباره به هردوشان تبریک گفته بودند و باز هم برایشان آرزوی خوشبختی و بچههای خیلی زیاد کرده بودند.
عنکبوتی و عنکبوتا هم البته زودِ زود دست به کار شده بودند، و حالا هردو منتظر به دنیا آمدن بچههای دلبندشان بودند. عنکبوتی هرشب تخمها را یکییکی و به دقت میشمرد و عنکبوتا هم از این که مثل مادرهای مجرب تخم گذاشته خیلی خوشحال بود. بالاخره انتظارشان به سر آمد و یک روز صبح، که شب قبلاش را با فکر خفتوخیزِ بعد از بچهدار شدنشان سپری کرده بودند، تخمها باز شدند و بچهها یکییکی به سمت پدر و مادرشان راه افتادند. لحظهٔ واقعاً باشکوهی بود. اول از همه، تخمی که عنکبوتا از همه دیرتر گذاشته بود باز شد و، عنکبوتکوچولو بدوبدو به سمت مادر و پدرش رفت، و بعد هم که باقی تخمها یکییکی باز شدند. بچهها بلافاصله صاحب اسم شدند و اولین وعدهٔ غذای خودشان را هم خوردند. اول از همه هم عنکبوت اولی بود که اسماش را عنکبوتو گذاشتند و حسابی هم تحویلاش گرفتند.
حجم
۶۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۵ صفحه
حجم
۶۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۵ صفحه