کتاب ما در برابر شما
معرفی کتاب ما در برابر شما
ما در برابر شما اثر فردریک بکمن، نویسنده سرشناس سوئدی، دنباله رمان شهر خرس اوست. بکمن در این رمان ماجرای شهر خرس را پس از حوادث تکاندهندهاش پی میگیرد.
درباره کتاب ما در برابر شما
بیورن استاد در رمان شهر خرس حوادث تکاندهندهای را از سر گذراند. ما در برابر شما داستان این شهر در ماههای بعد از آن حوادث هولناک است.
دو دوست جدانشدنی، مایا و آنا، تابستان را در یک جزیرهای پنهان میگذرانند، آنها در تلاشاند که دنیا را پشت سر بگذارند اما هیچچیز آنطور که میخواهند پیش نمیرود. رقابت بین بیورناستاد و شهر همسایهاش هد به تدریج به جنگی خشن بر سر پول و قدرت تبدیل میشود، رقابتی که وقتی تیمهای هاکی دو شهر روبهروی هم قرار میگیرند به اوج میرسد. در بحبوحه این حوادث، راز زندگی یکی از جوانان هم فاش میشود و شهر را به این چالش میکشد که قصد دارد طرف چه کسی را بگیرد.
ما در برابر شما ادامهای مستقل برای شهر خرس است و تصویری فشرده از روابط انسانها در در یک شهر کوچک. داستانی درباره وفاداری و دوستی و عشقی که همهچیز را به مبارزه فرامیخواند.
خواندن کتاب ما در برابر شما را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به رمانهای خارجی علاقه دارید و آثار فردریک بکمن را دوست دارید از خواندن رمان ما در برابر شمای او نیز لذت خواهید برد.
درباره فردریک بکمن
فردریک بکمن سوئدی که زاده ۱۹۸۱ استکهلم است، با همسر ایرانی و دو فرزندش در سوئد زندگی میکند. او یک نویسنده و وبلاگنویس مشهور است که به تازگی جزء میراث ملی سوءد معرفی شده است. مشهورترین اثر بکمن رمان مردی به نام اوه است که داستان یک تحول پیرمرد سرخوده از زندگی را تعریف میکند، این کتاب به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده و فیلمی هم با اقتباس از ان ساخته شده است. اثر مشهور دیگر او شهر خرس درباره بحرانی است که در شهری کوچک به اسم بیورن استاد اتفاق میافتد. از آثار دیگر بکمن میتوان به مردم مشوش، تمام آنچه پسر کوچولویم باید درباره دنیا بداند، مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است و بریت ماری اینجا بود اشاره کرد.
بخشی از کتاب ما دربرابر شما
هر کس که تمام زندگیاش را وقف چیزی کرده باشد دیر یا زود با این پرسش مواجه میشود: «چرا؟» چون اگر بخواهی در چیزی بهترین باشی، باید هر چیز دیگر را قربانی آن کنی. وقتی آن شب در نخستین دیدارشان پیتر، درهمشکسته و ویران از باخت بزرگترین بازی زندگیاش در پایتخت، پا به رستوران خانواده میرا گذاشت، دقیقاً با همین پرسش روبهرو شد: چرا؟
پیتر هرگز نتوانست به این پرسش پاسخ درستی بدهد و این میرا را دیوانه میکرد. تا اینکه چند سال بعد، پس از ازدواج و بچهدار شدنشان و پس از اینکه تقریباً نصف زندگیشان را با هم گذراندند، میرا جایی نقل قولی از یک کوهنورد قدیمی خواند. از او پرسیده بودند: «چرا تصمیم گرفتی قله اورست را فتح کنی؟» واکنش کوهنورد به این سؤال حیرت و شگفتی بود، انگار که چنین پرسشی بیمعنی است و پاسخ آن روشن: «چون اورست وجود دارد، هست.»
آنوقت بود که میرا مسئله را درک کرد. چرا خودش وارد دانشگاه شد، در حالی که هیچکدام از افراد خانوادهاش چنین کاری نکرده بودند؟ چرا حقوق را انتخاب کرد، در حالی که همه میگفتند حقوق رشته خیلی سختی است؟ چرا؟ تا نشان بدهد که میتواند. تا آن قله لعنتی را فتح کند. چون چنین قلهای بود، وجود داشت.
پس حالا، حتی شاید پیش از آنکه خود پیتر متوجه شود، دقیقاً میداند چه چیز در حال رخ دادن است. پشت در ورودی خانه ایستاده و گفتوگوی او را با تئو میشنود. قرار است شوهرش باشگاه را نجات دهد و دوباره خودش را مهم و حیاتی جلوه دهد. مثل همیشه. توی راهرو مینشیند. ولوو روشن میشود و او از پنجره رفتن شوهرش را تماشا میکند. بطری نوشیدنی بسته است. میرا گیلاسها را میگذارد توی کابینت و میرود و دراز میکشد. پوست زیر حلقه ازدواجش سرد است. امشب هم میگذرد و فردا که از راه برسد سعی میکند وانمود کند همهچیز خوب است، گیرم که میداند هر روز این روزها که میگذرد یعنی باید یک سال دیگر هم صبر کرد.
پیتر ساعتها بیهدف رانندگی میکند. ذهنش درگیر است: «ارزش یک باشگاه هاکی چقدر است؟ به چه کسی تعلق دارد؟ به چه بهایی؟» و جایی در اعماق وجودش پرسشهای دیگری سر برمیآورد: «غیر از هاکی، چه کاری بلدم؟ مردی مثل من چهکاره میتواند بشود اگر هاکی کار نکند؟»
تا به حال، جز میرا، دل به کسی نبسته و میداند میرا چقدر خوشحال میشود اگر او هاکی را رها کند. اما آیا واقعاً خوشحال میشود؟ میرا عاشق مردی شد با آمال و آرزوهای بسیار. بعدها، از پی چند سال، نگاهش به او چگونه خواهد بود اگر پیتر برای خودش کسی نشده باشد؟
سپیده میزند و آفتاب میپاشد روی شهر. مادر پیتر همیشه درباره سپیده تابستان میگفت: «مثل اینه که خدا آب پرتقال پاشیده باشه رو درختها.»
پیتر با چشمانی خوابآلود جلوی یک بقالی نشسته و ذهنش هنوز درگیر است. فکر میکند، فکر میکند، فکر میکند.
حجم
۴۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۵ صفحه
حجم
۴۳۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۷۴۵ صفحه
نظرات کاربران
برای خوندن این کتاب، حتما لازمه که شهر خرس رو هم بخونید چون با اینکه رسما جلد دوم اون کتاب نیست، ولی باید اونو خونده باشید که بدونید چه اتفاقی افتاده که کار به اینجا رسیده. خودم هم در حال
عشق بهایی داره... و غم بهاییه که براش میپردازیم... یکی از وااقعی ترین جمله های دنیا، عمیق و بی رحمانه. تمام درونمایه ی کتاب...غمی سرشاز از غشق، عشقی سرشار از غم... چیزهایی که از دست میدیم، در ازای چیزهایی که به دست
اگر با توقع خوندن شاهکاری مثل شهر خرس این کتاب رو انتخاب کردین، سخت در اشتباهید.توی این رمان باید حداقل 100 صفحه رو بخونی تا برسی به یه جمله و یا اتفاق مهم عین تک تک اتفاقات و جملات شهر
• امتیاز: ۴.۵ • «جامعه یعنی حاصل جمع انتخابهای ما» *حاوی یک مقدار اسپویل* به نظرم بیانصافیه اگه بگیم این کتاب درباره تعرض یا همجنسگرایی نوشته شده؛ این کتاب درمورد همهچیزِ یک جامعه نوشته شده. کتاب شهر خرس و ما دربرابر شما درباره
اطرافیانم من اونایی که کتاب نمیخونن (که متاسفانه اکثریت اطرافیانم رو تشکیل میدن) همیشه بهم میگن با کتاب خریدن داری پولهاتو دور میریزی، چند سال دیگه پشیمون میشی و از این قبیل حرفا ولی اگه کتاب خوندن پول دور ریختنه میخوام
اسم همسر پیتر توی کتاب شهر خرس کرا بود توی این کتاب شده میرا. چطوری؟
مطالعه نسخه چاپی رمان مادربرابرشما درباره همه چیز بود افتادن و پاشدن یک جامعه درس های زیادی توش بود کلا کتاب های بک من توش پراز درسه از نظر شخصیت پردازی ش خیلی دقیق بود تمام احساسات هر شخصیتی که خلق
بخش بزرگی از ادبیات به این مسئله می پردازد که آیا زندگی به رنجی که می کشیم می ارزد؟ فردریک بکمن اما اینگونه ادیبی نیست. او در این اثر و دیگر کتابهایش، بستری به وجود میآورد تا نشان دهد چگونه
بیورناستاد شهریه که خواننده رو جزئی از خودش می کنه ،کم کم که می خونی مثل یک شهروند از قضایا ناراحت میشی ،خوشحال میشی ،برنده میشی و بازنده. در اخر که نگاه می کنی میبینی بعد تموم کردنش انگار باز
داستان این کتاب ادامه داستان "شهر خرس" هستش و اگر میخواید این کتاب رو شروع کنید حتما باید داستان "شهر خرس" رو خونده باشید. ۱۰۰ صفحهی اول کتاب اونقدرا جذاب نبود و یکم حوصلمو سر برد چون کند پیش میرفت ولی