کتاب آخرین چیزی که به من گفت
معرفی کتاب آخرین چیزی که به من گفت
کتاب آخرین چیزی که به من گفت اثر لارا دیو رماننویس مشهور آمریکایی، با جریانی بسیار مهیج، پیچشهای داستانی سرگیجهآور و یک درام خانوادگی خاطرهانگیز، معمایی گیرا است که بدون تردید با چرخش نهایی و دلخراشش، شما را شوکه خواهد کرد. ترجمهی فارسی این رمان توسط روناک احمدی آهنگر انجام شده و در سال ۱۴۰۰ توسط نشر نون منتشر شده است.
دربارهی کتاب آخرین چیزی که به من گفت
کتاب آخرین چیزی که به من گفت اثر لارا دیو، یک کتاب معمایی جزء پرفروشهای نیویورک تایمز و انتخاب باشگاه کتاب ریس ویترسپون است که بیش از دو میلیون خواننده را مجذوب خود کرده است. این رمان دربارهی زنی است که به دنبال حقیقت ناپدید شدن شوهرش است، آن هم به هر قیمتی.
مجلهی ریل سیمپل این کتاب را یک تریلر جذاب و صمیمانه دربارهی فداکاریهایی که برای افرادی که بیشتر دوستشان داریم انجام میدهیم عنوان کرده است.
در کتاب آخرین چیزی که به من گفت پیش از ناپدید شدن اوون مایکلز، او پنهانی یادداشتی را به همسر محبوبش میدهد که در آن نوشته «از او محافظت کن». هانا هال علیرغم سردرگمی و ترسش، دقیقا میداند که این یادداشت به چه کسی اشاره دارد: دختر شانزدهی ساله اوون، بیلی. بیلی که در کودکی مادرش را به طرز غمانگیزی از دست داده و مطلقا نمیخواهد با نامادری جدیدش کاری داشته باشد.
از آنجا که تماسهای ناامیدانه هانا با اوون بیپاسخ میماند، زمانی که FBI رئیس اوون را دستگیر میکند، در حالی که یک مارشال ایالات متحده و ماموران فدرال بدون اعلام قبلی به خانهی او میرسند، هانا به سرعت متوجه میشود که شوهرش اصلا آن کسی نیست که وانمود کرده است، و این که بیلی ممکن است کلید کشف هویت واقعی اوون و دلیل ناپدید شدن او را در دست داشته باشد.
هانا و بیلی به دنبال کشف حقیقت هستند، اما همانطور که آنها شروع به کنار هم قرار دادن قطعات گذشتهی اوون میکنند، به زودی متوجه میشوند که در حال ساختن آیندهی جدیدی هستند، آیندهای که هیچیک از آنها نمیتوانستند پیشبینی کنند.
هانا هال همسر اوون و همچنین قهرمان و راوی داستان است. او ۳۸ سال دارد و یک چوبتراش حرفهای است، اما حرفهاش را بیشتر به عنوان «مجسمهسازی» توصیف میکند. پدربزرگش نیز چوبتراش بود و هانا نیز به همین دلیل به این حرفه علاقهمند شد. او تقریبا به طور کامل توسط پدربزرگش بزرگ شد. همانظور که خودش میگوید، او تا آنجایی که به خاطر میآورد، در مرکز زندگیاش بوده است. پدر و مادر هانا هرگز علاقهی زیادی به تربیت او نداشتند؛ پدرش ۲۸۰ روز در سال سفر میکرد و بقیهی وقت خود را در مزرعهی خانوادهاش در تنسی میگذراند.
کتاب آخرین چیزی که به من گفت یکی از پرفروشترینهای فوری نیویورک تایمز بود و به مدت پنج هفتهی متوالی در رتبهی اول این لیست قرار داشت. این کتاب ۴۸ هفته در فهرست پرفروشترینهای نیویورک تایمز و همچنین ۴ ماه در فهرست پرفروشترینهای ایندی باند بوده است. این کتاب همچنین یکی از پرفروشترینهای فوری در کانادا بود و به مدت ۴ هفته در رتبهی اول باقی ماند.
رمان آخرین چیزی که به من گفت در روند انتخاب برندهی جایزهی انتخابی گودریدز، به عنوان بهترین رمان معمایی و هیجانانگیز سال ۲۰۲۱ انتخاب شد. همچنین سوزی یانگ، یکی از نویسندههای پرفروش نیویورک تایمز، این کتاب را جذاب و دارای ریتمی سریع عنوان کرده است. گریر هندریکس نیز این کتاب را شاهکار قصهگویی دانسته و معتقد است این کتاب خواننده را از نخستین صفحه جذب کرده و رها نمیکند.
شرکت Hello Sunshine متعلق به ریس ویترسپون، بازیگر آمریکایی، حق تولید یک مینی سریال تلویزیونی بر اساس این کتاب را خریداری کرد. این مینی سریال از Apple TV+ پخش خواهد شد و جنیفر گارنر در آن نقشآفرینی خواهد کرد.
خواندن این رمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر علاقهمند به خواندن کتابی مهیج، جذاب و گیرا در ژانر معمایی هستید، خواندن کتاب آخرین چیزی که به من گفت را به شما پیشنهاد میکنیم. همچنین اگر به دنبال یک تریلر سریع و جذاب هستید، آخرین چیزی که به من گفت کتابی است که به راحتی قابل خواندن است. اجزای این داستان هیجانانگیز به خوبی ساخته و پرداخته شده و به اندازهی کافی جذاب هستند که مخاطب را کاملا به داستان جذب کنند.
آنچه این کتاب را به کتابی برجسته در میان کتابهای هیجانانگیز تبدیل میکند، رابطهی هانا و بیلی است. خواننده در ابتدا با رابطهای ناخوشایند مواجه میشود، اما در ادامه دوست دارد ببیند که رابطهی آنها به یک پیوند واقعی تبدیل میشود، زیرا هانا تمام تلاش خود را میکند تا از دخترخواندهاش در برابر گذشتهی تاریک اوون محافظت کند. این رمان، رمانی دربارهی شوهران دروغگو و هویتهای جعلی است، اما همچنین شاهدی تکاندهنده بر قدرت خانواده محسوب میشود. اگر به دنبال یک رمان هیجانانگیز که سریع و راحت خوانده شود و در عین حال پرپیچوخم باشد و احساساتی را به همراه داشته باشد، این کتاب برای شما کاملا مناسب است.
چرا باید کتاب آخرین چیزی که به من گفت را بخوانیم؟
کتاب آخرین چیزی که به من گفت کتابی است که اکثر خوانندهها قادر به رها کردن آن نیستند و متن کتاب نیز به گونهای است که به راحتی و سرعت میتوان آن را دنبال کرد. در این کتاب به برخی از عناصر یک درام خانوادگی از جمله فداکاری و رابطهی میان یک نامادری، هانا، و دخترخواندهاش، بیلی، پرداخته میشود. از آنجا که در اکثر کتابها نامادریها اغلب در خط مقدم نیستند یا اگر هستند، شخصیتهایی بسیار بد و شیطانی توصیف میشوند، بنابراین دیدن یک رابطهی مثبت نامادری و دخترخوانده برای تغییر دیدگاهها بسیار مفید محسوب میشود.
جنبههای هیجانانگیز کتاب آخرین چیزی که به من گفت به خوبی تنظیم شده است. سرعت پیشرفت داستان آن بسیار عالی است و به اندازهی کافی تعلیق و اطلاعات را در زمانهای مناسب ارائه میکند تا تنشها و وضوح را به شکلی راضیکننده به مخاطب ارائه کند. این کتاب هرگز طولانی و خستهکننده نخواهد شد، زیرا مخاطب به طور مداوم چیزهای جدیدی پیدا میکند و سؤالات دیگری نیز برایش ایجاد میشود.
درباره لارا دیو
لارا دیو نویسندهی پرفروش نیویورک تایمز و نویسندهی چندین رمان تحسینشده از جمله کتاب آخرین چیزی که به من گفت، هشتصد انگور و اولین شوهر است. آثار او در سیوهشت کشور منتشر شده و پنج رمان او، از جمله آخرین چیزی که به من گفت، برای اقتباس در سینما و تلویزیون انتخاب شده است. او اکنون در سانتا مونیکا، کالیفرنیا زندگی میکند.
لارا دیو در شهر نیویورک متولد و در اسکارسدیل بزرگ شد. علاقهی او به نوشتن از زمانی که در مدرسهی ابتدایی درس میخواند آغاز شد. دیو در سال ۱۹۹۹ از دانشگاه پنسیلوانیا در رشتهی هنر فارغالتحصیل شد. او همچنین دارای مدرک ارشد هنر از برنامهی نویسندگی خلاق دانشگاه ویرجینیا است. او یکی از همکاران هنری هونز و دریافتکنندهی بورس تحصیلی تنسی ویلیامز بود. دیو جوایز متعددی را در حرفهی نویسندگی دریافت کرد، از جمله جایزهی AWP Intro Award برای یک داستان کوتاه. پس از طی کردن مدارج تحصیلات تکمیلی، دیو به عنوان یک روزنامهنگار مستقل برای ESPN کار کرد.
کتابهای لارا دیو تا کنون توسط انجمنها و رسانههای بسیاری تحسین شدهاند، از جمله باشگاه کتابخوانی ریس ویترسپون، ایندی نکست، باشگاه کتاب ماه، باشگاه کتاب ریچارد و جودی، بهترینهای آمازون و بهترینهای اپل بوکس. علاوه بر کتابهای ذکرشده، دیو کتابهای دیگری از جمله لندن بهترین شهر آمریکاست (۲۰۰۶) و جشن طلاق (۲۰۰۸) را نوشته است.
بخشی از کتاب آخرین چیزی که به من گفت
راستش، انتظار نداشتم نجار خوبی بشوم یا اینکه در نهایت، به ساخت لوازم چوبی منزل برسم. حتی فکر نمیکردم بتوانم پول کافی برای رسیدگی به مخارجم به دست بیاورم. خیلی از اوقات، پدربزرگم برای پرداخت بخشی از هزینههایمان به کارهای ساختمانی مشغول میشد. اما اوایل کارم بود که عکس یکی از میزهای ناهارخوریام که زیبا از آب درآمده بود، در مجلۀ آرشیتکت دایجست چاپ شد و جمع کوچکی از ساکنین مرکز شهر نیویورک مشتری ثابتم شدند. یکی از معماران داخلی محبوبم برایم توضیح داد که مشتریانم دوست دارند پول زیادی بابت دکور خانههایشان بپردازند، اما ترجیح میدهند این کار را طوری انجام دهند که به نظر برسد پول زیادی خرج نشده، و اثاثیۀ چوبی سبک روستیکی که من میسازم به آنها در رسیدن به این هدف کمک میکند.
بهتدریج، این گروه کوچک مشتریهای وفادار رشد کرد و به عدۀ کثیری در شهرهای ساحلی رسید: لسآنجلس، اسپن، ایستهمپتون، پارکسیتی، سنفرانسیسکو.
من و اوئن هم از همین طریق آشنا شدیم. اَوِت تامپسون، مدیرعامل شرکت فناوریای که اوئن در آن کار میکرد، یکی از مشتریهای من بود. اوت و بِل، همسر بینهایت زیبایش، از بهترین مشتریهایم بودند.
بل، همیشه، بهشوخی میگفت که برای اوت یک همسر تزیینی است، و این چندان خندهدار نبود، چون کم و بیش، حقیقت داشت. بل در استرالیا به دنیا آمده و بزرگ شده بود. در گذشته، یک مدل بود و ده سالی هم از بچههای اوت کوچکتر. اثاثیهای را که ساخته بودم میشد در تکتک اتاقهای خانهاش در سنفرانسیسکو (که او و اوت با هم آنجا زندگی میکردند) دید، همینطور در خانۀ نوسازشان در سنتهلنا، شهر کوچکی در شمال درۀ نپا که گاهی، بل برای لذت بردن از تنهایی به آنجا میرفت.
حجم
۲۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۵۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
نظرات کاربران
دوستان من ترجمه اموت و نون رو مقایسه کردم. به مراتب ترجمه نون، شیواتر کامل تر و دل نشین تره همین نشر نون رو بخونید و کیفشو ببرید
فقط کافیه بعد از چند سال شناخت ادمی که دوسش دارید یک روز صبح از خواب بیدار شید و ببینید اون ادمی که فکر می کردید نبوده حالا باید سرنخ هارو کنار هم بچینید تا اخر داستان بفهمید واقعا کی
ترجمه روان ولی من همش منتظر یه اتفاق خیلی هیجان انگیز بودم.
همین الان کتاب رو تموم کردم به نظر پایان بندی منطقی ای داشت خیلی ایده آل و رویاپردازانه تموم نشد که نقطه قوت داستان بود برای من هیجان زیادی نداشت اما غافلگیری های خوبی داشت در مجموع داستان خیلی روون
کتاب قشنگیه هیجان و کشش لازم رو داره و خواننده دوست داره بدونه آخر داستان بالاخره قراره چی بشه
یک جاهاییش برام گنگ بود. در اواخر داستان ، خیلی انگیزه ی افراد در ارتباط با اوئن رو درک نکردم. اسامی هم برام گنگ بود و متوجه نشدم اگر یک نفر پدر و بقیه فرزندانش هستن، چرا فامیلی هاشون فرق
می تونم بگم حداکثر در حد یکبار خواندن هست ولی نه بیشتر. به نظر من داستان روند منطقی نداره و به هیچ وجه شخصیت نقش اول داستان رو نتونستم برای اینهمه از خودگذشتگی اش درک کنم، اون هم برای کسی
کسل کننده بود و داستان چندان جالبی نداشت. همه چیز خیلی ساده پیش میرفت. قلم نویسنده خوب بود اما زیادی تکراری؛ جملاتی که استفاده شده بود تقریبا حفظ شدم از بس کتاب با این طرز نوشتن خوندم. داستانش در مورد یه
عالی و ممنون از طاقچه که تخفیف گذاشتی. اوایل یه کم خسته کننده بود ولی بعد بهتر شد 🌷🌷🌷🏅
این کتاب چیزی نداره که خاصش کنه. ساده نوشته شده و بیشتر از یکسوم ابتداییش جذابیت و کشش کافی رو نداره؛ اما اگه صبوری به خرج بدین بدون شک ازش خوشتون میآد. رفتار و اعمال شخصیتها برای من پذیرفتنی بود