دانلود و خرید کتاب همسر شوهرم جین کوری ترجمه فرنوش جزینی
تصویر جلد کتاب همسر شوهرم

کتاب همسر شوهرم

نویسنده:جین کوری
انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۴از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب همسر شوهرم

کتاب همسر شوهرم نوشتهٔ جین کوری و ترجمهٔ فرنوش جزینی است. نشر البرز این رمان انگلیسی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب همسر شوهرم

در ابتدای کتاب همسر شوهرم که یک رمان انگلیسی است، آمده است که نویسندهٔ این رمان، جین کوری، روزنامه‌نگاری بوده که ۳ سال از زندگی خود را به‌عنوان نویسندهٔ مقیم در زندان مردان سپری کرده است. این مدت، برای او تجربه‌هایی را به ارمغان آورد که الهام‌بخش نگارش این کتاب شد. این رمان که یک راوی اول‌شخص دارد، از جایی آغاز می‌شود که اخبار ساعت ۵ عصر آغاز شده است. راوی سردرد دارد و دارد به این فکر می‌کند که آیا یک قتل ممکن است پایان‌بخش ازدواج باشد؟ حتی اگر این ازدواج از خیلی‌وقت‌ها پیش مرده و به پایان رسیده باشد؟

خواندن کتاب همسر شوهرم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی انگلستان و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب همسر شوهرم

««هرروزت را آن‌گونه بزی، گویی آخرین روز زندگیت است.»

این جمله خیلی به دلم می‌نشیند. تذکر و یاد آوری خیلی مفیدی است، مبنی بر اینکه گذشته فقط یک ثانیه پیش است. اکنون نیز فقط یک چند ثانیهٔ کوتاهی وجود دارد، پیش از آنکه به تاریخ بپیوندد.

تونی به ظاهر خودش سرنوشتش را انتخاب کرد.

در کلیسا به دور و بر و به مراسم دیگران نگاهی انداختم. از بیرون، اینجا ساختمان خاکستری زیبایی است که آرامش خاصی در آن حاکم و به خیابان شلوغ آلدایت چسبیده است. بارها از این خیابان گذشته، اما درونش نرفته بودم. اکنون با خود می‌گویم ای‌کاش این کار را می‌کردم. جای بی‌اندازه آرام بخشی است، با یک پنجرهٔ شیشه‌ای زیبا، منقوش به تصویری از مریم مقدس درسمت راست آن. یک لحظه متوجه شدم که در حال دعا برای تام و دانیل و اد و خودم هستم.

نمی‌دانم چرا، هرگز تصورش را نیز نمی‌کردم تونی کسی باشد که به کلیسا برود. اما، با توجه به موعظه‌هایی که در مجلس ختم شده بود، گویا هر یکشنبه به کلیسا می‌رفته. برای خیریه‌های مختلف نیز کمک می‌کرده و آدمی بخشنده بوده است. بخصوص برای بیماران مبتلا به ام‌اس.

در آرامش و سکوت،‌ همه شاهد تابوت او بودیم که شش مرد، با سن‌های مختلف، آن را حمل می‌کردند. دوستانش بودند؟ همکارانش؟

آیا به راستی امکان دارد که درون این تابوت بدن وکیلی تیزهوش باشد که روزی او را بی‌اندازه تحسین می‌کردم؟ هنگامی که هنوز جوان و ساده بودم، چه کسی این همه در من تاثیر گذاشته بود. همان مردی که پنهانی و در خفا مادر کارلا را ملاقات می‌کرد؟

بیاد می آورم که بیوهٔ تونی، بزرگوارانه به ما بعداً در مجلسی سلام و خوشامد گفت، دقیقاً‌به یاد می‌آورم. این مجلس در سالن چسبیده به کلیسا برگزار شده بود. او بر روی صندلی چرخدارش نشسته و تکیه داده و سرش را چنان بالا گرفته بود که انگار برروی تخت سلطنت جلوس کرده بود. او گفت: «از اینکه دعوت ما رو قبول کردید متشکرم.» اندام ریزه میزه‌ای داشت. رنگ و رویش کمی‌پریده بود، جوری که هرکسی او را می‌دید، احساس می‌کرد بالای شصت سال سن دارد، ولی همچنان زیبا. بر روی زانوانش شال انداخته بود؛ بر روی کارت دعوت نوشته شده بود: «مشکی نپوشید.» من خودم کت و شلوار خاکستری با لبه‌های برگردان سفید پوشیده بودم.»

نورا
۱۴۰۲/۱۱/۰۹

اولا"داستان می تونست قشنگتر و جمع و جور تر باشه ثانیا" ترجمه مشکل داشت انگار یک سری جملات به دنبال هم ردیف شده بودن بدون توجه به مفهوم، دستور زبان و زیبایی

AnnaTehrani
۱۴۰۲/۰۵/۲۵

واقعا نتونستم کتاب رو تا آخر ادامه بدم و نصفه ول کردم. بیخودی کش دار بود و اصلا سر و ته کتاب رو نمیشه فهمید.

بهار
۱۴۰۳/۰۱/۱۹

خیلی خوب و زیبا بود هر چند کمی طولانی بود اما اگر تا پایان ادامه دهید پشیمان نخواهید بود.

بعضیا هستند که به هیچ نحوی حاضر به تسلیم شدن نیستند. مگه نه؟»
n re
هنگامی که زوجی درگیر موضوعی غم انگیز می‌شوند و مصیبتی گریبانشان را می‌گیرد، دو حالت پیش می‌آید. یا به‌هم نزدیک‌تر و یا از هم جدا می‌شوند.
n re
چطور می‌توانیم خود را این‌قدر راحت گول بزنیم؟
n re
«هر آدمی احساس‌هاشو به شکلی ابراز می‌کنه. کی می‌گه هرکسی بلندتر شیون و زاری بکنه، اون از همه غمگین‌تره؟»
n re
«عزیزم، مصلحت خداوند همیشه اون چیزی نیست که ما انتظارشو داریم.»
n re
در ذهنم، زندگی‌ام را مرور می‌کنم. هرآنچه تا کنون دربارهٔ مرگ می‌گفتند، حقیقت داشت. همهٔ آنچه پیش از این به شما گذشته، همانند فیلمی در نظر مجسم می‌شود و آن را مرور می‌کنید.
n re
هنگامی که شما به‌طور مداوم خود را برای اشتباه‌های احتمالی آماده می‌کنید، خیلی مبهوت کننده است وقتی همه چیز خوب پیش می‌رود و مشکلی به‌وجود نمی‌آید.
n re
مرزهای میان درست و نادرست چقدر نامشخص‌اند.
n re
اما این هم یکی دیگر از پیامدها و مشکل‌های دروغ است. همان‌طور که در ابتدا گفتم، از کوچک آغاز می‌شود و به‌دنبالش تصاعدی رشد می‌کند. همین‌طور پشت هم. دروغ پشت دروغ
n re
صادقانه باور کنید. اگر از میان پنجره‌های بیمارستان به بیرون نگاه کنید، افرادی را می‌بینید که در رفت و آمدند، آمبولانس هایی که از راه می رسند، بیمارانی که برروی صندلی چرخدار نشسته‌اند، عده‌ای که همراهی‌شان می‌کنند، سرهایی که خم شده و مشغول دعا کردن هستند و عده‌ای هم که با آسودگی می‌خندند. و می‌فهمید که این دنیایی واقعی است. دنیایی که در آن زندگی‌های زیادی ذخیره شده است، به‌جای آن دنیای دیگری که آدم های بد می‌کوشند زندگی را از آن دور کنند. سپس، هنگامی که شما دوباره به آن بیرون، به آن دنیای واقعی قدم می‌گذاری، زمانی است که شک و تردیدها به سراغتان می‌آیند. زمانی که شروع به فکر کردن می‌کنی.
n re
چرا احساس می‌کردم باید خوبی‌هایش را به‌خاطر بیاورم تا بدی‌هایش را؟
n re
اینکه آدم همراه داشته باشد، به طرز شگفت انگیزی خوب است.
n re
زمان‌هایی هست که باید خانواده را همیشه در اولویت خود قرار دهید.
n re
خدا را شکر که کار می‌کنم. کار کردن از خیلی چیزها جلوگیری می‌کند. به من یاری می‌رساند تا فراموش کنم
n re
«هرروزت را آن‌گونه بزی، گویی آخرین روز زندگیت است.»
n re
همیشه همه چیز آن جور که شما انتظار دارید پیش نمی‌رود.
n re
«منم مثل تو، کاری کردم که نباید می‌کردم. من... من چارلی جدیدم رو تیکه تیکه کردم.» «کی؟» «جامدادی کاترپیلارم رو.» «چرا؟» «چون یه چیز بهتر می‌خواستم.»
n re
همین هم که بتوانم ترس‌هایم را با یکی دیگر، غیر از خودم، درمیان بگذارم، کمکی بسیار بزرگ بود.
n re
دفاع از خود دفاع نیست، چون هیچ کس شما رو باور نمی‌کنه.»
n re
مجرمان می‌توانند، در برخی وقت‌ها، به گونه‌ای چشمگیر لطافت داشته باشند. مراقب باش که این تو را گول نزند.
n re

حجم

۴۴۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

حجم

۴۴۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

قیمت:
۶۷,۰۰۰
تومان