دانلود و خرید کتاب به عقب نگاه نکن کارین فوسوم ترجمه اعظم هدایتی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب به عقب نگاه نکن

کتاب به عقب نگاه نکن

معرفی کتاب به عقب نگاه نکن

کتاب به عقب نگاه نکن نوشتهٔ کارین فوسوم و ترجمهٔ اعظم هدایتی است. نشر قطره این رمان پلیسی نروژی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب به عقب نگاه نکن

کتاب به عقب نگاه نکن حاوی یک رمان معاصر پلیسی به قلم کارین فوسوم است. این رمان برندهٔ جایزهٔ «کلید شیشه‌ای انجمن جنایی‌نویسان اسکاندیناوی» در سال ۱۹۹۷ میلادی بوده و به‌وسیلهٔ یکی از نویسندگان پرفروش در ادبیات نروژ نوشته شده است. این اثر اولین‌بار در سال ۲۰۰۴ به چاپ رسید. دختری خردسال ناگهان ناپدید می‌شود و پس از مدتی، بدون هیچ آسیبی به خانه باز می‌گردد. در همین حال گروه جست‌وجو، جسد عریان نوجوانی به نام «آنی هالند» را می‌یابد. نویسنده به‌شکلی استادانه، داستان را به یک معمای قتل تبدیل می‌کند و با استفاده از نقطه‌نظرهای گوناگون، سرنخ‌هایی را به وجود می‌آورد که به تعلیق روایت می‌افزاید. بازرس «کنراد سه‌یر» و دستیار جوانش «یاکوب اسکار» با سرنخ‌های اندک و بدون هیچ شاهدی، باید از روابط و اسراری پرده بردارند که ممکن است آن‌ها را به قاتل «آنی» نزدیک‌تر کند. این رمان از مجموعهٔ کتاب‌هایی است که شخصیت «کنراد سه‌یر» را به تصویر می‌کشد و اولین کتاب کارین فوسوم است که به انگلیسی ترجمه شده است. فیلمی سینمایی با اقتباس از رمان به عقب نگاه نکن در سال ۲۰۰۷ میلادی و با عنوان «The Girl by the Lake» ساخته شد.

خواندن کتاب به عقب نگاه نکن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر نروژ و قالب رمان پلیسی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کارین فوسوم

کارین فوسوم در سال ۱۹۵۴ به دنیا آمد. این نویسندهٔ داستان‌های پلیسی، اهل نروژ است. او را اغلب «ملکهٔ جنایت نروژ» لقب داده‌اند. کارین فوسوم فعالیت ادبی‌اش را با انتشار شعر در ۲۰ سالگی آغاز کرد، اما آنچه برایش شهرت و اعتبار بین‌المللی آورد، مجموعهٔ «ماجراهای بازرس کُنراد سه‌یر» است. این کارآگاه پرطرف‌دار در ۱۹۹۵ با رمان «چشمان اِوا» پدید آمد. ماجراهای بعدی او در کتاب‌های دیگری قابل‌خواندن است؛ کتاب‌هایی که عبارتند از به عقب نگاه نکن (۱۹۹۶)، آن‌که از گرگ می‌هراسد (۱۹۹۷)، آن‌گاه که ابلیس شمع به دست می‌گیرد (۱۹۹۸)، تو را با فریاد می‌خوانم (۲۰۰۰)، ثانیه‌های سیاه (۲۰۰۲)، قتل هریت کرون (۲۰۰۳)، کنار آب (۲۰۰۷)، سوءنیت (۲۰۰۸)، مهمان (۲۰۰۹)، پسر غرق‌شده (۲۰۱۳)، آتش دوزخ (۲۰۱۴)، نجواگر (۲۰۱۶). کارین فوسوم جوایز ادبی متعددی کسب کرده است؛ از جمله جایزهٔ «کلید شیشه‌ای»‌ برای رمان «به عقب نگاه نکن». کارین فوسوم غیر از آثار جنایی - معمایی، رمان‌های دیگری پدید آورده که در جای خود حائز اهمیت است.

بخشی از کتاب به عقب نگاه نکن

«لبخند کنایه‌آمیزی زد و لحظه‌ای سه‌یر را برانداز کرد، با آگاهی از این موضوع که ادامهٔ گفتگویشان لحنی چنین دوستانه نخواهد داشت. موهایش کاملاً کوتاه اما چرب و کثیف بود و مشخص بود مدتی است صورتش را اصلاح نکرده. سایه‌ای تاریک قسمت پایین صورتش را پوشانده بود.

چند لحظه بعد گفت: «خب، شما می‌خواهید ببینید من آنیه را کشتم، یا نه، درسته؟» کلمات را مثل تیغ ماهی از بین لب‌هایش بیرون می‌داد.

«او بارها با سولوی به اینجا آمده‌اند. دلیلی برای مخفی کردنش ندارم. بعد آدا فهمید و مانع دیدارمان شد. سولوی واقعاً دوست داشت بیاید اینجا. نمی‌دانم آدا با او چه کرده ولی بیشتر شبیه شست‌وشوی مغزیه. حالا دیگر علاقه‌ای به این کار ندارد و همه‌چیز را به هولاند واگذار کرده.»

دستی به چانه‌اش کشید و وقتی دید حرفی نمی‌زنند، به حرف زدن ادامه داد.

«شاید فکر می‌کنید من آنیه را کشته‌ام تا انتقام بگیرم. بگذارید به شما این اطمینان را بدهم که کار من نبود. من هیچ خصومتی با ادیه هولاند ندارم و حتی دوست ندارم بدترین دشمنم هم بچه‌اش را از دست بدهد. چون این بلا سر خودم آمده. من بچه‌ام را از دست داده‌ام. دیگر قدرتی برای مبارزه ندارم اما اعتراف می‌کنم که به این موضوع فکر کردم که حالا آن عجوزهٔ پیر متظاهر می‌فهمد از دست دادن بچه یعنی چه. حالا امکان تماس با سولوی هم برای من کمتر می‌شود. آدا از حالا به بعد بیشتر مواظب اوست و من هرگز چنین موقعیتی را برای خودم رقم نمی‌زدم.»

سه‌یر بی‌هیچ حرکتی نشست و به حرف‌هایش گوش کرد. صدای بیورک پر از خشم و همانند اسید تیز بود.

«و من هنگام وقوع حادثه کجا بودم؟ او را روز دوشنبه پیدا کردید، درسته؟ نیمروز بود، اگر از نوشتهٔ روزنامه درست به‌خاطرم مانده باشد. پاسخش این است: من در آپارتمانم بودم، بدون اینکه شاهدی داشته باشم. احتمالاً، مست بودم، معمولاً وقتی سر کار نیستم، مستم. آیا من خشنم؟ قطعاً نه. درسته که آدا را کتک زدم اما خودش از من خواست به او سیلی بزنم. خواستهٔ او بود. چون می‌دانست اگر از حد و مرز بگذرم چیزی برای دادگاه خواهد داشت. با مشت زدمش. تحریک شده بودم. در کل زندگی‌ام فقط همین یک بار بود که واقعاً کسی را کتک زدم. واقعاً بدشانس بودم. محکم زدمش و فک و چند تا از دندان‌هایش شکست. سولوی روی زمین نشسته بود و همهٔ این‌ها را دید. آدا از قبل صحنه را چیده بود. تمام اسباب‌بازی‌های سولوی را کف اتاق پذیرایی پهن کرده بود تا آنجا بنشیند و ما را تماشا کند. یخچال را پر از آبجو کرده بود. بعد شروع کرد به جروبحث کردن. در این کار خبره بود. دست‌بردار نبود تا اینکه من منفجر شدم و در دامش افتادم.»»

iman ghezelbashan
۱۴۰۲/۱۲/۰۷

تا صد صفحه آخر حدس ماجرا سخت بود، ترجمه خوب و روانی داره اگر دنبال سرگرمی هستید توصیه میکنم

قاصدک
۱۴۰۲/۱۰/۲۹

کتاب جنایی و معمایی،جالب بود

. شاید حق با اسکاره بود؛ شاید منطقی نبود که آدم به اندازهٔ یک درخت صنوبر عمر کند و کارش فقط خوابیدن باشد و سربار بقیه شود.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
راحت نمی‌شود فهمید یک خرگوش پسره یا دختر. خیلی پشمالویند.
Alireza_den

حجم

۲۵۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۵۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۱۱۸,۰۰۰
تومان