کتاب فرزند آخرین اژدها
معرفی کتاب فرزند آخرین اژدها
کتاب فرزند آخرین اژدها نوشته الن اوه و ترجمه بابک علوی است. کتاب فرزند آخرین اژدها را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب فرزند آخرین اژدها
داستان درباره خانواده جیهو است که در یک سرزمین جادو زندگی میکنند آنها تنها خانوادهای هستند که جادو برایشان بی اثر است.
پدر جیهو جنگلبان بود اما سالها پیش در جنگل ناپدید شد همانطور که شاهزاده شهر، کوکو مفقود شد. جیهو بیش از هرکسی میداند چه وحشتی در دل جنگل مرموز نهفته است و میداند هرکس پایش را به دورن جنگل بگذارد دیگر برگشتی برایش درکار نیست.
اما حالا جنگل در خطر است و نیروهایی از خارج قصد نابودی آن را دارند. آنها با این کارشان دوباره شرارتها و جادوهای نهفته در دل این جنگل را بیدار میکنند. آیا جیهو که در برابر جادو رویینتن است میتواند با متحد کردن نیروهای مختلف دنیای خود را نجات دهد؟
خواندن کتاب فرزند آخرین اژدها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان علاقهمند به ادبیات داستانی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب فرزند آخرین اژدها
صبح زود، افراد بهسمت منطقهٔ موردنظرشان در جنوب غربی هانویی رفتند. جیهو تمام شب نگران بود که اگر سوار موتورسیکلت شود، ممکن است جادوی آن را باطل کند. بهجای آن سوار کالسکهای اسبدار شد و بدون جلبتوجه به آنجا رفت. بقیه با شنیدن این حرف فقط شانه بالا انداختند و به او گفتند کهنهپرست. جیهو با حسرت به آنها نگاه میکرد که سوار بر موتورسیکلتهایشان به اینطرف و آنطرف میرفتند. به نظر میآمد خیلی بهشان خوش میگذرد.
دوسه ساعت طول کشید تا گروه به اردوگاه اصلی برسد. جیهو میخواست بداند چرا این قسمت از کیداهارا را انتخاب کرده بودند، که آن روز متوجه شد. این قسمت از جنگل تنُکتر بود و فضای زیادی برای عبور داشت. اینجا اردو میزدند و اردوگاهشان روبهروی درختهای بلند و انبوهی قرار میگرفت که به اعماق جنگل راه داشتند. جیهو نقشهای را به یاد آورد که توی چادر سرکارگر دیده بود. این کوتاهترین مسیر بهسمت کوه جیرای بود. با وجود تمام برنامههایی که برای شهرکسازی در زمینهای کیداهارا داشتند، به نظر میآمد هدف نهاییشان کوه جیرای است. جیهو نمیدانست چرا اوریونیها اینقدر مصمم بودند که به آن آتشفشان برسند. تا جایی که او میدانست، هیچ انسانی هرگز به آن کوه نرفته بود. اگر هم رفته بود، زنده برنگشته بود.
سرکارگر همهٔ کارکنان را در حاشیهٔ جنگل جمع کرد.
همانطور که سیگار برگش را محکم بین دندانهایش گرفته بود، گفت: «خیلیخب افراد، کارمون رو از اینجا شروع میکنیم. تمام درختها رو قطع میکنیم تا مسیر پهن و مناسبی بهسمت دامنهٔ کوه باز کنیم. بعدش هم کوه رو جوری با خاک یکسان میکنیم که با زمین صاف فرقی نداشته باشه.»
کوه جیرای بلندترین و قدیمیترین کوه در کل کیداهارا بود. آخرین بار پانصد سال پیش فوران کرده بود.
این کار اشتباه بود. جیهو دیگر نمیتوانست در برابر حس ناخوشایندی مقاومت کند که وجودش را فرامیگرفت و گلویش را میفشرد. این دیگر خیلی فراتر از پاکسازی درختان کیداهارا بود. اگر کوهها را نابود میکردند، تمام قوانین طبیعت به هم میریخت. لرزشی در بدن جیهو پیچید. میترسید موجودات جادویی کیداهارا از نقشههای شرکت همهکارهٔ مورتاگ باخبر شوند. میترسید هیچکدام از کارمندان نتوانند از این ماجرا زنده بیرون بیایند.
وظیفهٔ گروه جیهو این بود که پیش از هر چیز منطقه را کاوش کنند، یعنی درختانی را علامتگذاری کنند که میشد از چوبشان استفاده کرد و مطمئن شوند جانور خطرناکی آنجا کمین نکرده است. اما پس از مدتی، سرکارگر نظرش را عوض کرد. گروه دیگری پیش از آنها با ارهبرقی مشغول بریدن درختها شده بود، اما هیچکدام از ارهبرقیها یک دقیقه هم دوام نیاوردند.
نلسون چند فحش نثار طلسمهایی کرد که کلی خرج روی دستشان گذاشته بودند و فایدهای هم نداشتند. مجبور بودند کار را به روش سنتی پیش ببرند و چون وقت نداشتند و قطع کردن درختها با تبر ده برابر بیشتر از ارهبرقی طول میکشید، به تمام افراد جیهو تبر دادند و بهشان دستور دادند که در قطع کردن درختها مشارکت کنند.
جیهو تبر سنگینی در دست گرفته بود و کنار کالوین، شین و فرانکی روبهروی چند درخت ایستاده بود. مبهوت به تبر نگاه میکرد. جیهو تا آن روز درختی را قطع نکرده بود. وقتی پدرش پیش آنها زندگی میکرد، جیهو هنوز کوچک بود. از وقتی هم که پدرش رفته بود، جیهو همیشه از جنگل دوری میکرد. شوهرخالهاش فقط موقعی درختها را قطع میکرد که مجبور میشد و تازه در آن صورت هم، هیچوقت درختهای کیداهارا را قطع نمیکرد.
از سمت راستشان که افراد داشتند بیشهٔ بامبوها را پاکسازی میکردند، صدای افتادن درختها به گوش میرسید.
فرانکی گفت: «بیا جیهو، اولین ضربه رو تو بزن. این درختها اونقدرها هم بزرگ نیستن. خودت میتونی تنهایی بندازیشون.»
جیهو به درخت چنار بلند روبهرویش خیره شد. درخت بیمار و رنجور بود. معلوم بود حالش خوب نیست. چون بهسمت چپ خم شده بود، ریشههایش تا نیمه از زمین بیرون آمده بودند و پایینِ تنهاش پوشیده از قارچهای بزرگ بود. جیهو حدس میزد که دیوی از آنجا رد شده و به درخت ضربه زده و باعث شده ریشههایش از خاک بیرون بیایند. احتمالاً ماهها بود که با گرسنگی و مرگ تدریجی دستوپنجه نرم میکرد.
جیهو فوری دعای کوتاهی خواند و تبرش را به تنهٔ درخت کوبید؛ درخت لرزید، انگار درد شدیدی را تحمل میکرد. جیهو درجا خشکش زد. نگاهش روی درخت قفل شده بود. دود زردی را دید که از جای زخم درخت بیرون آمد و شکل کوچکی به خود گرفت که از هیکل یک بچه بزرگتر نبود. دود همانطور که در هوا شناور بود بهسمت جیهو آمد و او را کامل در بر گرفت. جیهو نفسزنان روی زمین افتاد و دید که دود عجیب به آسمان رفت و ناپدید شد. جیهو آنقدر میلرزید که نمیتوانست از جا بلند شود. روح درخت برای آزادیاش از او تشکر کرده بود، اما هشدار هم داده بود. جیهو تصویری از خون و نابودی دید؛ موجودات شرور کیداهارا را دید که مردم جوسان را به خاک سیاه مینشاندند.
شین گفت: «این دیگه چی بود؟» هر سه پسر با نگرانی به جیهو نگاه میکردند که روی زمین افتاده بود.
شین گفت: «شبیه روح بود.»
فرانکی فوری گفت: «نهخیر، همچین چیزی وجود نداره.» به کالوین سقلمهای زد و پرسید: «تو هم همچین چیزی ندیدی، نه؟»
کالوین ساکت بود و فقط متفکرانه به درخت نگاه میکرد.
سرکارگر، همانطور که با قدمهای سنگین بهطرفشان میآمد، فریاد کشید: «پاشو ببینم، پسر! به نفعته که همین الان بلند شی و این درخت رو قطع کنی.» بقیهٔ پسرها عقب رفتند و جیهو بهزحمت روی پاهای لرزانش ایستاد. تصویر وحشتناک را بهسختی از ذهنش کنار زد؛ واقعیت نداشت. دلیلی برای ترسیدن وجود نداشت. اوریونیها برای هر جور خطری آماده بودند. میتوانستند از پس هیولاهای کیداهارا بربیایند. جیهو تردید سمجی را که به جانش افتاده بود کنار زد و نفس عمیقی کشید. تبر را از شکاف درخت بیرون کشید و خیلی جدی ضربه زد. بعد از مدتی تلاش بیوقفه، درخت بالاخره تسلیم شد.
فرانکی فریاد زد: «کنار!»
حجم
۲۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۲۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
نظرات کاربران
من این کتاب خیلی دوست داشتم متن روان و ترجمه خوبی داشت و به کسانی پیشنهاد می کنم که از کتاب های افسانه و خیالی خوششون می اید
خطر اسپویل کتاب روایت و پیوستگی خوبی داشت اما واقعا دوست نداشتم آخرش اینجوری تمام بشه ! یک پایان آزاد ...:(
خوندن کتاب حس و حال خوبی رو میده مخصوصا برای اونایی که از کتاب های جادویی خوششون میاد. این کتاب باید بیشتر معرفی بشه.
عاااااااااالیییی بود ، حتما بخوانید 💛💛💛💛💛💛💛 در مورد پسری بی جادو از است که به دنبال شاهدخت گم شده ماجراجویی های زیادی می کند ،🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌷🌹🌷🌹🌹🌹
قشنگ و زیبا است. حتما بخوانید.
به عنوان ی فرد بالغ ۲۲ ساله از خوندن این کتاب لذت بردم و به تمام علاقه مندان سبک اژدها و جادو و فانتزی های این سبکی پیشنهادش میکنم 😁 ولی رنج سنی کتاب همون حدود ۱۲ سال ایناها هستش... اگه از
واقعا یکی از بهترین کتاب های جادویی ،افسانه ای و هیجان انگیزی بود که تو تابستان خوندم و به پای جادو فروش ۳ هم میرسه شخصیت اصلی داستان جیهو که دوستان خارجی زیادی پیدا میکند و با آنها شاهزاده خانم
کتاب «فرزند آخرین اژدها» رمانی نوشته «الن او» است که نخستین بار در سال 2020 انتشار یافت. در پادشاهی «جوسن»، علیرغم پیشرفت های فناوری در کشور های دیگر، جادو همچنان حرف اول را می زند. پسری 14 ساله به نام
چیزی جز عالی نمیشه گفت