دانلود و خرید کتاب مگره و مرد نیمکت نشین ژرژ سیمنون ترجمه ابراهیم اقلیدی
تصویر جلد کتاب مگره و مرد نیمکت نشین

کتاب مگره و مرد نیمکت نشین

معرفی کتاب مگره و مرد نیمکت نشین

کتاب مگره و مرد نیمکت نشین نوشته ژرژ سیمنون است و با ترجمه ابراهیم اقلیدی در انتشارات شرکت کتاب هرمس منتشر شده است.

درباره کتاب مگره و مرد نیمکت نشین

این داستان با کشف جسد یک مرد در بن بستی در سن_مارتن، شروع می‌شود. لباسهایش آبرومند و پاکیزه بوده. کت وشلوار و جلیقه مشکی و پالتویی بهاره به رنگ بژ پوشیده بود و پاهایش که بدجوری درهم پیچ خورده، در کفش‌های قهوه‌ای روشن فرورفته، رنگی که ابدا با آن روز تاریک و دلگیر جوردرنمی‌آمده.

صرف‌نظر از کفش‌هایش، سرووضع‌اش آن‌قدر معمولی بوده که هیچ‌یک از افراد حاضر در خیابان یا آن‌همه کافه‌تراس‌های بلوار ممکن نبود توجهشان به او جلب شود. با این حال، پاسبانی که جسدش را کشف کرده بود.  سربازرس مگره به این محله پررفت و آمد پاریس می‌آید. جسد متعلق به لویی توره انباردار سابق شرکت کاپلان است که با چاقو کشته است. او مردی میان سال با ظاهری معمولی و لباسی تمیز بوده است. 

با دیدن نشانه های عجیب و غریب لباس جسد، مگره به سراغ زندگی خصوصی او می‌شود و با نیمه پنهان زندگی‌اش آشنا می‌شود. آقای توره، بین همکارانش مردی مهربان و محبوب و در خانه مقابل زنش انسانی مطیع و ترسو بوده است. 

این اثر به یک مساله اجتماعی می‌پردازد؛ مردانی که از زنان خود می‌ترسند و به دلیل همین ترس، زندگی دیگری را بیرون از محدوده و قلمروی خانه خود از سر می‌گیرند این زندگی ممکن است پر از خلاف باشد. 

خواندن کتاب مگره و مرد نیمکت نشین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جنایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مگره و مرد نیمکت نشین

ــ قسمتی از شهرک جدید است، درست تَهِ شهرک. وقتی به آنجا رسیدید باید اسم خیابانها را نگاه کنید؛ اسم درختها را رویشان گذاشته‌اند و همه درست عین هم‌اند.

در طول محوطه راه‌آهن پیش راندند. در آنجا ردیفِ پایان‌ناپذیر واگنهای باری را از یک خط به خط دیگری منتقل می‌کردند. بیست لوکوموتیو در آنجا در حال دود کردن، سوت کشیدن و فس‌فِس کردن بودند. واگنها به هم می‌خوردند و موقع برخورد با هم به تکان و لرزش می‌افتادند. شهرک جدید در سمت راست قرار گرفته بود و هنوز ساخت وساز در آنجا ادامه داشت. شبکه خیابانهای باریک زیر نور چراغ چنان شبیه هم ردیف شده بودند که با هم مو نمی‌زدند. صدها و چه‌بسا هزاران خانه به هم چسبیده و همه یک‌شکل و یک‌اندازه، عین هم در آنجا به چشم می‌خوردند. درختان باشکوهی که اسمشان را روی خیابانها گذاشته بودند، هنوز فرصت رشد پیدا نکرده بودند. در بعضی جاها پیاده‌روها هنوز روکاری نشده بودند و حاشیه‌های ناهمواری بودند که بین آنها چاله‌های تاریکی قرار داشت. در عوض، همه‌جا می‌شد باغهای کوچک جمع وجوری دید که گلهای اواخر پاییزشان کم‌کم داشتند پژمرده می‌شدند. خیابان بلوط، خیابان یاس ... خیابان راش ... شاید یک روز به صورت یک پارک بزرگ درمی‌آمدند، و همیشه خانه‌های بسازوبفروشی که مثل قطعات یک ماکت ساختمانی اسباب‌بازی به‌نظر می‌رسیدند، در آنجا حاضر و آماده می‌شدند. اما این کار تا درختان به بلندی قابل انتظار نمی‌رسیدند، انجام نمی‌گرفت.

پشت پنجره آشپزخانه‌ها زنان در تدارک شام بودند. خیابانها خالی بود و جابه‌جا مغازه‌های نُقلی تازه تأسیس، مثل همه چیزهای نوظهور دیگر در آنجا، یکدستی محل را به هم می‌زدند و ظاهرآ مغازه‌دارهای تازه‌کار هم آنها را می‌گرداندند.

ــ سر پیچ بعدی، برو دستِ چپ.

ده دقیقه دور خودشان چرخیدند تا بالاخره اسم خیابانی را که دنبالش می‌گشتند روی یک پلاک آبی پیدا کردند. خانه را رد کردند، چون شماره ۳۷ بلافاصله بعد از ۲۱ آمده بود. در آشپزخانه طبقه همکف، فقط یک چراغ روشن بود. از لای پرده‌های توری، چشمشان به هیکل نسبتآ تنومند زنی افتاد که این‌طرف وآن‌طرف می‌پلکید.

مگره درحالی که به زحمت سعی می‌کرد خود را از اتومبیل کوچک بیرون بکشد، نفس بلندی کشید و گفت:

ــ برویم تو.

I,am batman
۱۴۰۲/۰۴/۲۴

سلام اگر دوست داشتید بخوانید!

حجم

۳۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۳۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۵۲,۰۰۰
۲۶,۰۰۰
۵۰%
تومان