کتاب آرمینوتا
معرفی کتاب آرمینوتا
کتاب الکترونیکی آرمینوتا نوشتهٔ دوناتلا دیپیترآنتونیو با ترجمهٔ مهدیه مهدییار و ویراستاری اکرم سلیمانی در انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است. این کتاب که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، روایت دختری است که در یک روز و به ناگهان هم خانهاش را از دست میدهد و هم توجه و عشقی را که از سمت پدر و مادر و دوستان نزدیکش دریافت میکرد. در این داستان روابط خانوادگی به خوبی بررسی شده است و سوال بسیار عمیقی از ما میپرسد: آیا ما واقعاً به جایی تعلق داریم؟
درباره کتاب آرمینوتا
تابهحال برایتان پیش آمده که ندانید به چه کسی یا به کجا تعلق دارید؟ ایدهای نداشته باشید مادر واقعا کیست، خانواده داشتن چه معنایی دارد، خواسته شدن یعنی چه و مکان امن به کجا میگویند؟ اینها همان احساساتی است که شخصیت رمان آرمینوتا تجربه میکند. درونمایهٔ این داستان رابطهٔ خویشاوندی و مفهوم مراقبت و تحمل است. آرمینوتا داستان دختری است که با وجود دو مادر احساس میکند یتیم است و رهاشده و حال ناگزیر از تابآوری و تعیین سرنوشت خود میشود. کتاب آرمینوتا افتخارات زیادی را کسب کرده است. از آن جمله است:
- برندهٔ جایزه CAMPIELLO
- بهترین کتاب واشنگتن پست
- بهترین کتاب Kirkus Reviews
- بهترین کتاب Dallas Morning News
درباره دوناتلا دی پیتر آنتونیو
دوناتلا دی پیتر آنتونیو در روستایی کوچک متولد شد. 9 ساله بود که شروع به نوشتن داستان و سرودن شعر کرد. اولین رمان او به نام مادرم رودخانه است در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. این اثر موفق به کسب جایزههای ادبی جان فانته و Tropea شد. دومین کتاب آنتونیو به نام بلا میا (Bella Mia) برندهٔ جایزهٔ Brancati شد.
کتاب آرمینوتا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به رمانهای خانوادگی با موضوعاتی تأملبرانگیز علاقه دارید، از مطالعهٔ کتاب آرمینوتا لذت خواهید برد.
بخشی از کتاب آرمینوتا
«متأسفم، اما دیگه نمیتونیم نگهت داریم، قبلاً برات توضیح دادیم. حالا لطفاً دست از لجبازی بردار و پیاده شو!»
این را گفت و به روبهرویش خیره شد. زیر ریشهایی که از چند روز پیش نزده بود، عضلههای فکش تکان میخوردند، مثل وقتهایی که داشت عصبانی میشد. گوش نکردم، باز هم مقاومت کردم. همانموقع یک مشت به فرمان کوبید و پیاده شد تا مرا از فضای تنگ جلوی صندلی بیرون بکشد، همانجا چمباتمه زده بودم، زانوهایم را بغل کرده بودم و میلرزیدم. در را باز کرد و مرا از یک بازو گرفت، پشت لباسی که خودش برایم خریده بود چند سانتیمتر پاره شد. طوری مرا محکم گرفته و میکشید که برای یک لحظه فکر کردم آن پدر کمحرفی که تا صبح همان روز با او زندگی کرده بودم را نمیشناختم. روی آسفالت جای لاستیکهای ماشین ماند و من! بوی لاستیک سوخته در هوا پیچیده بود. وقتی سرم را بلند کردم، کسی از افراد خانوادهام داشت از پنجرهٔ طبقهٔ دوم نگاه میکرد.
نیم ساعت بعد برگشت، اول صدای کوبیدن در ماشین و بعد صدای خودش را از طبقهٔ پایین شنیدم. همانلحظه بخشیدمش، چمدانم را برداشتم و با خوشحالی بهسمت پایین دویدم. وقتی به دم در رسیدم صدای پاهایش دور میشد. خواهرم یک قوطی بستنی وانیلی، طعم مورد علاقهام، را در دست داشت. برای دادن آن آمده بود نه برای بردن من. دیگران در آن بعدازظهر اوت ۱۹۷۵ آن را خوردند و من غصه را.
حجم
۱۵۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۵۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
نظرات کاربران
قشنگ بود و خیلی غم انگیز، ترجمه ی خوبی نداشت، گوگل ترنسلیتی ترجمه شده بود، فیلمش هم اومده Arminuta
ترجمه عالی بود بخاطر جوایزش ترقیب به مطالعه این کتاب شدم که واقعا تعجب میکنم این همه جایزه برای چی ؟! از ابتدای داستان خواننده دنبال علت پس دادن دختره به خانواده ی اصلیش هست که کم کم قابل حدس میشه و